Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
beak-head
[آذینی از مجموعه سر حیوان، پرنده یا انسان یا منقاری رو به پایین]
Other Matches
beak
منقار
beak
شاخ
beak
توک یا دماغه
beak
دهانه لوله
beak
نوک
beak
دهنه لوله
beak
پوزه
horny beak
منقارشاخیشکل
beak-moulding
[ابزار مغزی آویزان]
To beak jail .
از زندان فرار کردن
head to head polymer
بسپار سر به سر
keep one's head
خونسردبودن
head well
چاه پیشکار
Off with his head !
سرش را ببرید !
head well
مادر چاه
head way
پیشرفت
head way
بلندی طاق سرعت
head way
بجلو
head for
به سمت معینی در حرکت بودن
head up
بردن قسمت جلوی قایق بسمت باد
to head off
عازم شدن
[گردش]
keep one's head
دست پاچه نشدن
head on
از طرف سر
head on
روبرو
head on
نوک به نوک
head-on
شاخ بشاخ
head-on
از سر
head-on
از طرف سر
head-on
روبرو
head-on
نوک به نوک
head first
باکله
head first
سربجلو
head first
از سر سراسیمه
head-first
باکله
head-first
سربجلو
head-first
از سر سراسیمه
head on
از سر
head to head
رقابت شانه به شانه
go head
پیش بروید
go head
ادامه بدهید بفرماید
go to head of
مست کردن
one way head
سریکجهته
R/W head
HEAD WRITE/READ
R/W head
وسیله
head down
دور کردن قسمت جلوی قایق از باد
head off
دور کردن قسمت جلوی قایق از باد
head way
پیشروی
to get anything into ones head
چیزیراحالی شدن یافهمیدن متقاعدشدن
to go off one's head
دیوانه شدن
with head on
سربه پیش سر به جلو
to keep one's head
ارام یاخون سردبودن
from head to f.
ازسرتاپا
per head
متوسطمیانگین
over head
هزینه سربار
over one's head
<idiom>
به مقام بالاتری رفتن
over one's head
<idiom>
خیلی سخت برای درک
on/upon one's head
<idiom>
برای خودش
keep one's head
<idiom>
head up
<idiom>
رهبر
head out
<idiom>
ترک کردن
head-on
<idiom>
برعلیه کسی بودن
head-on
<idiom>
فرجام مواجه شدن با
head off
<idiom>
مانع شدن از ،جلوگیری کردن
head off
<idiom>
به عقب برگشتن
go to one's head
<idiom>
مغرور شدن
get it through one's head
<idiom>
فهمیدن ،باورداشتن
off with his head
سرش را از تن جدا کنید
well head
سر چشمه
head
سر
head
دارای سرکردن
head
ریاست داشتن بر رهبری کردن
head
دربالا واقع شدن
head
سرفشنگ
head
عناصر اولیه ستون
head
پیش رو
head
رهبر یا دسته پیشرو یک ستون
head
سرپل توالت ناو
head
عازم شدن سرپل گرفتن
head
مواجه شدن سرپرستی شدن به وسیله
head
توپی کامل و سایر متعلقات
head
ضربه با سر
head
هد
head
انتهای میز بیلیارد
head
: سرگذاشتن به
head
مهم
head
عمده
head
کله
head
راس عدد
head
نوک
head
ابتداء
head
انتها دماغه
head
دهانه
head
رئیس
head
سالار عنوان
head
موضوع
head
منتها درجه موی سر
head
فهم
head
خط سر
head
سرستون
head
سردرخت
head
فرق سرصفحه
head
اصلی
head
طول سر اسب بعنوان مقیاس فاصله برنده از نفر بعد
head
ارتفاع فشاری
head
عنوان مبحث
head
بخش بالایی وسیله
head
موضوع در راس چیزی واقع شدن
head
رهبری کردن مقاومت کردن
head
بعد بالایی کتاب یا بدنه
head
دهنه ابزار
head
ارتفاع ریزش سر رولور سر
head
اولین عنصر داده در لیست بودن
head
افت
head
دماغه
head
دیسک مخصوص برای تمیز کردن نوک خواندن / نوشتن دیسک
head
دادهای که نشان داده آدرس شروع لیست دادههای ذخیره شده در حافظه است
head
راس
head on
شاخ بشاخ
head
وسیله ارتباطی بین آنتن و شبکه کابل تلویزیونی
head
نوک پیکان
head
دستشویی قایق بالای بادبان
head
شبکه یا بدنه
scald head
کچلی
sculptured head
پیکره سر ادمی
sculptured head
سردیس
she has a well poised head
وضع سرش در روی بدنش خیلی خیلی خوش نما است
rivet head
کله پرچ
read head
نوک خواننده
raise its head
پدید امدن
read head
نوک خواندن
read head
هد خواندن راس خواندن
record head
نوک ضبط
recording head
نوک ضبط
raw head
نوک خواننده
raw head
نوک خواندن
round head
سر گرد
round head
برگردان
running head
خط عنوان هرصفحه در متن
shock head
انبوه گیسو
shock head
دارای موی فراوان
to gather head
قوت گرفتن سرپیداکردن
to knock head
سجود
heels over head
معلق
to hide one's head
ازشرمساری پنهان شدن پناه بردن
to hit someone on the head
بر سر کمی زدن
my head aches
سرم درد میکند
it turned my head
سرم را بدوران انداخت یا گیج کرد
to keep ones head above water
خود را از بار بدهی رها کردن
to knock head
چیزی که عبارت ازگذاشتن پیشانی بر روی زمین
to knock head
پیشانی برخاک نهادن
to pitch on one's head
از سر پرت شدن
to gather head
نیروگرفتن
to bob one's head
کوتاه کردن موی سر کسی
spear head
گروه جلودار
spear head
گروه نوک درحمله یا سر جلودار
spindle head
سر هرزگرد
splash head
پاشش گیر
static head
فشار ایستایی
swelled head
خودخواه
swelled head
دارای عقاید بزرگ خود فروش
t head bolt
پیچ چکشی شکل " T "
tension head
بار کشش
the crown of the head
فرق سر
ti lift one's head
نیرو گرفتن
to poke one's head
دولادولا راه رفتن
raise its head
پیدا شدن
letter head
سر کاغذ
magnetic head
هد مغناطیسی
manufactured head
سر ساخته شده
knock on the head
خنثی کردن
mast head
نوک دکل کشتی
movable head
با نوک متحرک
moving head
با نوک متحرک
navigation head
بارانداز کنار اسکله دریایی محل مبادله بار کشتیها دراسکله
net head
ارتفاع موثر
output per head
تولید سرانه
magnetic head
نوک مغناطیسی
knock on the head
باطل کردن
knock on the head
نقش بر اب کردن
lapping head
سمبه فلزی
letter head
کاغذیکه نشان چاپی دارد
long head
دوراندیشی
long head
زیرکی
lose one's head
دیوانه شدن
lapping head
سمبه توپ
knurled head
سر عدسی اج دار
knock one on the head
مشت بر کله کسی زدن
lost head
افت بار
lunk head
ادم کله خر
output per head
بازده سرانه
keep one's head above water
قصر دررفتن
power head
سر موتور
power head
نوک نیزه تیراندازی به ماهی
pressure head
ارتفاع فشار
print head
نوک چاپ
print head
هد چاپ
playback head
وسیلهای که سیگنالهای ضبط شده روی رسانه ذخیره سازی را می خواند و آنها را به سیگنال الکترونیکی تبدیل میکند
pile head
سر شمع
pudding head
ادم کودن و نادان
pudding head
بلید
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com