English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 140 (7 milliseconds)
English Persian
bare king شاه تنها یا بی یاور شطرنج
Other Matches
bare لخت
to bare عریان کردن
to bare آشکارکردن
to bare برهنه کردن
bare خالی
A bare (thank you ) . یک تشکر خشک وخالی
bare of تهی از
to bare لخت کردن
bare عریان
bare ساده اشکار
bare عاری
bare of عاری از
bare برهنه کردن اشکارکردن
bare بدون روکش
bare بدون روپوش لخت
thread bare فرش کهنه
bare subsistence زندگی بخور و نمیر
bare wire سیم بدون روپوش
bare wire سیم لخت
bare wire سیم بدون روکش
his bare word قول خشک وخالی او
A bare hourse . اسب لخت ( بدون زین ودهنه وغیره )
lay bare برهنه کردن
to lay bare اشکارکردن
to lay bare برهنه کردن
under bare poles با دکل خالی بی بادبان
lay bare ابراز کردن
bare machine ماشین لخت
bare board تخته مدار بدون هیچ عنصری معمولاگ به تخته حافظه گفته میشود که هنوز هیچ قطعهای روی آن نصب نشده است
bare bow کمان لخت
bare base فرودگاهی دارای خط اتومبیل و تاکسی و منبع اب اشامیدنی
bare faced بیشره
bare boat قرار داد اجاره کشتی
bare base پایگاه اشغال نشده
bare base پایگاه اماده نشده
bare faced بیحیا
bare faced روگشاده
bare handed بی اسلحه
bare handed بی وسیله
bare handed دست تنها
bare board برد خالی
The room is bare of furniture . این اتاق خیلی لخت کردند ( مبلمان کافی ندارد )
bare boat charter اجاره دربست وسیله نقلیه
The stage was bare but for [save for] a couple of chairs. صحنه نمایش به استثنای چند تا صندلی لخت بود.
o king ای پادشاه
king like شاه صفت
king like شاه منش
king like شاهوار
o king پادشاها
king پادشاه
to king it شاهی کردن
did he a the king ایاشاه رامخاطب ساخت روکردبه شاه
king ملک
king سلطان
king شهریار
king شاه
king's wort سنبل ختایی
king's spear نرگس
king's spear برواق
king's spear بوته سریش
king's english انگلیسی اصیل
king's counsel قاضی دادگاه پادشاه
king's round مسابقه با کمانهای صلیبی با6 تیر
king's peg نوشابهای که از شامپانی وکنیاک درست شده باشد
king's gambit گامبی شاه شطرنج
king's evil مرض خنازیر
king's evidence گواهی واعتراف شریک گناه برضدهمدستان خودرادرامریکا.....گویند
king's english اصطلاحات و لغات خاص انگلیسی علمی مصطلح درجنوب انگلیس
king's spear سوسن سفید
king's yellow مارهای صیادجوندگان امریکای مرکزی
sea king دزد دریایی اسکاندیناوی درقرنهای میانه
king-pendant [تیر عمودی در خرپای میانی]
king dom پادشاهی
King's side سمتشاه
worthy to become a king شایسته شاه شدن
was a king in yemen پادشاهی برد در یمن
vice king فرمانفرما
vice king نایب السلطنه
king of terrors مرگ
they crowed him king تاج پادشاهی برسرش گذاشتن
they attended the king ایشان درخدمت پادشاه بودند
the king in council شورای دولتی باحضوراعلیحضرت
king-post شاه تیر
baring the king تنها کردن شاه شطرنج
king craft کشورداری
king craft سیاست
king craft سیاست پادشاهی
king dom سلطنت
king dom کشوری که پادشاه داشته باشد قلمرو یک پادشاه
king hunt شاه شکار
king of arms متصدی تشخیص وتعیین نشانهای خانوادگی
king of beasts پادشان جانوران :شیر
king of birds پادشاه مرغان :دال
king of birds عقاب
king closer اجر کلاغ پر
king bolt شاه پیچ
king emperor امپراطورانگلستان وهند
good king اسفناج صحرایی
fit for a king لایق پادشاه
freshwater king متصدی اب شیرین کن
fur king بازرگان بزرگ پوست
grizzly king مگس ماهی گیری
he personated the king سهم شاه رابازی کرد
king bird یکجورمرغ بهشتی
king bird یکجورخرمگس
king crab خرچنگ نعلی
king crab خرچنگی که ماننداست به نعل
king of england پادشاه انگلستان
king of fruits شاه میوه ها
king's blue رنگ ابی متوسط
king ship شاهی
king ship شهریاری
king ship سلطنت
he personated the king شبیه شاه رادراورد
king side جناح شاه شطرنج
king's wing جناح شاه شطرنج
king size بزرگ
king snake انواع مارهای جنس Lampropeltis
king ship پادشاهی
king pile تیری که قبل از شروع حفاری به منزله شمع در وسط شیارمیکوبند
king post ستون جرثقیل
king of fruits شاه میوه
king of kings شاهنشاه
king post قطر شاغولی میان خرپا
king pin زاویه کینگ پین
king post عصا
king post تیر بزرگ عمودی شیروانی شاه تیر
he gained access to the king بشاه تقرب جست
king post truss خرپای ساده
king's bishop gambit گامبی فیل شاه در گامبی شاه شطرنج
king's indian attack حمله هندی شاه شطرنج
king's gambit declined گامبی شاه پذیرفته نشده
king pin inclination انحراف کینگ پین
king's indian defence دفاع هندی شاه شطرنج
king's indian in reverse هندی شاه معکوس
he gained access to the king نزدپادشاه باریافت
to call the shots [to be the king of the castle] <idiom> پاسخگو بودن
By trying to live like a king one ends by drawing . <proverb> آخر شاه منشى کاه کشى است .
Queen's English [King's English] <idiom> [انگلیسی استاندارد و صحیح از نظر گرامری که در بریتانیا خوانده و نوشته می شود.]
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com