Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
bank failure
ورشکستگی بانکی
Other Matches
I work in a bank, or more precisely at Melli Bank.
من در بانک کار میکنم یا دقیقتر بگویم در بانک ملی.
failure
نقص
failure
عیب و نقص
failure
عجز و درماندگی
failure
مین توان الکتریکی
failure
متوسط زمان که یک وسیله بین دو قط عی میتواند کار کند
failure
خرابی وسیله ناشی از اثرات جانبی
failure
شروع مجدد یک فرآیند یابرنامه پس از اینکه رخ داد و تصحیح شد
failure
تعداد مشخص خطا در یک دوره زمان معین
failure
بخشی از سیستم عامل که خودکار که موقعیت فعلی سیستم و دادههای مربوطه را حفظ میکند پس از تشخیص خطا
failure
توقف کردن
failure
انجام ندادن کاری که باید انجام شود
failure to do the better
ترک اولی
failure
ورشکستگی
failure
عیب
failure
واماندگی
failure
درمانگی
failure
کوتاهی قصور
failure
ناتوانی
failure
شکست ورشکستگی
failure
خرابی
failure
عدم موفقیت
failure
شکست
failure
غفلت
failure
نارسایی
failure
شکست خورده
failure
گسیختگی
failure
قصور
failure
عمل نکردن گیر سلاح
shear failure
گسیختگی ناشی از برش
power failure
رفتن برق
resistance to failure
مقاوم در برابر ترک
married failure
عمل نکردن اتصالی مین
married failure
عمل نکردن خوشه اتصال مین
strain at failure
افزایش طول نسبی درگسیختگی
market failure
شکست بازار نارسائی بازار
strain at failure
تغییر شکل درگسیختگی
structural failure
نقص یا ضعف سازهای شکست در برابر نیرو یا بار
sudden failure
گسیختگی نهائی
transient failure
خرابی گذرا
power failure
خاموشی
power failure
قطع برق
mean time to failure
زمان میانگین تاخرابی
business failure
شکست تجاری
equipment failure
خرابی تجهیزاتی
failure by rupture
شکست برشی
failure by rupture
گسیختگی برشی
failure free
بدون خرابی
failure load
بار گسیختگی
failure logcing
ثبت وقوع خرابی
failure moment
لنگر گسیختگی
failure prediction
پیش بینی خرابی
failure rate
نرخ خرابی
failure rate
میزان خرابی
business failure
ناکامی تجاری
failure to maintain
ترک انفاق
hard failure
نارسایی سخت افزاری خرابی سخت افزاری
market failure
ناتوانی بازار
engine failure
عیب و نقص موتور
heart failure
سکته قلبی
power failure
قطع قدرت
failure of negotiations
شکست مذاکرات
failure safety
قابلیت اعتماد
heart failure
نارسایی قلب
failure safety
قابلیت اطمینان
catastrophic failure
خرابی فجیع
failure safety
ایمنی در برابر خرابی
failure safety
[توانایی یک وسیله برای کارکردن بسیار موثر و بدون خطا]
power failure
خرابی برق
failure to comply with the transaction
عدم ایفاء تعهد
limit state of failure
حالت حدی که برای ان حداکثرفرفیت باربری حاصل شده باشد
general shear failure
گسیختگی برشی عمومی
pre mature failure
گسیختگی زودرس
His failure was a bitter experience.
شکستن تجربه تلخی شد
To what do you attributeThe failure of the army?
شکست ارتش را به چه چیز نسبت میدهید ؟
chronic renal failure
[CRF]
نارسایی مزمن کلیوی
[پزشکی]
chronic renal failure
[CRF]
نارسایی مزمن کلیه
[پزشکی]
chronic kidney failure
[CKF]
نارسایی مزمن کلیه
[پزشکی]
chronic kidney failure
[CKF]
نارسایی مزمن کلیوی
[پزشکی]
bank
بانک
You can bank on it!
<idiom>
میتوانی رویش حساب کنی!
[اصطلاح]
You can take it to the bank.
<idiom>
میتوانی رویش حساب کنی!
[اصطلاح]
bank on
<idiom>
اطمینان داشتن ،روی چیزی حساب کردن
near bank
ساحل نزدیک رودخانه
Which bank do you bank with?
با کدام بانک کار می کنید؟
Which bank do you bank with?
در کدام بانک حساب دارید؟
to bank
واریزکردن
bank
مجموعهای از وسایل مشابه
bank
سکو
bank
کپه کردن
bank
دوران یا متمایل شدن هواپیماحول محور طولی
bank
قسمت برجسته سر پیچ
bank
در بانک گذاشتن
bank
کرانه دیواری
bank
مجموعهای از وسایل حافظه الکترونیکی که بهم وصل می شوند تا یک فضای بزرگ حافظه ایجاد کنند
bank
انتخاب بانک حافظه مخصوص از یک گروه
bank
کناره توده
bank
کنار
bank
لب
bank
ساحل
bank
بانک ضرابخانه
bank
کپه کردن بلند شدن
bank
رویهم انباشتن در بانک گذاشتن
bank
بطورمتراکم
bank
صخره زیرابی کم ارتفاع ساحل
bank
بانکداری کردن
oyster bank
پرورشگاه صدف
accepting bank
بانک قبولی نویس
state bank
بانک دولتی
state bank
بانک استان
spoin bank
محل نگهداری وسایل مازاد بر احتیاج
spoin bank
انبار مازاد
accepting bank
بانک پذیرنده حواله یابرات
savings bank
صندوق پس انداز
savings bank
قللک
merchant bank
بانک بازرگانی
commercial bank
بانگ بازرگانی
bank balance
پولموجود در حساببانکیفرد
bank of heliostats
کرانهنورگرایی
fog bank
مه انباشت
fog bank
تودهی مه
bank holiday
هر یک از تعطیلات رسمی که در آن مدارس و بانکها و غیره تعطیل هستند
bank holiday
ایامی که به دستور دولت بانکها بستهاند
bank holiday
روزهای هفته که بانکها تعطیل هستند
world bank
بانک جهانی یا بانک بین المللی تجدید ابادانی و توسعه که هدفش کمک به کشورهای عضو برای رشداقتصادی از طرق مختلفه میباشد
world bank
بانک جهانی
bank holidays
تعطیلات رسمی
saving bank
بانک پس انداز
sand bank
ریگ تپه
sand bank
ریگ پشته
penny bank
دیناری
penny bank
بانکی که تا یک پنی هم میتوان در ان گذاشت
mortgage bank
بانک رهنی
national bank
بانک ملی
paying bank
بانک پرداخت کننده
opening bank
بانک باز کننده اعتبار
negotiating bank
بانک معامله کننده
negotiating bank
بانکی که اسناد را معامله میکند
piggy bank
قللک
monopoly bank
بانک انحصاری
sand bank
جزیره نما
sand bank
تپه زیرابی
advising bank
بانک ابلاغ کننده
advising bank
اعلام میکند
bank guarantee
ضمانت بانکی
memory bank
بانک حافظه
accepting bank
بانک قبول کننده
remitting bank
بانک واگذارنده
presenting bank
بانک ارائه کننده
advising bank
بانکی که گشایش اعتبار اسنادی رابه ذینفع
clearing bank
بانکی که چکها را نقد میکند بانکی که چکها را می پردازد
bank manager
رییسبانک
penny bank
صندوق پس انداز
provident bank
صندوق پس انداز
savings bank
صندوق پس انداز
river bank
ساحل رودخانه
data bank
بانک داده ها
blood bank
بانک جمع اوری خون
clearing bank
بانک پس انداز
account with
[at]
a bank
حساب بانکی
intermediary bank
بانک میانجی
approved bank
بانک تایید شده
data bank
بانک اطلاعات
data bank
base data
piggy bank
<idiom>
بانک کوچک
break the bank
<idiom>
بانک زدن (ازراه شرط بندی به پول زیاد رسیدن)
bank rate
مظنه رسمی تنزیل که توسط بانک مرکزی تعیین میشود
bank rate
نرخ بانکی
bank rate
نرخ بانک
bank rate
نرخ بهره بانکی
bottle bank
سطلآشغالمخصوصبطری
bank holidays
تعطیلات بانکی
Where is the nearest bank?
نزدیکترین بانک کجاست؟
bank accounts
حساب بانکی
data bank
پایگاه داده
data bank
پایگاه داده ها
data bank
بانک اطلاعاتی
bank statement
صورت حساب بانکی
bank statement
صورتحساب بانکی
bank statements
صورت حساب بانکی
bank statements
صورتحساب بانکی
bank account
حساب بانکی
bank loan
وام بانکی
bank sluice
دریچه کنترل
bank overdraft
حساب جاری
bank overdraft
استفاده بیش از میزان اعتباردر
bank of trancformer
دسته مبدل
bank of lamps
مقاومت با لامپ ردیفی
bank of issue
بانک ناشر اسکناس
bank of deposit
صندوق پس انداز
bank of deposit
بانک پس انداز
bank notes
اسکناس
bank note
چک تضمین شده سند در وجه حامل
bank overdraft
بدهی به بانک
bank paper
اسکناس
bank paper
چک تضمین شده سفته بانکی
bank shot
ضربهای که گوی بیلیارد به کناره میز بخورد
bank shot
ضربهای که به دیوار بخورد و برگردد
bank shot
پرتابی که به تخته بخورد
bank revetment
پوشش ساحل
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com