Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
back to back credit
اعتبار اتکایی
Other Matches
back to back housing
خانه ی پشت به پشت
to keep back
بازداشتن
to get back
دوباره بدست اوردن
to get back
بازیافتن
to come back
پس امدن
to come back
برگشتن
back down
از ادعایی صرفنظر کردن
back
تیر اصلی پشت بند
to get back to somebody
کسی را باخبر کردن
get back
<idiom>
برگشتن
to get back one's own
انتقام خودراگرفتن
to get one's own back
تلافی برسر کسی دراوردن باکسی برابر شدن
(a) while back
<idiom>
هفتها یا ماهای گذشته
at the back
در پشت
You have to go back to ...
شما باید به طرف ... برگردید.
to back up
با داستانی از اولش درگذشته دور آغاز کردن
out back
مایع روان شده
to go back
برگشتن
back up
دور زدن
[با اتومبیل]
come back
دوباره مد شدن
to get back to somebody
به کسی خبر دادن
at the back of
در عقب
at the back of
پشت
to back somebody up
یاری کردن به کسی
the back of beyond
دورترین گوشه جهان
get back
دوباره بدست اوردن
go back
برگشتن
at the back of
به پشتی
to back somebody up
از کسی پشتیبانی کردن
to back out of
جرزدن
to back up
یاری یاکمک کردن
to back out of
دبه کردن
right back
بک راست
come back
بازگشتن
keep back
نزدیک نشوید
back out
<idiom>
زیر قول زدن
(do something) behind someone's back
<idiom>
بدون اطلاع کسی
come back
<idiom>
برگشتن به جایی که حالاهستی
come back
<idiom>
به فکر شخص برگشتن
come back
<idiom>
دوباره معروف شدن
from way back
<idiom>
مدت خیلی درازی
get back at
<idiom>
صدمه زدن شخص ،برگشتن به چیزی
To back down .
کوتاه آمدن
Welcome back.
رسیدن بخیر
behind his back
پشت سراو
come back
برگشتن
come back
بازگشت بازیگر
with one's back to the w
درتنگناعاجزشده تک مانده درجنگ
up and back
بازیگران عقب و جلو در بازی تنیس دوبل
I'll take back what i said.
حرفم را پس می گیرم
Back and forth.
پس وپیش ( جلو وعقب )
To be taken a back.
جاخوردن ( یکه خوردن )
get off one's back
<idiom>
به حال خودرها کردن
go back on
<idiom>
به عقب برگشتن
off one's back
<idiom>
توقف آزار رساندن
back off
عقب رفتن
back off
عقب زدن
back of
پشت سر
back of
در پشت
back nine
نیمه دوم پیست 81 قسمت
to keep back
دفع کردن پنهان کردن
to keep back
مانع شدن
take back
<idiom>
ناگهانی بدست آوردن
back off
عقب بردن
back off
کاستن سرعت در سر پیچ
back off
پشت را تراشیدن
on one's back
<idiom>
پافشاری درخواستن چیزی
back out
دوری کردن از الغاء کردن
back out
کهنه و فرسوده شدن
back out
نکول کردن
back out
دوری کردن از موج
to look back
از پیشرفت خودداری کردن
to look back
سرد شدن
back off
ازاد بریدن قطع کردن
to keep back
جلوگیری کردن از
back
عقبی گذشته
back-up
جاگیری پشت یار
back-up
اماده برای دویدن درصورت ضربه خوب یار
back-up
پشت قرار دادن
keep back
مانع شدن
back
فهرنویسی کردن
keep back
دفع کردن
back
پشت چیزی نوشتن
back
پشتیبان
back
مدافع
back
پشت ریختن پشت انداختن
back
پشت را تقویت کردن
back
فهر
keep back
جلونیایید
back
تنظیم بادبان پشت کمان
back
مدافع خط میدان
back
بک
back-up
معکوس ریختن
look back
سر خوردن
back
پشت
back
پاداش
back
درعقب برگشت
look back
سرد شدن
back
به عقب
back
پس
back
پشتی کنندگان تکیه گاه
back
پشتی
back
جبران ازعقب
back
پشت سر
back
سوارشدن
back
برپشت چیزی قرارگرفتن
back-up
پشتیبانی یا کمک
back-up
کپی پشتیبان تهیه کردن پشتیبانی کردن
back
عقب
back
بعقب رفتن بعقب بردن
back
پشتی کردن پشت انداختن
back
بدهی پس افتاده
back
سمت عقب
back
پشت نویسی کردن
back up
اماده برای دویدن درصورت ضربه خوب یار
back up
جاگیری پشت یار
back up
تقویت کردن تقویتی
back up
تکمیل کردن
back up
اطلاعات مکمل حاشیهای نقشه پشتیبانی کردن
out back
چسب مایع
to back out
[of]
الغاء کردن
to back out
[of]
نکول کردن
on the way back
در برگشتن
on ones back
بستری
to back
روی چیزی شرط بستن
back up
پشت قرار دادن
back-up
کپی گرفتن از فایل یا داده یا دیسک
back
سطح ازاد
back-up
تکمیل کردن
back
جهت مخالف جلو
back
کمک کردن
back
تابلویی در پشت کامپیوتر که اتصالات را به وسایل جانبی مثل کلید و چاپگر و واحد نمایش تصویر و mouse نگه می دارد
back
نشانگری که موقعیت گره پدر نسبت به گره اصلی را نگه می دارد. که در برنامه سازی برای حرکت به عقب در فایل استفاده میشود
back
که یک باتری پشتیبان دارد
back-up
تقویت کردن تقویتی
back-up
اطلاعات مکمل حاشیهای نقشه پشتیبانی کردن
to back out
[of]
دوری کردن
[از]
back up
معکوس ریختن
back up
کپی گرفتن از فایل یا داده یا دیسک
back up
پشتیبانی یا کمک
back up
کپی پشتیبان تهیه کردن پشتیبانی کردن
back-pedalled
به سرعت پسرفتن
to put back
برگشتن
move back
عقب کشیدن
money back
تضمین پرداخت
to put back
منکر شدن
lie on the back
به پشت خوابیدن
to put any one's back up
کسیراخشمگین کردن
to put back
عقب بردن
to put back
پس انداختن
to put back
کند کردن
left back
پشتیبان چپ
back-breaking
شاق
back-breaking
کمر شکن
back-pedal
به عقب پا زدن
back-pedal
به سرعت پسرفتن
back-pedal
حرف خودرا پس گرفتن
back-pedal
انکار کردن
back-pedal
افهار ندامت کردن
back-pedalled
به عقب پا زدن
back-pedalled
حرف خودرا پس گرفتن
back-pedalled
انکار کردن
back-pedalled
افهار ندامت کردن
back-pedalling
به عقب پا زدن
back-pedalling
به سرعت پسرفتن
back-pedalling
حرف خودرا پس گرفتن
back-pedalling
انکار کردن
back-pedalling
افهار ندامت کردن
back-pedals
به عقب پا زدن
with one's back to the walking
درتنگنا عاجز شده تک مانده درجنگ
walk back
شل کردن
walk back
به عقب خم شوید
to set back
بازداشتن
to set back
عقب انداختن
to stab in the back
بد گویی
to stab in the back
سعایت
to stab in the back
ریزه خوانی
to stab in the back
افترا
to stab in the back
تهمت
to stab in the back
بهتان
leather back
لاک پشت بسیار بزرگ دریایی که پوست کاسه اش مانندچرم است
ladder back
پشت نردبانی
to stab in the back
افتضاح
to stab in the back
رسوایی
to throw back
به تبار خود برگشتن
to throw back
باصل خودبرگشتن
to throw back
رجوع باصل کردن
to put back
ردکردن
to turn one back on
پشت کردن به
back-pedals
به سرعت پسرفتن
play back
خواندن داده یا سیگنال از رسانه ذخیره سازی
to send back
پس فرستادن
pick a back
بردوش
to send back
برگرداندن
set back
مانع
set back
شکست
set back
معکوس پس زدن
set back
عقب کشیدن
set back
مهاجمی که پشت سر مدافع میانی است
shell back
دریانوردی که از خط استواگذشته باشد
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com