English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
English Persian
basic direct access method روش دستیابی مستقیم اساسی
Other Matches
basic access method روش دستیابی اصلی
direct access method روش دستیابی مستقیم
basic sequential access method روش دستیابی ترتیبی اساسی
basic telecommunications access method روش دستیابی ارتباطات راه دور اساسی
basic partitioned access method روش دستیابی قسمت بندی شده اساسی
direct access دسترسی مستقیم
direct access دستیابی مستقیم
direct access دسترسی مستقیم به اطلاعات
direct access دستیابی مسقیم
access method روش دستیابی
direct memory access دستیابی مستقیم به حافظه
direct access processing پردازش به روش دستیابی مستقیم
telecommunications access method روش دستیابی ارتباطات ازراه دور
sequential access method روش دستیابی ترتیبی
queued access method روش دستیابی صفی
direct access storage device اسباب حافظه با دستیابی مستقیم دستگاه با ذخیره دستیابی تصادفی دستگاه انباره دستیابی مستقیم
direct memory access channel کانال دستیابی مستقیم به حافظه
direct potentiometric method روش پتانسیل سنجی مستقیم
indexed sequential access method روش دستیابی ترتیبی شاخص دار
virtual storage access method روش دستیابی انباره مجازی
queued sequential access method روش دستیابی ترتیبی صف بندی شده
basic indexed sequential acess method روش دستیابی ترتیبی شاخص دار اساسی
queued indexed sequential access method روش دستیابی ترتیبی اندیس دار صف بندی شده
basic کد دودویی که مستقیماگ و فقط با استفاده از آدرس ها و مقادیر مطلق در CPU عمل میکند.
basic مقدماتی اساسی
basic سیستمی که برنامه یا کارهای مشخصی را برای یک کامپیوتر مرکزی انجام میدهد و با استفاده از سیگنالهای وقفه قابل کنترل است
basic روش استاندارد ذخیره سازی داده روی دیسک تا سایر کامپیوتر ها هم بتوانند استفاده کنند
basic بنیانی
basic روش به هنگام سازی و بازیابی مستقیم بلاک داده مشخص که در یک وسیله با دستیالی مستقیم ذخیره شده است
basic توابع سیستم که واسط بین دستورات زبان سطح بال و وسایل جانبی سیستم هستند که ورودی و خروجی وسایل را کنترل می کنند و اغلب شامل کنترل صفخه کلید و صفحه نمایش و دیسک درایوها است
basic مین دستیابی
basic یک زبان برنامه نویسی ساده از نظراموزش و بکارگیری و دارای فهرست کوچکی از دستورات وقالبهای ساده
basic Symbolic sAll-Purpose"Beginner Instructioncode
basic حالت ابتدایی یا ساده شروع هر چیزی
basic دستور تغییر نیافته برنامه که پردازش میشود تا دستور اجرا شدنی بدست آید
basic بخشی از کنترل کننده ارتباطات که توابع ریاضی و منط قی را بررسی میکند
basic روش ذخیره و بازیابی بلاکهای داده به ترتیب
basic بخشی از سرویس ISDN که شامل دو کانال انتقال داده است . که داده را به صورت کیلو بایت در ثانیه ارسال میکند و یک کانال کنترلی دارد که میتواند اطلاعات کنترلی جانبی را به صورت کیلو بایت در ثاینه منتقل کند
basic نرم افزاری که اجرای سطح پایین و ابتدایی سخت افزار و مدیریت فایل را کنترل میکند
basic کنترل استاندارد خط وط ارسالی با استفاده از کدهای مخصوص
basic بیسیک
basic course دوره مقدماتی
basic به یک وسیله راه دور
basic plus نوعی زبان برنامه نویسی گسترش یافته BASIC
basic پایهای
basic اساسی
basic اصلی
basic تهی بنیانی
basic بنیادی
basic ابتدایی
basic بازی
basic قلیایی
basic اولیه
basic اساسی مقدماتی
access کومکی
access در دسترس بودن راه رسیدن به راه وصول
access دسترسی یا مجال مقاربت
access دسترسی
access تقرب به خدا
access اضافی
access مجاز بودن به استفاده از کامپیوتر و خواندن و تغییردادن فایل های ذخیره شده
access well چاه دستیابی
I have no access to anywhere . دستم از همه جا کوتاه است
access ورودی
access درگاه
access اصابت
access بروز مرض حمله
immediate access دستیابی صریح
non access عدم دسترسی
access دستیابی
access الحاق اضافه
access دست یابی
access دسترس
access دسترسی راه
access وسیله حصول
access تقریب
access اجازه دخول
access راه دسترس
access مدخل
access افزایش
access دسترسی
basic conflict تعارض بنیادی
basic deficit کسری کلی
basic cover عکسبرداری اولیه هوایی
basic anxiety اضطراب بنیادی
basic communication گزارش یا مدرک اولیه مکاتبات اولیه
basic dye رنگینه بازی
basic slag سرباره قلیایی
basic size اندازه اولیه
basic size اندازه اصلی
basic shaft محور واحد
basic fortran استاندارد امریکایی و تاییدشده از زبان برنامه نویسی فرترن
basic shaft محور اصلی
basic circuit مدار ساده
basic capacity گنجایش پایه
basic speed سرعت اولیه
basic standard استاندارد اولیه
basic crops محصولات کشاورزی اساسی مانند گندم
basic date تاریخ ترفیع
basic date تاریخ شروع خدمت در هردرجه
basic data اطلاعات اولیه
basic verses ایات محکمات
basic variable متغیر اساسی
basic variable متغیر اصلی
basic training اموزش مقدماتی
basic data دادههای اولیه عناصر اولیه
basic data عناصر تیر اولیه
basic training تعلیمات ابتدایی
basic crops پنبه تنباکو و برنج
basic surplus مازاد اساسی
basic crops ذرت
basic crops جو
basic ration جیره اصلی
basic capacity گنجایش مبنا
basic research علم پایه
basic pay اصل حقوق
basic of issue مبنای واگذارکردن اقلام
basic of issue مبنای توزیع
basic load بار مبنای مهمات یا وسایل
basic load بار مبنا
basic price قیمت پایه
basic price قیمت مبنا
basic gearing چرخ دندههای اصلی
basic allowance شارژ انبار
basic allowance سهمیه اولیه ضریب حقوقی معاش
basic linkage پیوند اساسی
basic lining پوشش یا استر قلیایی
basic hole سوراخ مقدماتی
basic intent نیت عام
applesoft basic نوع توسعه یافته زبان برنامه نویسی BASIC که باریزکامپیوتر قابلیت پردازش اعداد اعشاری را هم دارد
basic sciences علوم پایه
basic salt نمک بازی
basic deficit کسری اساسی
basic research تحقیقات مقدماتی
basic ration جیره مقدماتی جیره مبنا
basic brick اجر قلیائی
basic point نقطه مبداء
basic branch رسته اولیه
basic gearing گیربکس
advanced basic بیسیک پیشرفته
airman basic سرباز ساده و بدون درجه نیروی هوایی
basic pay حقوق اصلی
basic research علم بنیادی
basic language زبان بیسیک
tiny basic یک زبان برنامه سازی سطح بالا که زیرمجموعه BASICاست و برای ریزکامپیوترطراحی شده است
basic weaves رگباسلیق
Visual Basic ابزار برنامه نویسی ساخت ماکروسافت که باعث ساخت برنامههای کاربردی ویندوز به آسانی میشود
basic dye رنگ قلیایی
true basic تروبیسیک
quick basic کوئیک بیسیک
basic agreement توافق اولیه
basic agreement چهارچوب توافق [حقوق]
microsoft basic مدل مشهوری از زبان برنامه نویسی BASIC که روی ریزکامپیوترها بکاربرده میشود
integer basic نوعی زبان BASIC که میتواند تمام اعداد را موردپردازش قرار دهد
basic ground زمینه و متن اصلی فرش
direct مستقیم راست راهنمایی کردن
direct اداره کردن
direct راسته
direct دستورات برنامه که به صورت کد مطلق نوشته شده اند
direct مدیریت یا سازمان دهی
direct دستور دادن دستورالعمل دادن
direct هدایت کردن
direct <adj.> بدون واسطه
direct : دستور دادن
direct اداره کردن هدایت کردن
direct نظارت کردن
direct : مستقیم معطوف داشتن
direct متوجه ساختن
direct قراول رفتن
direct <adj.> مستقیم
direct رهبری کردن
direct مستقیم یابدون شریک سوم
direct مستقیم یا بدون پردازش یا حرکت مستقیم
direct امرکردن
direct <adj.> بلافاصله
direct <adj.> دست اول
access time زمان دستیابی
random access دستیابی تصادفی
random access دسترسی به اطلاعات به طورناموزون
random access فایلی که هر رکورد آن به سرعت با آدرسش قابل دستیابی است , بدون جستجو در بقیه فایل و به ممحل قبلی بستگی ندارد
random access قطعه الکترونیکی آداپتور گرافیکی ویدیو که سیگنالهای رنگی دیجیتال را به سیگنالهای الکتریکی که به صفحه نمایش فرستاده می شوند تبدیل میکند
random access حافظهای که امکان دستیابی به هر محلی با هر ترتیبی , معمولاگ به صورت IC , فراهم میکند
random access رسانه ذخیره سازی که امکان دستیابی به هر مرحله با هر ترتیبی را فراهم میکند
random access توانایی دستیابی سریع به محلهای حافظه به هر ترتیبی
rapid access با دستیابی سریع
control of access ایین ورودی ها
quick access با دست یابی تند
limited access دراری محدودیت مدارک محدود
keyed access دستیابی کلیدی
access duct مجرای دسترسی
channel access دستیابی کانال
instantaneous access زمان دستیابی کوتاه به رسانه با دستیابی تصادفی
multiple access دستیابی چندگانه
access structures ساختمان های قابل عبور و مرور
parallel access با دست یابی موازی
parallel access دستیابی موازی
immediate access storage storage main
fast access با دستیابی سریع
access shaft مدخل استوانه ای
access door درورودی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com