Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 102 (6 milliseconds)
English
Persian
basket hitch tie
گره اویزان دو خفتی
Other Matches
basket
زنبیل
basket
سبد
basket
درسبد ریختن
basket
حلقه بسکتبال
basket
حلقه یا گل چوبدست اسکی
pollen basket
جایگاهگرده
wicker basket
سبدترکهای
basket tie
گره اویزان
basket throw
مسابقه پرتاب از راه دور
basket purchase
خرید کلی بدون محاسبه جزئیات
basket hanger
بازیگری که برای گلهای مفت در زمین حریف میماند
peach basket
ویمیک بالانس
cutlery basket
سبدکاروچنگال
basket support
پشتیبانسبد
pick of the basket
گل سرسبد
plate basket
سبد قاشق و چنگال
rescue basket
زنبیل نجات
swing basket
سبد ابکشی
waste basket
سبد کاغذ بیکاره
waste basket
سبد
waste basket
زنبیل
waste basket
مکثف
work basket
سبد سوزن و نخ
basket handle
گذرگاهبهشکلدستهزنبیل
basket stitch
بافتحصیری
basket hanger
مفت خور
clothes basket
سبد رختچرک
basket-weave
بافت حصیری
shopping basket
سبد خرید
basket weave
بافت دو پود زیر دو پود رو
basket weave
بافت حصیری
basket dam
بندسله اندازی
wastepaper basket
سطلمخصوصکاغذهایباطله
basket arch
پانیذ
basket arch
چفد دسته زنبیلی
basket arch
قوس دسته زنجبیلی
basket coil
پیچک تار عنکبوتی
basket dam
دیواره سبدی
basket dam
بند سلهای
basket ball
یکجورتوپ بازی
basket weave pattern
طرح شطرنجی که در کارهای بنایی بکارمیرود
basket suspension cables
کابلآویزانسبد
perforated metal basket
سبد فلزی مشبک
don't put all your eggs in one basket
<idiom>
[تمام منابعت رو یک جا سرمایه گذاری نکن]
to hitch
اوتو استاپ زدن
to hitch
مجانی سوار شدن
to hitch
سرجاده ایستادن و با شست جهت خود را نشان دادن
There is a hitch somewhere.
یک جای کار گره خورده است
hitch
اتصال
hitch
نوعی پاس که دریافت کننده به جلو می دود و به طرف بیرون بر می گردد
hitch
کامل کردن پاس به دریافت کننده
hitch
خفت
hitch
اویختن
hitch and go
نوعی پاس که گیرنده بجلو می دود و به سمت دیگر می چرخد و باز به جلو ادامه میدهد
hitch
بند
hitch
انداختن
hitch
بستن
hitch
هل دادن
hitch
تکان دادن
hitch
گرفتاری
hitch up
خفت زدن به
hitch up
اسب را یراق کردن
hitch
مانع محظور
hitch
گیر
hitch
پیچ وخمیدگی
blackwall hitch
گره قلاب
hitch-hiking
اتواستاپ زدن
hitch-hiker
کسیکهدرسرجادهباانگشتشصتخودتقاضایماشینمیکند
towing hitch
حالتاتواستاپزدن
buntline hitch
گره حلقه
There is a hitch in this project.
این طرح یک جایش گیر دارد
half hitch
نیم گره
swab hitch
bend sheet
last-minute hitch
گیریی در لحظه آخر
hitch pin
سوزنگره
clove hitch
بند دو خفت
cow hitch
گروهگاوی
hitch kick
شوت قیچی
hitch kick
پرش طول با دو گام برداشتن درهوا و دست بالای سر
hitch tie
گره اویزان
timber hitch
گره وصل کردن زه به شاخه پایین کمان
timber hitch
گره تیر
hitch tie
گره شستی
rolling hitch
گره سه خفت
marline hitch
گره ننوmarlin
marlinespike hitch
گره درفش
midshipman's hitch
گره دانشجو
hitch-hike
مفتی سوار ماشین کسی شدن
hitch-hike
اتواستاپ زدن
hitch-hiked
مفتی سوار ماشین کسی شدن
clove hitch
گره کشتی بان
clove hitch
گره دو خفت
clove hitch
نوعی گره
half hitch
گره نیم خفت
half hitch
نیم خفت
hitch-hiking
مفتی سوار ماشین کسی شدن
hitch-hikes
اتواستاپ زدن
hitch-hikes
مفتی سوار ماشین کسی شدن
hitch-hiked
اتواستاپ زدن
hitch one's wagon to a star
<idiom>
دنبال هدف رفتن
to hitch a lift
[ride]
from somebody
سواری شدن
[در خودروی کسی]
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com