English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
basic bessemer steel فولاد مقدماتی بسمر
Other Matches
basic bessemer process فرایند مقدماتی بسمر
basic bessemer process فرایندقلیایی بسمر
basic bessemer converter مبدل مقدماتی بسمر
basic bessemer pig iron اهن خام مقدماتی توماس
basic converter steel فولاد توماس
bessemer یکی از روشهای تهیه فولاد
bessemer process فرایند بسمر
basic روش ذخیره و بازیابی بلاکهای داده به ترتیب
basic بخشی از سرویس ISDN که شامل دو کانال انتقال داده است . که داده را به صورت کیلو بایت در ثانیه ارسال میکند و یک کانال کنترلی دارد که میتواند اطلاعات کنترلی جانبی را به صورت کیلو بایت در ثاینه منتقل کند
basic نرم افزاری که اجرای سطح پایین و ابتدایی سخت افزار و مدیریت فایل را کنترل میکند
basic کنترل استاندارد خط وط ارسالی با استفاده از کدهای مخصوص
basic به یک وسیله راه دور
basic مین دستیابی
basic دستور تغییر نیافته برنامه که پردازش میشود تا دستور اجرا شدنی بدست آید
basic بخشی از کنترل کننده ارتباطات که توابع ریاضی و منط قی را بررسی میکند
basic حالت ابتدایی یا ساده شروع هر چیزی
basic Symbolic sAll-Purpose"Beginner Instructioncode
basic course دوره مقدماتی
basic یک زبان برنامه نویسی ساده از نظراموزش و بکارگیری و دارای فهرست کوچکی از دستورات وقالبهای ساده
basic بیسیک
basic plus نوعی زبان برنامه نویسی گسترش یافته BASIC
basic توابع سیستم که واسط بین دستورات زبان سطح بال و وسایل جانبی سیستم هستند که ورودی و خروجی وسایل را کنترل می کنند و اغلب شامل کنترل صفخه کلید و صفحه نمایش و دیسک درایوها است
basic روش به هنگام سازی و بازیابی مستقیم بلاک داده مشخص که در یک وسیله با دستیالی مستقیم ذخیره شده است
basic پایهای
basic قلیایی
basic ابتدایی
basic اولیه
basic اساسی مقدماتی
basic اساسی
basic اصلی
basic تهی بنیانی
basic بنیادی
basic بازی
basic مقدماتی اساسی
basic روش استاندارد ذخیره سازی داده روی دیسک تا سایر کامپیوتر ها هم بتوانند استفاده کنند
basic کد دودویی که مستقیماگ و فقط با استفاده از آدرس ها و مقادیر مطلق در CPU عمل میکند.
basic بنیانی
basic سیستمی که برنامه یا کارهای مشخصی را برای یک کامپیوتر مرکزی انجام میدهد و با استفاده از سیگنالهای وقفه قابل کنترل است
basic fortran استاندارد امریکایی و تاییدشده از زبان برنامه نویسی فرترن
basic dye رنگینه بازی
basic gearing گیربکس
basic gearing چرخ دندههای اصلی
basic hole سوراخ مقدماتی
basic intent نیت عام
basic language زبان بیسیک
basic lining پوشش یا استر قلیایی
basic linkage پیوند اساسی
basic deficit کسری اساسی
basic deficit کسری کلی
basic date تاریخ ترفیع
basic cover عکسبرداری اولیه هوایی
basic crops محصولات کشاورزی اساسی مانند گندم
basic crops جو
basic crops ذرت
basic crops پنبه تنباکو و برنج
basic data عناصر تیر اولیه
basic data دادههای اولیه عناصر اولیه
basic data اطلاعات اولیه
basic standard استاندارد اولیه
basic date تاریخ شروع خدمت در هردرجه
Visual Basic ابزار برنامه نویسی ساخت ماکروسافت که باعث ساخت برنامههای کاربردی ویندوز به آسانی میشود
basic load بار مبنا
basic size اندازه اولیه
basic slag سرباره قلیایی
basic speed سرعت اولیه
basic surplus مازاد اساسی
tiny basic یک زبان برنامه سازی سطح بالا که زیرمجموعه BASICاست و برای ریزکامپیوترطراحی شده است
basic training تعلیمات ابتدایی
basic training اموزش مقدماتی
basic variable متغیر اصلی
basic variable متغیر اساسی
basic verses ایات محکمات
quick basic کوئیک بیسیک
microsoft basic مدل مشهوری از زبان برنامه نویسی BASIC که روی ریزکامپیوترها بکاربرده میشود
basic size اندازه اصلی
basic shaft محور واحد
basic shaft محور اصلی
basic load بار مبنای مهمات یا وسایل
basic of issue مبنای توزیع
basic of issue مبنای واگذارکردن اقلام
true basic تروبیسیک
basic pay اصل حقوق
basic pay حقوق اصلی
basic point نقطه مبداء
basic ration جیره اصلی
basic ration جیره مقدماتی جیره مبنا
basic research تحقیقات مقدماتی
basic salt نمک بازی
basic sciences علوم پایه
integer basic نوعی زبان BASIC که میتواند تمام اعداد را موردپردازش قرار دهد
basic price قیمت مبنا
basic price قیمت پایه
basic weaves رگباسلیق
advanced basic بیسیک پیشرفته
basic capacity گنجایش پایه
applesoft basic نوع توسعه یافته زبان برنامه نویسی BASIC که باریزکامپیوتر قابلیت پردازش اعداد اعشاری را هم دارد
basic research علم بنیادی
basic research علم پایه
basic agreement چهارچوب توافق [حقوق]
basic dye رنگ قلیایی
basic ground زمینه و متن اصلی فرش
basic agreement توافق اولیه
airman basic سرباز ساده و بدون درجه نیروی هوایی
basic allowance شارژ انبار
basic brick اجر قلیائی
basic branch رسته اولیه
basic capacity گنجایش مبنا
basic circuit مدار ساده
basic anxiety اضطراب بنیادی
basic communication گزارش یا مدرک اولیه مکاتبات اولیه
basic conflict تعارض بنیادی
basic allowance سهمیه اولیه ضریب حقوقی معاش
steel پولادین
steel فولاد
steel پولاد
steel شمشیر پولادی
steel مانندفولاد محکم کردن
steel پولادی کردن
steel اب فولاددادن
steel محکم استوار
floating point basic نوعی زبان BASIC که اجازه استفاده از اعداد اعشاری رامیدهد
basic standard cost قیمت استاندارد
ground basic slag ارد توماس
basic operation of arithmetic چهار عمل اصلی [ریاضی]
basic unit training اموزش مقدماتی یکان اموزش مقدماتی واحد
ground basic slag سرباره توماس
the four basic arithmetic operations چهار عمل اصلی [ریاضی]
basic tactical unit یکان مبنای تاکتیکی
basic standard cost قیمت پایه
basic requisition number درخواست اولیه
basic requisition number درخواست ابتدایی
basic issue items وسایل همراه اقلام عمده اقلام شارژ انبار وسایل عمده
basic access method روش دستیابی اصلی
basic construction unit واحد ساختمانی
basic end item تجهیزات ووسایل اولیه
basic end item اقلام اولیه اماد
basic source of food منابعاولیهغذا
basic allowance for quarters حق مسکن
basic allowance for subsistence جیره نقدی
basic allowance for subsistence حق معاش
basic circuit arrangement ترتیب مدار ساده
basic combat training اموزش رزم مقدماتی
basic building materials مواداولیهساختمان
basic issue list اقلام مندرج در فهرست توزیع اولیه اقلام بار مبنای اولیه اقلام شارژ انبار
basic pig iron اهن توماس
basic pig iron اهن خام قلیایی
basic relay post پایگاه مقدماتی تحویل و تحول بیماران
basic planning guide راهنمای اولیه طرح ریزی
basic machine unit واحد دستگاه مقدماتی
basic calculating operation چهار عمل اصلی [ریاضی]
We must find a basic solution. باید یک فکر اساسی کرد
puddle steel فولاد پودل
puddle steel فولاد ذغال گیری
overblown steel فولاد با دم زیاد
o.h. ingot steel فولاد شمش زیمنس مارتین
steel cap خود
self hardening steel فولاد خود سخت گردانی
steel blue رنگ ابی فولادی
quenching of steel اب دادن فولاد
steel aloy فولاد فشرده
steel aloy الیاژ فولاد
refined steel فولاد مصفا
silicon steel فولاد سیلیکاتی
shear steel فولاد قیچی
nitriting steel فولاد ازت داده شده
machinery steel فولاد ماشینی
killed steel فولاد کشته
killed steel فولاد ارام شده
nerves of steel قوت قلب
nerves of steel طاقت
nerves of steel دل
steel clad زره پوش
magnet steel فولاد اهنربا
hypereutectoid steel فولاد هیپراوتکتوئیدی
manganese steel فولاد منگان
mild steel فولاد نرم
mid steel فولادنرمه
nickel steel فولاد نیکل دار
magnet steel فولاد مغناطیسی
steel cap کلاه فولادی
steel casting پروفیل فولادی ریخته گری
steel worker پولادگر
structural steel تیر فولاد یا اهن ساختمانی
structural steel فولاد ساختمانی
structural steel فولاد سازهای
temper steel نرم کردن فولاد
tempered steel فولاد ابداده
tempered steel فولادی که درگرما عمل اورده شده باشد
to steel one'sheart سنگدل شدن
toll steel فولاد ابزار
steel to plastic فولاددرپلاستیک
steel spring فلزفولادی
steel pen خودکارفلزی
steel bar میلهایفلزی
sharpening steel فولادتیز
copper to steel مسفولادی
tungsten steel فولاد تنگستن دار
steel wire سیم فولادی
steel square گونیای فولادی
steel sheet ورق فولادی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com