Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
English
Persian
battle state
station action
Other Matches
national
[state, federal state]
<adj.>
حکومتی
national
[state, federal state]
<adj.>
دولتی
battle
جنگ کردن
battle
نزاع
battle
نبرد
battle
جنگ
battle
مبارزه ستیز
battle
پیکار
battle
رزم
an e. battle
جنگی که برای دو طرف یکسان است
battle
زد وخورد
battle a
صف جنگ
battle ax
تبر
battle
نبرد کردن
battle
جدال
battle ax
تبرزین
f.of battle
نبردگاه
f.of battle
میدان جنگ
battle casualty
تلفات جنگی
battle dress
جلیقه جنگی
battle axe
تبرزین
battle dress
لباس ضدگلوله
battle dress
نیم تنه جنگی
battle cruiser
نبردناو
battle clout
نوعی تیراندازی میدانی ازفاصله 002 متری
battle axe
تبر
battle bill
فهرست استعداد رزمی ناو
battle bill
لوحه جنگی ناو
battle casualty
ضایعات رزمی
battle clasp
نشان و علامت شرکت در جنگ بین المللی اول
battle array
جنگ ارایی
battle zone
منطقهجنگی
half the battle
<idiom>
قسمت بزرگیاز کار
battle lantern
چراغ اعلام خطر
battle-axes
تبرزین
pitched battle
جنگ سخت تن به تن
pitched battle
جنگ صف ارایی شده
battle cries
شعارجنگی
battle sight
درجه جنگی
battle-axe
تبرزین
wager of battle
نوعی از دادرسی که در زمان ویلیام فاتح در انگلستان مرسوم بود و در ان طرفین دعوی به نبرد می پرداختند وفاتح نبرد دادبرده محاکمه نیزمحسوب می شد
battle array
صف جنگ
battle cry
شعارجنگی
battle drill
تمرین رزم
order of battle
ترتیب نیرو
battle problems
مسائل جنگی
battle problems
مشکلات رزمی
battle reserve
ذخیره جنگی
battle reserve
احتیاط جنگی
battle royal
نزاع سخت کشمکش خصومت امیز
battle ship
نبرد ناو
battle sight
شکاف درجه
battle station
پایگاه رزمی
battle station
پایگاه جنگی
to deliver battle
اماده جنگ شدن
order of battle
سازمان نیروهایا یکان
the battle still rages
جنگ هنوز شدت دارد
field of battle
میدان جنگ
field of battle
میدان رزم
he gave an a of the battle
گزارش ان جنگ راشرح داد
battle position
محل ناو در دریا
battle position
موضع نبرد
battle plane
هواپیمای جنگی
battle group
گروه نبرد
battle group
واحد ارتشی مرکب از پنج گروهان
battle field
میدان جنگ
battle lantern
چراغ خطرجنگی
battle lights
چراغ پلیس
battle lights
چراغهای جنگی
battle lights
چراغ خاموشی شبانه
battle drill
مشق جنگی تمرین جنگی
battle line
خط جبهه ناوها
battle pin
سنجاق نقشه
battle piece
تصویرجنگ
battle map
نقشه جنگی
battle honour
نشان افتخار
battle map
نقشه منطقه نبرد
battle line
خط جنگی
main battle tank
قوی ترین تانک رزمی
in a battle for world domination
مبارزه برای سلطه جهان
main battle tank
تانک اصلی
The scen of a bloody (great) battle.
صحنه نبرد خونین
forward edge of battle area
لبه جلویی منطقه نبرد
the state
effusion seminal causedby cleanness ofجنابت
to be in a state of a
هراسان بودن
what state
در رهگیری هوایی یعنی میزان سوخت و مهمات واکسیژن باقیمانده خود راگزارش کنید
corresponding state
حالت متنافر
to keep state
شان یا مقام خودراحفظ کردن
to keep state
خود را گرفتن
two state
دو حالتی
to be in a state of a
بیم داشتن
to be in a state of f.
پیوسته درتغییربودن
state-
دولت
state
وضعیت
state
وضعیت چیزی
state
مدار یا وسیله یا برنامهای که نشان میدهد هیچ عملی رخ نداده ولی ورودی می پذیرد
state
وضعیتی که در آن عمل رخ میدهد یا میتواند رخ دهد
state
حال
state
تعیین کردن وقرار دادن
state
افهار کردن وتصریح کردن
state
ابهت
state-
توضیح دادن
state-
جزء به جزء شرح دادن
state-
دولتی حالت
state-
ایالت
state-
جمهوری کشور
state-
ملت
state-
دولت استان
state-
کیفیت
state-
چگونگی
state-
تعیین کردن حال
state-
افهار داشتن افهارکردن
state
مقام ورتبه
state
دولتی حالت
state
کشوری
state
ایالت
state
جمهوری کشور
state
ملت
state
دولت استان
state
کیفیت
state
افهار داشتن افهارکردن
state
تعیین کردن حال
state
جزء به جزء شرح دادن
state
توضیح دادن
state
سیاسی رسمی وضع
state
دولتی
state
ایالت کشوری
state
کشور
state
حالت
state
دولت
state
چگونگی
state-
افهار کردن وتصریح کردن
state-
تعیین کردن وقرار دادن
state-
وضعیتی که در آن عمل رخ میدهد یا میتواند رخ دهد
state-
مدار یا وسیله یا برنامهای که نشان میدهد هیچ عملی رخ نداده ولی ورودی می پذیرد
state-
وضعیت چیزی
state-
وضعیت
state-
کشوری
state-
حال
state-
ابهت
state-
مقام ورتبه
state-
کشور
state-
ایالت کشوری
state-
دولتی
state-
حالت
state-
سیاسی رسمی وضع
state of purity
طهارت
state of rest
حالت ساکن
state of rest
حالت ارام حالت سکون وضعیت ساکن
sol state
حالت سولی
soild state
حالت جامد
solid state
حالت جامد
state of equilibrium
حالت تعادل
state of in her itance
ملک یا دارایی قابل توارث
solid state
نیمه هادی
state of grace
توفیق
state of grace
تائید
sending state
کشور اعزام کننده پرسنل
state of siege
حالت محاصره
state socialism
سوسیالیسم دولتی
state road
شاهراه
state religion
مذهب رسمی
state property
اموال عمومی
state property
دارائی دولت
state prison
زندان دولتی
state prison
زندان ایالتی
state planning
برنامه ریزی دولتی
state ownership
مالکیت دولتی
state of war
حالت مخاصمه
state of the realm
طبقات اجتماعی یا سیاسی کشور
state of the art
جدیدترین تکنولوژی تکنولوژی جدید
state of stress
حالت تنش
state stress
وضعیت تنش
state of being cheated
مغبونیت
state of being cheated
غبن
state college
دانشکده دولتی
state hood
حالت وشرایط ایالات امریکا
state hood
ایالتی
state guard
ارتش ایالتی
state craft
سیاستمداری
state guard
نیروی نظامی ایالتی
state government
دولت مرکزی
state criminals
مقصرین سیاسی
state criminals
مجرمین سیاسی
state diagram
نمودار حالات
state equation
معادله حالتی
state flower
گل علامت مخصوص هر استان یا کشور
state bank
بانک استان
state chicken
در رهگیری هوایی یعنی سوخت من در حال تمام شدن است بایستی برای تجدیدسوخت برگردم
state lamb
در رهگیری هوایی یعنی سوخت کافی ندارم که رهگیری انجام دهم و برگردم
state of alert
وضعیت اماده باش یکان
state of alert
وضعیت هوشیاری
state of alert
وضعیت امادگی
spin state
حالت اسپین
state midicine
سیستم پزشکی تحت نظارت دولت
stable state
حالت پایا
state midicine
سیستم پزشکی ملی
state enterprise
مالکیت دولتی
state enterprise
بنگاه دولتی
state affairs
امور مملکتی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com