English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English Persian
bank statements صورت حساب بانکی
bank statements صورتحساب بانکی
Other Matches
I work in a bank, or more precisely at Melli Bank. من در بانک کار میکنم یا دقیقتر بگویم در بانک ملی.
statements خط ی در برنامه کامپیوتری که حاوی بیش از یک دستور یا عبارت باشد
statements عبارتی که متغیرها را تنظیم میکند و فضای ذخیره سازی به آنها اختصاص میدهد
statements به مجموعهای از مابارات دستوری
statements شماره انتساب شده
statements صورتحساب اعلامیه
statements صورت
statements قطعنامه
statements تقریر صورتمجلس
statements دستور برنامه کامپیوتری که حاوی بیش از یک دستور یا عبارت باشد
statements دستور برنامه برای کنترل صفر زبان به کامپایلر,....
statements دستور برنامه که کنترل برنامه را طبق خروجی یکرویداد مجدداگ هدایت کند
statements افهار
statements بیانیه دستور
statements گفته
statements عبارت
statements 1-اصط لاح بیان یک دستور یا یک فرآیند. 2-دستور به زبان اصلی که به چندین دستور که ماشین ترجمه میشود
statements 2-دستور برنامه که CPU را هدایت میکند تا عملیات کنترلی انجام دهد یا عملیات CPU را کنترل کند
statements 1-دستور برنامه که یک برنامه را هدایت میکند
statements کشف صورتحساب
statements ابلاغ
statements ادعاء تصریح
statements افهاریه
statements صورت وضعیت
statements صورت حساب
statements بیان وضعیت
statements شرح توضیح
statements اعلامیه
statements بیان
statements حکم
statements گفته بیانیه
statements تقریر
statements بیانیه
statements اعلام کردن
statements بیان کردن توضیح دادن تاکید کردن
statements بیانیه افهاریه
statements افهار صورت حساب
statements شرح
statements تذکر
divers statements گفته هایی چند
inconsistent statements گفتههای ناجوریا متناقص
it confirms my statements موید افهارات من است
A detailed (itemized)statements. صورت جزء ( ریز به ریز ؟ قلم به قلم )
The written statements of the witness. اظهارات کتبی شاهد
charge and discharge statements حساب قیومیت صورت و نحوه ارزیابی و عملیات مالی ارث حساب ارث
data formatting statements احکام قالب بندی داده ها
charge and discharge statements حساب انحصار وراثت
Pay attention to the house rules [hazard statements] . توجه بکنید به قواعد جایگاه [اظهارات خطر] .
bank مجموعهای از وسایل مشابه
Which bank do you bank with? با کدام بانک کار می کنید؟
Which bank do you bank with? در کدام بانک حساب دارید؟
You can bank on it! <idiom> میتوانی رویش حساب کنی! [اصطلاح]
bank on <idiom> اطمینان داشتن ،روی چیزی حساب کردن
to bank واریزکردن
near bank ساحل نزدیک رودخانه
bank کپه کردن
bank سکو
bank کناره توده
bank صخره زیرابی کم ارتفاع ساحل
bank بانک
bank بانکداری کردن
bank بطورمتراکم
bank کپه کردن بلند شدن
bank رویهم انباشتن در بانک گذاشتن
bank بانک ضرابخانه
bank ساحل
bank لب
bank کنار
bank قسمت برجسته سر پیچ
bank در بانک گذاشتن
bank انتخاب بانک حافظه مخصوص از یک گروه
bank مجموعهای از وسایل حافظه الکترونیکی که بهم وصل می شوند تا یک فضای بزرگ حافظه ایجاد کنند
You can take it to the bank. <idiom> میتوانی رویش حساب کنی! [اصطلاح]
bank کرانه دیواری
bank دوران یا متمایل شدن هواپیماحول محور طولی
paying bank بانک پرداخت کننده
issuing bank بانک گشاینده اعتبار
issuing bank بانک صادر کننده
guide bank دیوار هادی سد
opening bank بانک باز کننده اعتبار
account with [at] a bank حساب بانکی
negotiating bank بانک معامله کننده
land bank بانکی که زمین را در برابر پول گرو بر میدارد
loan bank بانک وامی
loan bank بانک استقراضی
negotiating bank بانکی که اسناد را معامله میکند
memory bank بانک حافظه
monopoly bank بانک انحصاری
mortgage bank بانک رهنی
national bank بانک ملی
fraudvlent bank ورشکسته به تقصیر
bank transfers انتقالات بانکی
central bank بانک مرکزی
bank switching راه گزینی محدوده
bank stock سهام بانک
bank sluice دریچه تخلیه
bank sluice دریچه کنترل
germplasm bank بانک گونه ها
collecting bank بانک وصول کننده
foot bank پیاده رو
foot bank زمین یا مسیر بلند در پشت سنگر
development bank بانک توسعه
deposit with the bank در بانک ودیعه گذاردن
deposit in the bank در بانک به ودیعه گذاردن
spoin bank محل نگهداری وسایل مازاد بر احتیاج
confirming bank بانک تائید کننده
bank shot ضربهای که گوی بیلیارد به کناره میز بخورد
bank holiday ایامی که به دستور دولت بانکها بستهاند
break the bank <idiom> بانک زدن (ازراه شرط بندی به پول زیاد رسیدن)
intermediary bank بانک میانجی
bottle bank سطلآشغالمخصوصبطری
bank manager رییسبانک
bank loan وام بانکی
bank balance پولموجود در حساببانکیفرد
piggy bank <idiom> بانک کوچک
Where is the nearest bank? نزدیکترین بانک کجاست؟
penny bank صندوق پس انداز
provident bank صندوق پس انداز
savings bank صندوق پس انداز
approved bank بانک تایید شده
bank of heliostats کرانهنورگرایی
fog bank مه انباشت
sand bank ریگ تپه
sand bank ریگ پشته
sand bank جزیره نما
sand bank تپه زیرابی
remitting bank بانک واگذارنده
presenting bank بانک ارائه کننده
piggy bank قللک
penny bank دیناری
saving bank بانک پس انداز
savings bank قللک
savings bank صندوق پس انداز
fog bank تودهی مه
bank holiday هر یک از تعطیلات رسمی که در آن مدارس و بانکها و غیره تعطیل هستند
bank holiday روزهای هفته که بانکها تعطیل هستند
world bank بانک جهانی یا بانک بین المللی تجدید ابادانی و توسعه که هدفش کمک به کشورهای عضو برای رشداقتصادی از طرق مختلفه میباشد
world bank بانک جهانی
state bank بانک دولتی
state bank بانک استان
spoin bank انبار مازاد
penny bank بانکی که تا یک پنی هم میتوان در ان گذاشت
bank shot ضربهای که به دیوار بخورد و برگردد
bank bill برات بانک
bank asset دارائی بانک
bank annuities هم نامیده شده
bank annuities سهام قرضه دولت بریتانیا که کنسول
bank angle سراشیب مسیر هواپیما
bank angle زاویه سراشیب مسیر
bank angle زاویه شیب ساحل
bank advance وام بانکی
bank acceptance قبولی بانکی
bank acceptance دریافتی
authorized bank بانک مجاز
advising bank اعلام میکند
bank bill اسکناس
bank bill حواله بانکی
bank deposit سپرده بانکی
bank credit اعتبار بانکی
bank contraction انقباض بانکی
bank commission کارمزد بانکی
bank check چک بانکی
bank charges bank
bank charges هزینههای بانکی
bank charge هزینههای بانکی
bank bond ضمانت بانکی
bank bond تعهد
advising bank بانکی که گشایش اعتبار اسنادی رابه ذینفع
advising bank بانک ابلاغ کننده
bank account حساب بانکی
bank statement صورتحساب بانکی
bank statement صورت حساب بانکی
data bank بانک اطلاعاتی
data bank پایگاه داده ها
data bank پایگاه داده
data bank base data
data bank بانک اطلاعات
data bank بانک داده ها
river bank ساحل رودخانه
clearing bank بانک پس انداز
clearing bank بانکی که چکها را نقد میکند بانکی که چکها را می پردازد
bank accounts حساب بانکی
accepting bank بانک قبول کننده
accepting bank بانک پذیرنده حواله یابرات
accepting bank بانک قبولی نویس
oyster bank پرورشگاه صدف
merchant bank بانک بازرگانی
commercial bank بانگ بازرگانی
bank holidays تعطیلات رسمی
bank holidays تعطیلات بانکی
bank rate نرخ بهره بانکی
bank rate نرخ بانک
bank rate نرخ بانکی
bank rate مظنه رسمی تنزیل که توسط بانک مرکزی تعیین میشود
blood bank بانک جمع اوری خون
bank paper سفته
bank reserves اندوختههای بانکی
bank note چک تضمین شده سند در وجه حامل
bank note پول
bank reserves ذخایر بانکی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com