English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
back to your seats برگردید بجای خود
Other Matches
seats کفل
seats جا
seats مرکز مقر
seats محل اقامت
seats سرین
seats نشیمنگاه
seats جایگاه نشاندن
seats جایگزین ساختن
seats مقر
seats پایه
seats حرکت تعادلی
seats قسمت میانی زین اسب
seats وضع بدن ژیمناست روی اسباب با تکیه روی نشیمنگاه
seats سکوی استقرار
seats نشیمنگاه مسند
seats نیمکت
seats صندلی
bucket seats صندلی یکنفری
window seats صندلی یا نشیمنگاه لب پنجره
They changed seats . صندلی هایشان را با هم عوض کردند
orchestra seats صندلیارکستر
country seats خانهی بزرگ روستایی
country seats خانهی اربابی
the hall seats one thousand تالار هزار صندلی میخورد تالارهزارتن راجامیدهد
To make reservations. To book seats. جا تهیه کردن ( رزرو کردن )
back to back housing خانه ی پشت به پشت
back to back credit اعتبار اتکایی
to back up یاری یاکمک کردن
to come back برگشتن
back off پشت را تراشیدن
to back out of دبه کردن
to back out of جرزدن
keep back جلونیایید
the back of beyond دورترین گوشه جهان
right back بک راست
To be taken a back. جاخوردن ( یکه خوردن )
out back مایع روان شده
behind his back پشت سراو
back out دوری کردن از الغاء کردن
back out کهنه و فرسوده شدن
back out نکول کردن
back out دوری کردن از موج
back off ازاد بریدن قطع کردن
back off کاستن سرعت در سر پیچ
back off عقب بردن
back off عقب رفتن
back off عقب زدن
back of پشت سر
back of در پشت
come back بازگشتن
come back برگشتن
out back چسب مایع
on the way back در برگشتن
on ones back بستری
look back سر خوردن
look back سرد شدن
keep back نزدیک نشوید
keep back مانع شدن
keep back دفع کردن
go back برگشتن
get back دوباره بدست اوردن
come back بازگشت بازیگر
back nine نیمه دوم پیست 81 قسمت
to get back to somebody به کسی خبر دادن
to get back to somebody کسی را باخبر کردن
back تیر اصلی پشت بند
come back دوباره مد شدن
back up دور زدن [با اتومبیل]
to back up با داستانی از اولش درگذشته دور آغاز کردن
You have to go back to ... شما باید به طرف ... برگردید.
at the back در پشت
(a) while back <idiom> هفتها یا ماهای گذشته
take back <idiom> ناگهانی بدست آوردن
to back out [of] نکول کردن
to back out [of] الغاء کردن
to back out [of] دوری کردن [از]
to back روی چیزی شرط بستن
to back somebody up یاری کردن به کسی
to back somebody up از کسی پشتیبانی کردن
on one's back <idiom> پافشاری درخواستن چیزی
off one's back <idiom> توقف آزار رساندن
with one's back to the w درتنگناعاجزشده تک مانده درجنگ
up and back بازیگران عقب و جلو در بازی تنیس دوبل
to look back از پیشرفت خودداری کردن
to look back سرد شدن
to keep back دفع کردن پنهان کردن
to keep back مانع شدن
to keep back جلوگیری کردن از
to keep back بازداشتن
to go back برگشتن
to get one's own back تلافی برسر کسی دراوردن باکسی برابر شدن
to get back one's own انتقام خودراگرفتن
to get back دوباره بدست اوردن
to get back بازیافتن
I'll take back what i said. حرفم را پس می گیرم
Back and forth. پس وپیش ( جلو وعقب )
go back on <idiom> به عقب برگشتن
get off one's back <idiom> به حال خودرها کردن
get back at <idiom> صدمه زدن شخص ،برگشتن به چیزی
get back <idiom> برگشتن
from way back <idiom> مدت خیلی درازی
come back <idiom> دوباره معروف شدن
come back <idiom> به فکر شخص برگشتن
come back <idiom> برگشتن به جایی که حالاهستی
(do something) behind someone's back <idiom> بدون اطلاع کسی
back out <idiom> زیر قول زدن
To back down . کوتاه آمدن
Welcome back. رسیدن بخیر
to come back پس امدن
back-up اطلاعات مکمل حاشیهای نقشه پشتیبانی کردن
back up کپی پشتیبان تهیه کردن پشتیبانی کردن
back سمت عقب
back عقب
back-up کپی گرفتن از فایل یا داده یا دیسک
back-up کپی پشتیبان تهیه کردن پشتیبانی کردن
back-up پشتیبانی یا کمک
back به عقب
back درعقب برگشت
back down از ادعایی صرفنظر کردن
back عقبی گذشته
back پشت نویسی کردن
back تنظیم بادبان پشت کمان
back پشتی کنندگان تکیه گاه
back up پشتیبانی یا کمک
back-up تکمیل کردن
back-up تقویت کردن تقویتی
back پشت
back up کپی گرفتن از فایل یا داده یا دیسک
back up معکوس ریختن
back up پشت قرار دادن
back پس
back-up جاگیری پشت یار
back-up معکوس ریختن
back-up اماده برای دویدن درصورت ضربه خوب یار
back-up پشت قرار دادن
back فهر
back پشتی
back جبران ازعقب
back کمک کردن
back مدافع خط میدان
back پاداش
back up تقویت کردن تقویتی
back سوارشدن
back up تکمیل کردن
back پشت چیزی نوشتن
back فهرنویسی کردن
at the back of در عقب
back پشتیبان
at the back of پشت
back سطح ازاد
back مدافع
back برپشت چیزی قرارگرفتن
back up اماده برای دویدن درصورت ضربه خوب یار
back بعقب رفتن بعقب بردن
back پشت ریختن پشت انداختن
back پشت سر
back بدهی پس افتاده
back پشتی کردن پشت انداختن
back پشت را تقویت کردن
back بک
back up جاگیری پشت یار
back تابلویی در پشت کامپیوتر که اتصالات را به وسایل جانبی مثل کلید و چاپگر و واحد نمایش تصویر و mouse نگه می دارد
back نشانگری که موقعیت گره پدر نسبت به گره اصلی را نگه می دارد. که در برنامه سازی برای حرکت به عقب در فایل استفاده میشود
back که یک باتری پشتیبان دارد
back up اطلاعات مکمل حاشیهای نقشه پشتیبانی کردن
at the back of به پشتی
back جهت مخالف جلو
back binding گیرهپشتچوباسکی
back pocket جیبپشتی
back pad بالشتکپشتی
back board جلدپشتی
back of the amplifier آمپیلیفایرعقبی
back crossbar خطعرضیعقبی
back line خطکناری
back straight مستقیمامعکوس
back strap بندعقب
back wall دیوارپشتی
He turned his back on us. پشتش رابه ماکرد ( به ما پشت کرد )
Please excuse my back. ببخشید پشتم به شماست
reclining back لمندهپشتیدار
To answer back. جواب دادن ( یکی بدو کردن )
It take one hour there and back. رفتن وبر گشتن ( رفت وبرگشت ) یکساعت طول می کشد
Dont get my back up. نگذار آنرویم (روی سگه ) بالا بیاد
Go and come back soon (quickly). برو وزود برگرد
To get someones back up. روی سگ کسی رابالاآوردن
To get rid of someone. To see the back of someone. از شر کسی خلاص شدن
back-comb شانه کردن مو به سمت فرق سر
back passage مقعد
back passage راستروده
camera back قسمتهایپشتیدوربین
centre back نیمهعقب
centre-back میانیعقب
To attack someone from the back. از پشت به کسی حمله کردن
firebrick back پشتیبانآجرنسوز
right safety back مهرهمحافظعقبیراست
seat back پشتیصندلی
back copy نسخه قدیمی مجله یا روزنامه
back issue نسخه قدیمی مجله یا روزنامه
To back up the car . اتوموبیل راعقب زد
to lie on the back بر پشت خوابیدن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com