English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 89 (6 milliseconds)
English Persian
battle cruiser نبردناو
Other Matches
cruiser کشتی یا تاکسی یاکسی که گشت میزند
cruiser رزم ناو
cruiser رزمناو
cabin cruiser قایق تفریحی
cabin cruiser کشتی کوچک موتوری ناو اتاقکدار
heavy cruiser ناو زره شکن سنگین
guided missile cruiser زره شکن حامل موشک هدایت شونده
battle ax تبرزین
an e. battle جنگی که برای دو طرف یکسان است
battle ax تبر
battle نبرد
f.of battle نبردگاه
f.of battle میدان جنگ
battle a صف جنگ
battle رزم
battle پیکار
battle جدال
battle مبارزه ستیز
battle جنگ
battle نزاع
battle زد وخورد
battle جنگ کردن
battle نبرد کردن
battle plane هواپیمای جنگی
battle ship نبرد ناو
battle royal نزاع سخت کشمکش خصومت امیز
battle map نقشه جنگی
battle reserve احتیاط جنگی
battle reserve ذخیره جنگی
battle piece تصویرجنگ
battle problems مشکلات رزمی
battle problems مسائل جنگی
battle pin سنجاق نقشه
battle position محل ناو در دریا
battle position موضع نبرد
battle sight درجه جنگی
battle sight شکاف درجه
battle state station action
battle zone منطقهجنگی
wager of battle نوعی از دادرسی که در زمان ویلیام فاتح در انگلستان مرسوم بود و در ان طرفین دعوی به نبرد می پرداختند وفاتح نبرد دادبرده محاکمه نیزمحسوب می شد
to deliver battle اماده جنگ شدن
the battle still rages جنگ هنوز شدت دارد
order of battle سازمان نیروهایا یکان
order of battle ترتیب نیرو
he gave an a of the battle گزارش ان جنگ راشرح داد
field of battle میدان رزم
field of battle میدان جنگ
battle station پایگاه جنگی
battle station پایگاه رزمی
half the battle <idiom> قسمت بزرگیاز کار
battle map نقشه منطقه نبرد
battle clasp نشان و علامت شرکت در جنگ بین المللی اول
battle casualty تلفات جنگی
battle casualty ضایعات رزمی
battle bill فهرست استعداد رزمی ناو
battle bill لوحه جنگی ناو
battle axe تبر
battle axe تبرزین
battle array جنگ ارایی
battle array صف جنگ
battle cry شعارجنگی
battle cries شعارجنگی
battle-axes تبرزین
battle-axe تبرزین
pitched battle جنگ سخت تن به تن
pitched battle جنگ صف ارایی شده
battle clout نوعی تیراندازی میدانی ازفاصله 002 متری
battle dress نیم تنه جنگی
battle honour نشان افتخار
battle lantern چراغ اعلام خطر
battle lantern چراغ خطرجنگی
battle lights چراغ پلیس
battle lights چراغهای جنگی
battle lights چراغ خاموشی شبانه
battle line خط جبهه ناوها
battle line خط جنگی
battle group گروه نبرد
battle drill تمرین رزم
battle group واحد ارتشی مرکب از پنج گروهان
battle field میدان جنگ
battle drill مشق جنگی تمرین جنگی
battle dress لباس ضدگلوله
battle dress جلیقه جنگی
in a battle for world domination مبارزه برای سلطه جهان
main battle tank قوی ترین تانک رزمی
main battle tank تانک اصلی
The scen of a bloody (great) battle. صحنه نبرد خونین
forward edge of battle area لبه جلویی منطقه نبرد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com