English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English Persian
bay with black points کهر دست وپا مشکی
bay with black points قره کهر
Other Matches
at all points در همه نقاط
at all points درهمه جا
points قطبهای پلاتین
points پلاتین دلکو
ignition points پلاتین
ignition points پلاتین دلکو
interactional points نقاط تلاقی
To win on points. با امتیاز برنده شدن ( در مسابقات )
interactional points نقاط تماس
intercardinal points جهات فرعی
points signal نقاطعلامتدار
To score points. امتیاز آوردن ( ورزش )
fourteen points طرح برنامهای برای صلح که "وودرو ویلسن " رئیس جمهور امریکا در 8 ژانویه 8191 ضمن خطابهای به کنگره امریکا اعلام کرد و درواقع پیامی به کلیه ملل ودول جهان تلقی شد
fourteen points اصول چهارده گانه
crossing points نقطه تلاقی
crossing points محل برخورد دو خط
crossing points نقطه تقاطع نقطه تلاقی
cardinal points چهار جهت اصلی
cardinal points جهات اصلی
contact points نوکهای کنتاکت
design points ترکیب ویژهای از متغیرها که پروسه طراحی براساس ان صورت میگیرد
points of sailing نقاطقایقسواری
intermediate points جهات میانی
points of order اخطار نظامنامهای
lagrangian points نقاط لاگرانژی
loss on points باخت با امتیاز
needle points نوکهای سوزنی
pressure points نقطههای گیرنده فشار
quadrantal points نقاط یا قطبهای دستگاه جهت یابی هواپیما
quadrantal points جهات فرعی
stadia points تارهای فاصله سنج دردوربینهای چشمی و نقشه برداری
the four cardinal points جهات اربعه
sticking points نقطهی عدم تحرک
sticking points مرز ناجنبایی
sticking points حدی که پس از آن شخص یا چیز از جا حرکت نمیکند
points motor موتورپلاتینی
points lever اهرم پلاتینی
awarding of points امتیاز دادن
p is nine points of the law تصرف شرط عمده مالکیت است
direction of points جهتیاب
key points نقاط حساس
key points نقاط مهم
vital points نقاط حساس بدن
sticking points نکتهیاصلی
sticking points نکتهی مورد بحث یا منازعه
win on points پیروزی با امتیاز
decimal points نقطه اعشار
points of view نظریه
boiling points درجه جوش
points of view دید
match points اخرین امتیاز
match points اخرین امتیاز برای بردن مسابقه
points of view دیدگاه
boiling points عصبانیت
boiling points نقطه جوش
decimal points ممیز
decimal points ممیز اعشار
talking points نکته یا دلیل مهم بحث وگفتگو
points of view نقطه نظر
points of view لحاظ
rallying points محل تجمع برای تجدید قوا محل جمع اوری یکانها یا خودروها
exclamation points علامت تعجب
exclamation points این علامت !
rallying points محل تجمع مجدد
turning points نقطه برگشت
distance between two points فاصله دو نقطه [ریاضی] [فیزیک]
check-points علامتی در نزدیکی خط اغاز هرکدام از نقاط معین توقف در نوعی مسابقه دوصحرانوردی به کمک نقشه وقطبنما
turning points مرحله قاطع نقطه تحول
check-points محل بازرسی وسائط نقلیه نقطه مقابله
freezing points درجه یخ بندان
freezing points نقطه انجماد
turning points نقطه لولای چرخش
turning points نقطهای دریک دور تجاری که در ان جهت فعالیتهای اقتصادی عوض میشود
turning points نقطه چرخش
boiling points نقطه غلیان
decimal points ممیز اعشاری
cardinal points effect اثر چهار جهت اصلی
manually-operated points مدیریتدستینقاط
remote-controlled points نقطهکنترلازراهدور
all points addressable graphics نگاره سازی نشان دهی به همه نقاط
cardinal points effect اثرعمود قرار گرفتن خط امواج رادار به صفحه تصویر زمین
all points addressable mode حالت گرافیکی که در آن هر پیکسل جداگانه قابل آدرس دهی است و رنگ و خصوصیات آن تعریف شده اند
to black out قلم زدن
to black out سیاه کردن
black d. دم گاز خفه کننده
look black متغیر بنظر امدن
black سیاه رنگی
black تیره
black سیاه شده
black چرک وکثیف
black زشت
black تهدید امیز عبوسانه
black سیاهی
black دوده لباس عزا
black بی رنگ
black وسیلهای که بدون دخالت کاربر کار میکند و کاربر از نحوه کار آن بی خبر است
black 1-استفاده از سایههای خاکستری برای نمایش رنگهای صفحه نمایش . 2-تصویری که در آن هر پیکسل سیاه یا سفید است و هیچ سایه خاکستری ندارد
black بستانکار بودن در حساب
black سیاه رنگ
black سیاه کردن
black سیاه
he went there in black اوبا جامه سیاه انجا رفت
black out قطع کامل برق خاموش شدن چراغ ها خاموشی شهر
black out خاموشی
black out حرکت با چراغ جنگی در شب خاموشی شبانه استتار شبانه
in the black <idiom> سود بردن
black بازیگر دوم شطرنج
the black race نژاد سیاه
he wears black سیاه پوشیده است
slate black رنگ سیاه سنگ لوحی
bone black عاج سیاه
the black sea دریای سیاه
black will take no other hue بالای سیاهی رنگی نیست
to be in ones black books مغضوب کسی واقع شدن
black widow نوعی عنکبوت زهردارکه جنس ماده ان سیاه رنگ است
black wash نوع دیگری ازگرافیت و کک و ذغال سخت یامواد الی است که با مایعی بطور معلق و برای پوشش ماهیچههای تر و قالبهای ماسهای به کار برده میشود
furnace black سیاهی کوره
black writer چاپگری که در آن تونر به نقاط گرم شده توسط اشعه لیزر می چسبد برای اسکن کردن تصویر
blacker than black تراز فراسیاه
gas black دوده
channel black دوده
ivory black گرد سوخته استخوان
ivory black رنگ سیاه که از اهکی کردن عاج میسازند
black concept علامت حاوی پیام طبقه بندی شده سیستم ارتباطی حاوی پیام طبقه بندی شده
carbon black دوده
black wash رنگ سیاه
night black سیاه
eriochrome black سیاه اریوکروم
platinum black گرد سیاه پلاتین حاصله از حل املاح ان
platinum black پلاتین سیاه
slate black رنگ ارغوانی مایل بسیاه
to look at the black side [about something] بدبین بودن [برای چیزی]
black armband سرآستین [برای سوگواری ]
black coffee قهوه سیاه
black coffee قهوه بدون شیر
There is no colour beyond black . <proverb> بالاتر از سیاهى رنگى نیست .
You went in a black veil, but must come out in a w. <proverb> با چادر سیاه رفتى باید با کفن سفید بیرون بیائى .
Black will take no other hue. <proverb> بالاتر از سیاهى رنگى نیست .
in black and white <idiom> بصورت نوشتار
Black and white. سیاه وسفید ( عکس ؟ فیلم وغیره )
They were dressed all in black. همه آنها لباس تمام سیاه پوشیده بودند
They were all dreesd in black. تمام آنها لباس سیاه پوشیده بودند
blue-black آبیپررنگ
give someone a black look با خشم به کسی نگاه کردن
black wool پشم سیاه
black ant مورچه سیاه [حشره شناسی]
black vomit تب زرد [پزشکی] [بیماری]
black vomit طاعون زرد [پزشکی] [بیماری]
Black sheep جوجه اردک زشت [اصطلاح روزمره]
black box سرعت و مسافت سنج [ وسایل نقلیه خودرو]
black spot جادهباآمارتصادفبالا
black section گروهیغیراداریدرداخلیکحزبسیاسیکهمدافعحقوقسیاهپوستاناست
black Marias اتومبیل گشتی پلیس
black Maria اتومبیل گشتی پلیس
black eyes بدنامی
black eyes سیاهی اطراف چشم
black eyes چشم سیاه
black eyes سیه چشم
black eye بدنامی
black eye سیاهی اطراف چشم
black eye چشم سیاه
black eye سیه چشم
black and white چاپ
black and white دستنوشته
black and white سیاه و سفید
black mark سابقهی بد
black marks سابقهی بد
black pudding سوسیستولیدشدهازگوشتوخونخوک
black marketeering دادوستددربازارسیاه
black marketeer کسیکهدربازارسیاهفعالیتدارد
black economy پولیکهبدوناطلاعدولتبرایفرارازمالیاتکسبشود
black stone مهرهیسیاه
black square خانهسیاه
black salsify شنگ
black bread نانسیاه
black ball توپسیاه
jet-black سیاه سیاه
jet-black سیاه شبقی
jet-black سیاه براق و تیره
to lool black خشمگین یا متغیر بنظر امدن
black diamond الماس سیاه
black body قسمت خطرناک
black bile سوداء
black bile صفرای سیاه
black beetle سوسک گرمابه
black ash خاکستر سیاه
black art سحر
black art جادوگری
black anneal سیاه گداختن
black a vised سبزه دارای پوست تیره
animal black ذغال حیوانی
aniline black سیاه انیلینی
acetylene black دوده استیلنی
aceko black نوعی رنگ سیاه اسیدی
pitch-black خیلی سیاه
pitch-black قیرگون
black body جسم سیاه
black designation علامت مخصوص برای ارتباط طبقه بندی شده حامل پیام طبقه بندی شده
black death طاعون یا وبا
black coral شبه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com