English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (9 milliseconds)
English Persian
ball hawk مدافع پرقدرت
ball hawk مدافع خوب بازیگر در محوطه دوردست
Other Matches
hawk تخته ملات
hawk فروختن
hawk باز
hawk قوش
hawk شاهین بابازشکار کردن
hawk دوره گردی کردن
hawk طوافی کردن
hawk موشک هاوک
hawk جار زدن و جنس فروختن
hawk eyed تیزنظر
fish hawk همای
fish hawk دال دریایی
hawk eyed تیزبین
hawk-eyed تیزنظر
hawk-eyed تیزبین
fish hawk مرغ استخوان خوار
black hawk هلی کوپتر سیکورسکی
hawk nosed دماغ قوشی
hawk nosed دارای بینی قوشی
hawk moth پروانه بید
hen hawk ضربه از زیر بازو
sparrow hawk قرقی
hawk nose دماغ قوشی
hawk nose بینی قوشی
sky hawk نوعی هواپیمای یک موتوره جت دریایی
hawk eye کنیه اهل استان ایوا
pigeon hawk شاهین کوچک امریکایی
hawk bill لاک پشت ابی
sparrow hawk بازک
To be all eyes. To watch like a hawk. چهار چشمی پاییدن ( مراقب بودن )
have something on the ball <idiom> باهوش ،زرنگ
three ball مسابقه گلف بین سه بازیگر باسه گوی
have a ball <idiom> روزگارخوش داشتن
four ball مقایسه امتیازهای تیم دونفره در هر بخش باامتیازهای تیم حریف
best ball بازی یک نفر درمقابل 2 یا 3نفر برای کسب بهترین امتیاز
no ball اصطلاحیدرورزشچوگان
to a. the ball توشدن
into a ball نخ راگلوله کنید
to a. the ball توپ رانشان دادن
to a. the ball اماده انداختن
on the ball <idiom> باهوش
ball توپ بازی مجلس رقص
ball توپ دور از دسترس توپزن
ball بقچه [کاموا ]
ball گلوله کردن
ball گرهک
ball ایام خوش
ball گلوله
ball بیضه
ball گلوله توپ
ball ساچمه توپ
ball توپ
ball رقص
ball مجلس رقص
ball بال [رقص]
ball گوی
ball کانون [کاموا]
ball ساچمه
to open the ball اول رقصیدن
to open the ball پیش قدم شدن
to play ball توپ بازی کردن
track ball گوی نشان
wash ball صابون دستشویی
ball games گوبازی
ball games ورزش یا بازی با توپ
ball game هماورد
ball game مسابقه
ball game گوبازی
ball games هماورد
ball game ورزش یا بازی با توپ
working ball گوی با سرعت و چرخش کافی
squash ball توپاسکوآش
volley ball والیبال
track ball گوی پیگردی گوی شیار
ball game شرایط وضعیت
ball games مسابقه
to keep the ball rolling رشته سخن رانگسیختن پشتش را امدن
sour ball کلوچه سخت ترش مزه
snow ball با گلوله برف زدن
snow ball گلوله برف
small ball پرتاب بی حالت
sit on the ball بازی تاخیری برای حفظ مساوی یابرد
shadow ball تمرین گوی اندازی
running with the ball با توپ دویدن
racket ball گوی کوچکی که ازپنبه وریسمان درست میکنند)
push ball بازی که منظورازان گذراندن توپ است ازدروازه طرف مقابل بزورتنه و دست
punch the ball مشت کردن دروازه بان
punch ball گلابی تمرین بوکس
short ball شوت کردن کوتاه توپ [فوتبال]
spot ball گویی که از نقطه معین هدف ضربه با گوی اصلی بیلیاردقرار می گیرد
to muff a ball از بی دست و پایی توپ رانگرفتن
to kick a ball زدن
to kick a ball توپی را
to kick a ball توپ زدن
sit on the ball بازی محافظه کارانه
to block a ball نگهداشتن توپ در بازی
ball is in your court <idiom> [نوبت تو هست که قدم بعدی را برداری یا تصمیم بگیری]
straight ball پرتابی در بولینگ که گوی باچرخش مستقیما حرکت میکند
long ball [شوت کردن بلند توپ] [فوتبال]
squat under the ball توپگیری با شیرجه
square ball پاس عرضی
puff ball یکجورسماروغ که چون تخم دان گوی مانندان شکسته شودتخم ان پراکنده میشود
ball games شرایط وضعیت
to give the ball away توپ را [از دست] دادن
to swat the ball away با ضربه سخت جلوی توپ را گرفتن [دربازه بان]
The ball was out of bounds. توپ خارج [از زمین بازی] بود.
movement off-the-ball بازی بدون توپ [تمرین ورزش فوتبال]
Now that you're here, it's a whole new ball game. حالا که اینجایی قضیه خیلی فرق می کند.
a whole new ball game <idiom> یک ماجرای کاملا متفاوت
ball-flower [ابزار تزئینی به سبک گوتیک ثانوی]
That's the way the ball bounces. <idiom> موضوع اینطوری است. [اصطلاح روزمره]
ball pens روان نویس ها
The ball is in your court. <idiom> حالا نوبت تو است.
to let the ball do the work توپ را به جایی غلت دادن [فوتبال]
to keep the ball moving توپ را به جایی غلت دادن [فوتبال]
to pass the ball to somebody توپ را به کسی پاس دادن
to stay on the ball <idiom> تند ملتفت شدن و واکنش نشان دادن
high ball شوت کردن بالا توپ [فوتبال]
low ball شوت کردن پائین توپ [فوتبال]
The ball is in your court. <idiom> حالا نشان بده که چند مرد حلاجی!
ball pens خودکار ها
ball pen روان نویس [نوشت افزار]
hockey ball توپهاکی
green ball توپسبز
cricket ball توپبازیگریکت
cork ball توپچوبپنبهای
brown ball توپقهوهای
bowling ball توپبولینگ
blue ball توپآبی
black ball توپسیاه
ball winder نخپیچ
ball stand محلتوقفتوپ
ball peen توپکنوکچکش
ball of clay توپبرایساختسفال
ball assembly توپمجمع
ivory ball توپعاجی
lead ball کلاهکتوپی
ball pen خودکار [نوشت افزار]
play ball with someone <idiom> شرکت منصفانه
keep the ball rolling <idiom> اجازه فعالیت دادن
keep one's eye on the ball <idiom>
get the ball rolling <idiom> شروع چیزی
carry the ball <idiom> قسمت مهم وسخت را به عهده داشتن
She is a ball of fire. دختر آتش پاره ای (زرنگ وپرتحرک )
tennis ball توپتنیس
rugby ball توپلاستیکی
red ball توپقرمز
pink ball توپصورتی
beach ball توپ بزرگ و رنگارنگ برای بازی در کنارهی دریا و دریاچه و یا استخر
provisional ball گویی که به علت گم شدن یاخروج گوی قبلی از محدوده مورد استفاده قرار میگیردگویی که هنگام پرتاب شدن پرتاب قبلی خطا یا مورداعتراض بوده
drop ball انداختن توپ بین دو بازیگر برای شرع مجدد
ball return بازگشت گوی بولینگ
ball printer چاپگر توپی
ball printer چاپگری که از توپ فلزی کوچک روی سط حی که حروف شکل می گیرند تشکیل شده است
ball player بازیگر با توپ
ball park زمین بازیهای با توپ
ball of the eye تخم چشم
ball mill اسیاب ساچمهای
ball mill سنگ شکن گلولهای
ball joint سیبک
ball joint توپی اتصال
ball joint توپی
ball hawking کار خوب بازیگرمحوطه دوردست
ball test ازمون ساچمهای
banana ball برش بیش از حد گوی
drop ball دراپ بال
ball of toe گوشت زیر پنجه پا
dead ball توپ خارج ازبازی
dead ball توپ مرده
darning ball زیر رفویی
cue ball گوی سفید اصلی که با ان ضربه به گویهای دیگربیلیارد زده میشود
corn ball شیرینی چس فیل
canon ball گلوله توپ
called ball گوی تعیین شده از طرف بازیگر
break ball اخرین گوی مانده روی میزبیلیارد
big ball ضربهای در بولینگ که تمام میله ها را می اندازد
belovedby ball محبوب همه
basket ball یکجورتوپ بازی
ball hawking دفاع خوب
ball flower گل سینه
ball cushion دیوار پشتی دار در انتهای مسیر گوی بولینگ که مانع برگرداندن میله به مسیر میشود
ball bearing یاطاقان ساچمهای
ball bearing کاسه ساچمه
ball bearing بلبرینگ ساچمهای
ball bearing چرخ فلزی که روی ساچمههای فلزی کوچکی باسانی میلغزد
ball bearing بلبرینگ
masked ball بال ماسکه
masked ball رقص با هیئت مبدل
masked ball رقص با نقاب
cannon ball پرش با بدن جمع
cannon ball سرویس چکشی
cannon ball گلوله توپ
crystal ball گنبد انتن رادار انتن صفحه تصویر رادار
ball bearings بلبرینگ
ball bearings چرخ فلزی که روی ساچمههای فلزی کوچکی باسانی میلغزد
ball control تسلط به توپ
ball control حفظ توپ
ball control مهار توپ
ball carrier بازیگری که با توپ میدود
ball boy توپ جمع کن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com