Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 119 (6 milliseconds)
English
Persian
bale of pile
عدل خامه
bale of pile
عدل کرک
Other Matches
bale
[نام نوعی مقبره در کاتس وود انگلستان]
bale
متعادل کردن
bale
گونی
bale
لنگه
bale
تا
bale
عدل
bale
تاچه
bale
مصیبت بلا
bale
رقصیدن
bale
محنت
bale
رنج
bale breaker
برچسب عدل
bale breaker
ابزار عدل بازکن
A bale of cloth.
یک توپ پارچه
bale mark
مشخصات عدل
bale sling strop
حلقه بشکه
bale cubic capacity
تناژ حجمی
bale cubic capacity
تناژ وسیله نقلیه از نظرحجمی
pile-up
انباشتگی کارهای عقب افتاده
pile
گوشت فرش
[قسمت آزاد نخ در بالای گره است و ارتفاع آن بسته به نوع و محل بافت فرش از چند میلیمتر تا چند سانتیمتر می رسد.]
pile
خامه فرش
pile
کرک
pile
یک تارموی
pile
مقدار زیاد کرک
pile
کومه
pile
کپه
pile up
<idiom>
روی هم قرار دادن
pile
توده
to pile it on
اغراق گفتن
pile-up
تصادف چند ماشین
pile-up
تراکم کار
pile
خواب پارچه
pile
پارچه خزنما
pile
شمع
pile
سد موج شکن
pile
پیل اتمی
pile
پرزقالی وغیره
pile
دستک
pile
تیرپایه
pile
نوک تیر
pile
پیل
pile
اندوختن
pile
توده کردن کومه کردن
pile
ستون
pile
ستون پل
pile
ستون ستون لنگرگاه
timber pile
پایه چوبی
pile-ups
انباشتگی کارهای عقب افتاده
to make a pile
پول بسیار اندوختن
storage pile
انبار مصالح در کارگاه
shoe of a pile
نوک شمع
sheet pile
سپر فولادی برای ساختمانهای ابی
screw pile
شمع پیچی
sand pile
توده شن
sand pile
توده ماسه
raking pile
شمع پشتبند
pile planking
دیوار سپر فولادی
pile planking
سپرکوبی
to pile arms
چاتمه زدن
to pile up a ship
کشتی را بخاک نشاندن
silk pile
خامه ابریشمی
silk pile
پرز ابریشمی
pile height
ارتفاع پرز
[این ارتفاع یکی از عوامل تعیین کننده قیمت و کیفیت فرش است.]
loop pile
پرزهای حلقوی
[این نوع پرز توسط بافت های ماشینی مثل فرش ماشینی بوجود آمده و به هر دو صورت ترکی و فارسی بافته می شود. اگر حلقه ها پس از اتمام کار بریده نشوند به آن پرز حلقوی می گویند. همانند سطح حوله.]
make a pile
<idiom>
پول هنگفتی به جیب زدن
pile-ups
تصادف چند ماشین
pile-ups
تراکم کار
make a pile
<idiom>
بار خود را بستن
uranium pile
مشعل هسته اتمی
uranium pile
مشعل اورانیومی
to pile up or on the agony
شرح اندوه یا سختی ای رازیادترکردن
unspun pile
[خامه و پرز کم تاب یا بدون تاب]
atomic pile
واکنشگاه اتمی
foundation pile
میله هایی که در فونداسیون قرار می گیرد
friction pile
شمع مالشی
friction pile
شمع اصطکاکی
head of a pile
سر شمع
king pile
تیری که قبل از شروع حفاری به منزله شمع در وسط شیارمیکوبند
nuclear pile
پیل هستهای
pile bent
پایه
pile bent
خرک
foundation pile
تیر فونداسیون
f. pile or pyre
توده هیزم که مرده راروی ان میسوزانند
bearing pile
تکیه گاه پایه کوب
bored pile
شمع درجا
concrete pile
پایه بتونی
concrete pile
شمع بتنی
cross or pile
شیر یا خط
driven pile
شمع کوبیده
dry pile
پیل خشک
dry pile
باطری قلمی
pile cap
دال بتنی که سر شمعها را می پوشاند
pile cap
کلاهک شمع
pile hammer
چکش شمع کوب
pile group
دسته شمعهائی که سر انها رادال بتنی می پوشاند
pile foundation
فونداسیون ستون
pile foundation
شمع پی
pile head
سر شمع
pile foundation
شالوده شمعی
pile foot
قسمت تحتانی شمع
pile engine
شمعکوب
pile dwelling
ابسرا
pile driver
تیرکوب
pile driver
ماشین یا دستگاه بلندکردن الوار
pile driver
شمعکوب
pile driving
شمعکوبی کردن
pile plank
سپر
pile helmet
کلاهکی که سر شمعها را می پوشاند تا در موقع چکش کاری صدمهای وارد نیاید
pile head
قسمت فوقانی شمع
double-pile house
خانه دو خوابه
carbon pile regulator
نافم کربنی
steam pile driver
دنگ بخاری
end bearing pile
شمع نوک تیز
steam pile driver
شمعکوب بخاری
pile driving appartus
ماشین شمعکوبی
carbon pile voltage regulator
تنظیم کننده ولتاژ زغالی
To make money. To make ones pile.
پول درآوردن ( ساختن )
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com