English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
English Persian
backfield line خطی که یک یارد پشت خط تجمع مهاجمان قرار دارد
Other Matches
backfield جای بازیگر پشت داور
backfield خط دفاعی
backfield چهاربازیکن خط دفاع که در پشت خط حمله اند
backfield دفاع نفوذی
line by line milling فرز کردن سطر به سطر
line to line voltage ولتاژ بین دو خط
line to line spacing فاصله سطور
line to line fault تماس خطوط
line to line fault اتصال کوتاه بین دو فاز
line to line fault اتصال کوتاه خط به خط
line to line voltage ولتاژ زنجیر شده
line to line fault اتصال کوتاه دوقطبی
line by line milling فرز کردن سطری
line by line analysis تجزیه سطر به سطر
on line در خط
line up <idiom> به درستی میزان کردن
line up <idiom> سازمان دهی کردن ،آماده برای عمل کردن
on line مستقیم
out of line <idiom> ناصحیح
in line <idiom> با محدودیت متداول
Which line goes to ... ? کدام خط به ... میرود؟
Which line goes to ... ? کدام خط راه آهن به ... میرود؟
line of d. مرز
line of d. حد فاصل
on line متصل
on line درون خطی
Are you still on the line? هنوز پشت تلفن هستی؟
off line وسایلی که جزو دستگاه کامپیوتری مرکزی نیستند وسایل غیر کامپیوتری یاخودکار
off line برون خطی
off line قطع
off line منفصل
line up به خط شدن
line up به ترتیب ایستادن
line up ردیف ایستادن تیم
line-up به خط شدن
line-up به ترتیب ایستادن
line-up ردیف ایستادن تیم
off line غیر متصل
on line داخل رده
on line مورداستعمال
line up <idiom> به صف کردن
in line همراستا
in line شمشیر در وضع حمله
mean line خط میان
necessary line خط یاری که تیم مهاجم بایدبه فاصله چهار تماس به ان برسد
o o line خط تقسیم دیدبانی
o o line خط دیدبانی سپاه
old line محافظه کار
on line help کمک مستقیم
on the line هواپیمای اماده پرواز
out of line خارج از خط جبهه
out of line جملاتی مربوط به یک برنامه کامپیوتری که در خط اصلی برنامه نیستند
the line صف
down the line ضربه از کنار زمین
to come in to line در صف امدن
down the line <idiom> درآینده
line by line سطر به سطر
all along the line درامتدادهمه خط
all along the line در همه جا
along line در امتداد خطوط
along line در خط
old line دارای قدرت در اثر ارشدیت ارشد
line out با خط علامت گذاشتن
line out قلمه درختان رادراوردن وبصورت خط منظمی کاشتن
below the line درامد یا هزینه غیر مترقبه
to come in to line موافقت کردن
down line بار کردن پایین خطی
line اتصال فیزیکی به ارسال داده
line رسن
line طناب سیم
line طرز
line حدود رویه
line خط زدن
line ریسمان
line رشته بند
line رشته
line : خط
line شعبه
line محصول
line لاین
line سطر
line ردیف
line نسب
line رانی در پیست مقدر امتیازاعطایی در شرطبندی روی اسب طناب مورد استفاده درقایق
line طناب خط
line خط دار کردن
line بخط کردن
line اراستن
line ترازکردن
line استرکردن
line پوشاندن
line خط
line : خط کشیدن
line لجام
line دهنه
line لوله منفردی در سیستم سیالات
line جبهه جنگ
line سیم
line در سمت
line صفی در خط
line خط صف
line جاده
by-line کار یاشغل اضافی وزائد
by line خط دوم یافرعی
Are you still on the line? خط را قطع نکردی؟
line خط انداختن در
by line کار یاشغل اضافی وزائد
by-line خط دوم یافرعی
by-line خط فرعی راه اهن
by line خط فرعی راه اهن
local line خط محلی
phantom line خط سری
phantom line خط فرضی
load line خطی در اطراف کشتی که نمودار حداکثر فرفیت کشتی میباشد
load line خط دورکشتی که وقتی کشتی کاملا بارگیری شداب تا انجا میرسد
mach line موج ضربهای ضعیف
phase line خط خیز
loop line دوراهی
penny a line پست
lumber's line خط سینه ناو
penny a line ارزان نویس بی مایه
percolation line خط نفوذ
lubber line خط عمودی بر روی صفحه قطب نما
lubber line خطی که روی صفحه قطب نماامتداد محور طولی هواپیما رانشان میدهد
lubber's line نشانگر سینه
lubber's line علامت روی قطبنمای قایق نشاندهنده قسمت جلو و عقب قایق
phase line خط مبداء حرکت جنگی
lumber's line خط شاخص قلب نما که مشخص کننده سینه ناو است
load line خط بار
line width پهنای خط
price line خط قیمت
principal line خط رابط نقاط اصلی در روی عکس هوایی خط رابط
private line خط خصوصی
line tester ازمایش کننده خط
line terminal ترمینال خط
line switching راه گزینی خطی
line telegraphy تلگراف خطی
line synchronization همزمانی سطور
poverty line خط فقر
possibilities line خط بودجه
possibilities line خط امکانات
pipe line خط لوله
line voltage ولتاژ خطی ولتاژ زنجیرشده ولتاژ خط
line voltage ولتاژ شبکه
line voltage ولتاژ خط
line transformer مبدل خط
pitch line مکان هندسی نقاطی که درانها مراکز نقاط تماس یا گام دندانههای چرخ دنده یادندانه ها اندازه گیری میشود
line spacing فاصله سطرها
line switching خط گزینی
lyman line خط لیمان
orienting line خط توجیه
line officer افسر صف
offside line خط فرضی موازی با دروازه
off line storage حافظه برون خطی
off line operation عملکرد برون خطی
nonswitched line خط غیر گزینشی
non switched line خط گزینه نشده
no fire line خط منع اتش توپخانه
no fire line خط منع اتش
night line ریسمان ماهی گیری شبانه
on line database پایگاه داده درون خطی
out of line coding کدگذاری برون خطی
out line font فونت متغیر
on line system سیستم درون خطی
out line font قلم متغیر
on line storage حافظه درون خطی
line impedance امپدانس خط
penny a line ارزان
line hit اختلال خط
on line operation عمل درون خطی
on line operation عملکرد درون خطی
new line character دخشه تعویض سطر
neutral line خط بی اثر
multipoint line خط چند نقطهای
overhead line سیمکشی هوایی
overhead line خط هوایی
pass a line رد کردن طناب
mason's line ریسمان کار
peaked line خط چین
marriage line عقدنامه سند ازدواج
marriage line گواهینامه ازدواج
marline or line طناب کوچک دولا
median line میانه
message line خط مخابره
multidrop line پیکربندی سیستم مخابراتی که یک کانال یا خط منفرد رابرای سرویس دادن به ترمینالها بکار می برد خطی با چند افت
multicore line خط چند رشتهای
mould line خط حاصل از تلاقی دو سطح
morning line امتیاز شرطبندی پیش ازمسابقه
mooring line طناب برای مهار کردن قایق به ساحل
mooring line سیم مهار
mooring line طناب مهار مین
line height ارتفاع خط
outhaul line برون کش
peaked line خط پاره پاره
line of regression خط براورد
line of fire خط اتش
line of fire خط تیر
line of fall خط فرود گلوله به زمین
line of fall خط فرود
line of engagement ناحیهای از سینه که روبروی شمشیر قراردارد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com