English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (9 milliseconds)
English Persian
back titration تیتر کردن مازاد
back titration تیتر کردن معکوس
Other Matches
titration عیارگیری
titration تیتر کردن
titration تیتراسیون
titration تعیین عیار
acid0base titration تیتر کردن اسید- باز
displacement titration تیتر کردن جانشینی
conductometric titration تیتراسیون رسانایی سنجی
back to back credit اعتبار اتکایی
back to back housing خانه ی پشت به پشت
You have to go back to ... شما باید به طرف ... برگردید.
to back up با داستانی از اولش درگذشته دور آغاز کردن
back up دور زدن [با اتومبیل]
come back دوباره مد شدن
back تیر اصلی پشت بند
back out دوری کردن از الغاء کردن
from way back <idiom> مدت خیلی درازی
at the back در پشت
get back <idiom> برگشتن
get back at <idiom> صدمه زدن شخص ،برگشتن به چیزی
get off one's back <idiom> به حال خودرها کردن
go back on <idiom> به عقب برگشتن
off one's back <idiom> توقف آزار رساندن
on one's back <idiom> پافشاری درخواستن چیزی
I'll take back what i said. حرفم را پس می گیرم
take back <idiom> ناگهانی بدست آوردن
(a) while back <idiom> هفتها یا ماهای گذشته
back out کهنه و فرسوده شدن
back out نکول کردن
back out دوری کردن از موج
to back somebody up از کسی پشتیبانی کردن
to back somebody up یاری کردن به کسی
to get back to somebody به کسی خبر دادن
back nine نیمه دوم پیست 81 قسمت
back off عقب رفتن
to get back to somebody کسی را باخبر کردن
back off ازاد بریدن قطع کردن
back off پشت را تراشیدن
back off کاستن سرعت در سر پیچ
back off عقب بردن
back off عقب زدن
back of پشت سر
back of در پشت
back down از ادعایی صرفنظر کردن
to get one's own back تلافی برسر کسی دراوردن باکسی برابر شدن
to back out of دبه کردن
to back out of جرزدن
the back of beyond دورترین گوشه جهان
right back بک راست
up and back بازیگران عقب و جلو در بازی تنیس دوبل
with one's back to the w درتنگناعاجزشده تک مانده درجنگ
out back مایع روان شده
out back چسب مایع
on the way back در برگشتن
to back up یاری یاکمک کردن
to look back از پیشرفت خودداری کردن
to look back سرد شدن
to get back one's own انتقام خودراگرفتن
to get back دوباره بدست اوردن
to get back بازیافتن
to keep back بازداشتن
to keep back جلوگیری کردن از
to come back پس امدن
to come back برگشتن
to keep back مانع شدن
to keep back دفع کردن پنهان کردن
on ones back بستری
look back سر خوردن
To back down . کوتاه آمدن
come back بازگشت بازیگر
come back برگشتن
come back بازگشتن
back out <idiom> زیر قول زدن
(do something) behind someone's back <idiom> بدون اطلاع کسی
come back <idiom> برگشتن به جایی که حالاهستی
come back <idiom> به فکر شخص برگشتن
come back <idiom> دوباره معروف شدن
Welcome back. رسیدن بخیر
To be taken a back. جاخوردن ( یکه خوردن )
Back and forth. پس وپیش ( جلو وعقب )
look back سرد شدن
keep back نزدیک نشوید
keep back جلونیایید
keep back مانع شدن
keep back دفع کردن
to go back برگشتن
go back برگشتن
get back دوباره بدست اوردن
behind his back پشت سراو
at the back of به پشتی
back پشتی
back پشتی کنندگان تکیه گاه
back به عقب
back درعقب برگشت
back پاداش
to back out [of] دوری کردن [از]
to back out [of] الغاء کردن
back جهت مخالف جلو
back کمک کردن
back جبران ازعقب
back عقبی گذشته
back پس
at the back of در عقب
at the back of پشت
back-up معکوس ریختن
back-up کپی گرفتن از فایل یا داده یا دیسک
back-up پشتیبانی یا کمک
back-up کپی پشتیبان تهیه کردن پشتیبانی کردن
back عقب
back پشت
back تابلویی در پشت کامپیوتر که اتصالات را به وسایل جانبی مثل کلید و چاپگر و واحد نمایش تصویر و mouse نگه می دارد
back نشانگری که موقعیت گره پدر نسبت به گره اصلی را نگه می دارد. که در برنامه سازی برای حرکت به عقب در فایل استفاده میشود
back بک
back مدافع
back پشتیبان
back پشت سر
back بدهی پس افتاده
back پشتی کردن پشت انداختن
back فهرنویسی کردن
back پشت چیزی نوشتن
back سوارشدن
back برپشت چیزی قرارگرفتن
back مدافع خط میدان
back تنظیم بادبان پشت کمان
back که یک باتری پشتیبان دارد
back سطح ازاد
back سمت عقب
back پشت ریختن پشت انداختن
back پشت را تقویت کردن
back فهر
back پشت نویسی کردن
back بعقب رفتن بعقب بردن
back up معکوس ریختن
back-up تکمیل کردن
back-up اماده برای دویدن درصورت ضربه خوب یار
back up تقویت کردن تقویتی
back up تکمیل کردن
to back out [of] نکول کردن
back up جاگیری پشت یار
back up کپی گرفتن از فایل یا داده یا دیسک
back up اماده برای دویدن درصورت ضربه خوب یار
to back روی چیزی شرط بستن
back-up پشت قرار دادن
back up کپی پشتیبان تهیه کردن پشتیبانی کردن
back up پشتیبانی یا کمک
back-up اطلاعات مکمل حاشیهای نقشه پشتیبانی کردن
back-up تقویت کردن تقویتی
back-up جاگیری پشت یار
back up پشت قرار دادن
back up اطلاعات مکمل حاشیهای نقشه پشتیبانی کردن
back line خطکناری
back crossbar خطعرضیعقبی
to pay back پس دادن
back belt بندپشتکمر
laid-back بیشتاب
back beam میلهپشتی
right safety back مهرهمحافظعقبیراست
back binding گیرهپشتچوباسکی
back board جلدپشتی
to press back با فشار عقب بردن
to pay back برگرداندن افزودن
back of the amplifier آمپیلیفایرعقبی
back pad بالشتکپشتی
back pocket جیبپشتی
firebrick back پشتیبانآجرنسوز
to hang back بیمیلی نشان دادن
reclining back لمندهپشتیدار
to hang back پس رفتن
to go back ward به قهقرارفتن
seat back پشتیصندلی
back copy نسخه قدیمی مجله یا روزنامه
back issue نسخه قدیمی مجله یا روزنامه
centre-back میانیعقب
to throw back رجوع باصل کردن
centre back نیمهعقب
to lie on the back طاق بازخوابیدن
to lie on the back بر پشت خوابیدن
to p aperson on the back اهسته دست به پشت کسی زدن
back straight مستقیمامعکوس
to hark back برگشتن) درگفتگوی ازتوله شکاری که اندکی برمیگرددتاردشکار رادوب
back strap بندعقب
back wall دیوارپشتی
camera back قسمتهایپشتیدوربین
back passage راستروده
laid-back خونسرد
to stab in the back بد گویی
walk back به عقب خم شوید
walk back شل کردن
to put back منکر شدن
with one's back to the walking درتنگنا عاجز شده تک مانده درجنگ
back-breaking شاق
back-breaking کمر شکن
back-pedal به عقب پا زدن
back-pedal به سرعت پسرفتن
back-pedal حرف خودرا پس گرفتن
back-pedal انکار کردن
to put back ردکردن
to put back برگشتن
to turn one back on پشت کردن به
to set back عقب انداختن
to stab in the back سعایت
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com