Dictiornary-Farsi | balanced line | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 202 (11 milliseconds)

English	Persian
balanced line	تعادل تعداد مهاجمان در وسط


Search result with all words

balanced transmission line	سیم انتقال متقارن
Other Matches

balanced	متعادل
well-balanced	سالم سلیم موزون باقرینه
well balanced	سالم سلیم موزون باقرینه
balanced	متوازن
balanced load	بار خارجی متعادل
balanced reaction	واکنش موازنه شده
balanced rudder	سکان متعادل
balanced state	حالت تعادل
balanced mobilization	بسیج متعادل اماد ذخیره تهیه اماد ذخیره به طورمتعادل
balanced handle	دسته تعادل
balanced economy	balanced
balanced design	طرح با تراز یکسان
balanced budget	بودجه متوازن
balanced circuit	مدار متعادل
balanced circuit	اتصال سیمتریک
balanced actuator	سیلندر پیستون محرک هیدرولیکی
balanced state	حالت متعادل
balanced stock	ذخیره اماد متعادل
balanced winder	پله مارپیچ
balanced window	پنجره چرخان
balanced state	حالت متوازن
spring balanced	ترازوی فنری
balanced tackle	وضع متعادل وسایل ماهیگیری
balanced system	سیستم متعادل
balanced supply	امادبررسی شده
balanced supply	اماد متعادل شده
cyclically balanced budget	بودجه متوازن ادواری
balanced armature unit	جوشن متعادل
balanced control surfaces	سطوح فرامین اصلی دارای قسمت دیگری در جلوی خط لولا
balanced budget multiplier	ضریب بهم فزاینده بودجه متوازن
balanced budget theorem	قضیه بودجه متوازن
balanced plain weave	گلیم باف فرش
balanced growth model	الگوی رشد متوازن
balanced plain weave	بافت ساده یک رو یک زیر
balanced pressure torch	[مشعل با فشار متعادل]
balanced polyphase system	مدار چند فاز متوازن
multiplier effect of a balanced budget	اثر بهم فزاینده بودجه متوازن
line by line milling	فرز کردن سطر به سطر
line by line analysis	تجزیه سطر به سطر
line by line milling	فرز کردن سطری
line to line spacing	فاصله سطور
line to line fault	اتصال کوتاه خط به خط
line to line fault	تماس خطوط
line to line voltage	ولتاژ بین دو خط
line to line voltage	ولتاژ زنجیر شده
line to line fault	اتصال کوتاه بین دو فاز
line to line fault	اتصال کوتاه دوقطبی
down the line	ضربه از کنار زمین
line of d.	حد فاصل
line of d.	مرز
out of line	جملاتی مربوط به یک برنامه کامپیوتری که در خط اصلی برنامه نیستند
down line	بار کردن پایین خطی
out of line	خارج از خط جبهه
below the line	درامد یا هزینه غیر مترقبه
on the line	هواپیمای اماده پرواز
line by line	سطر به سطر
to come in to line	موافقت کردن
on line	در خط
on line	داخل رده
on line	مورداستعمال
on line	درون خطی
on line	متصل
to come in to line	در صف امدن
on line	مستقیم
Which line goes to ... ?	کدام خط راه آهن به ... میرود؟
Which line goes to ... ?	کدام خط به ... میرود؟
the line	صف
necessary line	خط یاری که تیم مهاجم بایدبه فاصله چهار تماس به ان برسد
all along the line	درامتدادهمه خط
all along the line	در همه جا
along line	در امتداد خطوط
along line	در خط
in line	همراستا
in line	شمشیر در وضع حمله
line out	قلمه درختان رادراوردن وبصورت خط منظمی کاشتن
mean line	خط میان
o o line	خط تقسیم دیدبانی
o o line	خط دیدبانی سپاه
line-up	به ترتیب ایستادن
in line <idiom>	با محدودیت متداول
out of line <idiom>	ناصحیح
line up <idiom>	سازمان دهی کردن ،آماده برای عمل کردن
line up <idiom>	به درستی میزان کردن
line up <idiom>	به صف کردن
on line help	کمک مستقیم
old line	محافظه کار
old line	دارای قدرت در اثر ارشدیت ارشد
down the line <idiom>	درآینده
line out	با خط علامت گذاشتن
line	دهنه
by-line	خط دوم یافرعی
line	طناب خط
line	خط صف
line	صفی در خط
line	در سمت
line	سیم
line	جبهه جنگ
line	خط
by-line	خط فرعی راه اهن
line	استرکردن
line	لجام
line	: خط کشیدن
line	خط انداختن در
line	خط دار کردن
line	بخط کردن
by-line	کار یاشغل اضافی وزائد
line	اراستن
line	ترازکردن
by line	کار یاشغل اضافی وزائد
by line	خط فرعی راه اهن
line	حدود رویه
line	طرز
line	محصول
line	رشته
line	خط زدن
line	شعبه
by line	خط دوم یافرعی
line	لوله منفردی در سیستم سیالات
line	رانی در پیست مقدر امتیازاعطایی در شرطبندی روی اسب طناب مورد استفاده درقایق
line	نسب
line	لاین
line-up	به خط شدن
Are you still on the line?	هنوز پشت تلفن هستی؟
line	ریسمان
line	رشته بند
line	ردیف
line	سطر
line	اتصال فیزیکی به ارسال داده
line	: خط
off line	وسایلی که جزو دستگاه کامپیوتری مرکزی نیستند وسایل غیر کامپیوتری یاخودکار
line up	به خط شدن
off line	برون خطی
off line	غیر متصل
off line	قطع
off line	منفصل
line up	به ترتیب ایستادن
line up	ردیف ایستادن تیم
Are you still on the line?	خط را قطع نکردی؟
line	پوشاندن
line	طناب سیم
line-up	ردیف ایستادن تیم
line	جاده
line	رسن
local line	خط محلی
loop line	دوراهی
line tester	ازمایش کننده خط
line terminal	ترمینال خط
load line	خطی در اطراف کشتی که نمودار حداکثر فرفیت کشتی میباشد
lubber line	خطی که روی صفحه قطب نماامتداد محور طولی هواپیما رانشان میدهد
line synchronization	همزمانی سطور
load line	خط بار
ready line	خط انتظار
line voltage	ولتاژ شبکه
line voltage	ولتاژ خط
line up billiard	بیلیارد کیسه دار با روش برگرداندن گویهای کیسه افتاده به زمین
line transformer	مبدل خط
line voltage	ولتاژ خطی ولتاژ زنجیرشده ولتاژ خط
line width	پهنای خط
lubber's line	نشانگر سینه
profile line	نیمرخ زمین
line telegraphy	تلگراف خطی
lubber's line	علامت روی قطبنمای قایق نشاندهنده قسمت جلو و عقب قایق
outhaul line	برون کش
on line operation	عمل درون خطی
phantom line	خط سری
on line operation	عملکرد درون خطی
phantom line	خط فرضی
pipe line	خط لوله
pitch line	مکان هندسی نقاطی که درانها مراکز نقاط تماس یا گام دندانههای چرخ دنده یادندانه ها اندازه گیری میشود
possibilities line	خط امکانات
on line database	پایگاه داده درون خطی
possibilities line	خط بودجه
poverty line	خط فقر
offside line	خط فرضی موازی با دروازه
off line storage	حافظه برون خطی
on line system	سیستم درون خطی
phase line	خط مبداء حرکت جنگی
overhead line	سیمکشی هوایی
overhead line	خط هوایی
pass a line	رد کردن طناب
out of line coding	کدگذاری برون خطی
peaked line	خط چین
peaked line	خط پاره پاره
penny a line	ارزان
penny a line	پست
out line font	قلم متغیر
out line font	فونت متغیر
orienting line	خط توجیه
percolation line	خط نفوذ
phase line	خط خیز
price line	خط قیمت
off line operation	عملکرد برون خطی
principal line	خط رابط نقاط اصلی در روی عکس هوایی خط رابط
mooring line	طناب برای مهار کردن قایق به ساحل
mooring line	سیم مهار
mooring line	طناب مهار مین
message line	خط مخابره
median line	میانه
penny a line	ارزان نویس بی مایه
mason's line	ریسمان کار