Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
be glad to see the back of
<idiom>
[خوشحال شدن از رفتن کسی]
Other Matches
glad
خوشنود
glad
خرسند
glad
خوشحال
glad
شاد خوشرو
I'm glad he's gone.
خوشحالم که او رفته.
I'm glad I could help.
خوشحالم که تونستم کمکی بکنم.
glad
مسرور
I am glad to see you up and about.
خوشحالم از اینکه شما را سر پا وسر حال می بینم
glad-rags
لباس پلو خوری
glad hand
خوشامد گویی صمیمانه خوشامد گرم
glad hand
درود گرم
glad tidings
مژده
glad-rags
پوشاک عالی
to be glad for somebody's sake
در شادی کسی سهیم شدن
glad tidings
خبر خوش نوید
glad tidings
بشارت
glad hand
<idiom>
بااهمییت برخورد کردن
I am very glad to have made your acquaintance.
از آشنایی با شما بسیار خوشوقت شدم
back to back credit
اعتبار اتکایی
back to back housing
خانه ی پشت به پشت
go back on
<idiom>
به عقب برگشتن
off one's back
<idiom>
توقف آزار رساندن
behind his back
پشت سراو
back out
دوری کردن از موج
take back
<idiom>
ناگهانی بدست آوردن
on one's back
<idiom>
پافشاری درخواستن چیزی
come back
بازگشتن
(a) while back
<idiom>
هفتها یا ماهای گذشته
at the back
در پشت
back
تیر اصلی پشت بند
come back
دوباره مد شدن
back up
دور زدن
[با اتومبیل]
back out
<idiom>
زیر قول زدن
You have to go back to ...
شما باید به طرف ... برگردید.
to back up
با داستانی از اولش درگذشته دور آغاز کردن
to get back to somebody
کسی را باخبر کردن
back of
پشت سر
back of
در پشت
back nine
نیمه دوم پیست 81 قسمت
to back somebody up
از کسی پشتیبانی کردن
to back somebody up
یاری کردن به کسی
back off
عقب زدن
back off
عقب رفتن
back off
عقب بردن
back out
کهنه و فرسوده شدن
back out
نکول کردن
to get back to somebody
به کسی خبر دادن
back off
ازاد بریدن قطع کردن
back off
پشت را تراشیدن
back off
کاستن سرعت در سر پیچ
back out
دوری کردن از الغاء کردن
to keep back
جلوگیری کردن از
to back out of
جرزدن
the back of beyond
دورترین گوشه جهان
with one's back to the w
درتنگناعاجزشده تک مانده درجنگ
right back
بک راست
out back
مایع روان شده
out back
چسب مایع
on the way back
در برگشتن
on ones back
بستری
look back
سر خوردن
to keep back
بازداشتن
to back up
یاری یاکمک کردن
to come back
برگشتن
to keep back
مانع شدن
to keep back
دفع کردن پنهان کردن
to go back
برگشتن
to look back
سرد شدن
to get one's own back
تلافی برسر کسی دراوردن باکسی برابر شدن
to get back one's own
انتقام خودراگرفتن
to get back
دوباره بدست اوردن
to get back
بازیافتن
to look back
از پیشرفت خودداری کردن
to come back
پس امدن
look back
سرد شدن
keep back
نزدیک نشوید
keep back
جلونیایید
come back
<idiom>
برگشتن به جایی که حالاهستی
come back
بازگشت بازیگر
come back
برگشتن
to back out of
دبه کردن
come back
<idiom>
به فکر شخص برگشتن
come back
<idiom>
دوباره معروف شدن
from way back
<idiom>
مدت خیلی درازی
get back
<idiom>
برگشتن
get back at
<idiom>
صدمه زدن شخص ،برگشتن به چیزی
(do something) behind someone's back
<idiom>
بدون اطلاع کسی
To back down .
کوتاه آمدن
keep back
مانع شدن
keep back
دفع کردن
up and back
بازیگران عقب و جلو در بازی تنیس دوبل
go back
برگشتن
get back
دوباره بدست اوردن
I'll take back what i said.
حرفم را پس می گیرم
Back and forth.
پس وپیش ( جلو وعقب )
To be taken a back.
جاخوردن ( یکه خوردن )
Welcome back.
رسیدن بخیر
get off one's back
<idiom>
به حال خودرها کردن
back
پشتی
back-up
اماده برای دویدن درصورت ضربه خوب یار
back-up
جاگیری پشت یار
back
پشتی کنندگان تکیه گاه
back
سمت عقب
back
پشت ریختن پشت انداختن
back
پشت را تقویت کردن
back
فهر
at the back of
پشت
at the back of
در عقب
at the back of
به پشتی
to back
روی چیزی شرط بستن
back
پشت نویسی کردن
back
تنظیم بادبان پشت کمان
back
سطح ازاد
back
عقبی گذشته
back
پس
back
پشت
back
عقب
back-up
کپی پشتیبان تهیه کردن پشتیبانی کردن
to back out
[of]
دوری کردن
[از]
back-up
پشتیبانی یا کمک
back-up
کپی گرفتن از فایل یا داده یا دیسک
back-up
معکوس ریختن
back
درعقب برگشت
back
به عقب
back
جهت مخالف جلو
back
کمک کردن
back
تابلویی در پشت کامپیوتر که اتصالات را به وسایل جانبی مثل کلید و چاپگر و واحد نمایش تصویر و mouse نگه می دارد
back
نشانگری که موقعیت گره پدر نسبت به گره اصلی را نگه می دارد. که در برنامه سازی برای حرکت به عقب در فایل استفاده میشود
back
که یک باتری پشتیبان دارد
back
مدافع خط میدان
back-up
تقویت کردن تقویتی
back-up
پشت قرار دادن
back up
پشتیبانی یا کمک
back up
کپی گرفتن از فایل یا داده یا دیسک
back
فهرنویسی کردن
back
پشت چیزی نوشتن
back up
معکوس ریختن
back up
پشت قرار دادن
back up
جاگیری پشت یار
back up
تقویت کردن تقویتی
back up
تکمیل کردن
back
سوارشدن
back up
اطلاعات مکمل حاشیهای نقشه پشتیبانی کردن
to back out
[of]
الغاء کردن
to back out
[of]
نکول کردن
back up
اماده برای دویدن درصورت ضربه خوب یار
back
پشتیبان
back
بدهی پس افتاده
back
جبران ازعقب
back
پشت سر
back
پشتی کردن پشت انداختن
back-up
تکمیل کردن
back-up
اطلاعات مکمل حاشیهای نقشه پشتیبانی کردن
back up
کپی پشتیبان تهیه کردن پشتیبانی کردن
back
بعقب رفتن بعقب بردن
back
برپشت چیزی قرارگرفتن
back
پاداش
back
مدافع
back down
از ادعایی صرفنظر کردن
back
بک
camera back
قسمتهایپشتیدوربین
reclining back
لمندهپشتیدار
back binding
گیرهپشتچوباسکی
centre-back
میانیعقب
back belt
بندپشتکمر
back beam
میلهپشتی
laid-back
بیشتاب
centre back
نیمهعقب
laid-back
خونسرد
laid-back
آرام
back board
جلدپشتی
back wall
دیوارپشتی
seat back
پشتیصندلی
back straight
مستقیمامعکوس
back pocket
جیبپشتی
back copy
نسخه قدیمی مجله یا روزنامه
firebrick back
پشتیبانآجرنسوز
back of the amplifier
آمپیلیفایرعقبی
back strap
بندعقب
back crossbar
خطعرضیعقبی
right safety back
مهرهمحافظعقبیراست
back issue
نسخه قدیمی مجله یا روزنامه
back pad
بالشتکپشتی
to lie on the back
بر پشت خوابیدن
to set back
بازداشتن
to set back
عقب انداختن
to hark back
برگشتن) درگفتگوی ازتوله شکاری که اندکی برمیگرددتاردشکار رادوب
to stab in the back
بد گویی
to stab in the back
سعایت
to stab in the back
ریزه خوانی
to stab in the back
افترا
to stab in the back
تهمت
to stab in the back
بهتان
to stab in the back
افتضاح
to stab in the back
رسوایی
to throw back
به تبار خود برگشتن
to put back
برگشتن
to put back
ردکردن
to lie on the back
طاق بازخوابیدن
to p aperson on the back
اهسته دست به پشت کسی زدن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com