English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
beat a record حد نصاب را شکستن
Other Matches
to beat it دور شدن [اصطلاح روزمره]
to beat it گم شدن [اصطلاح روزمره]
You beat me to it. تو از من سریعتر بودی.
beat شانه خالی کردن
to beat in له کردن
beat تداخل
to beat up for جمع اوری کردن
to beat up somebody کسی را بدجور کتک زدن
to beat up زدن
to beat into چپاندن در
to beat into فروکردن
zero beat تنظیم موج گیرنده
zero beat تنظیم کردن دقیق موج دستگاه وفرکانس ان
to beat in خردکردن
to beat down خردکردن
to beat down پایین اوردن
beat up شیرجه واپیمای مهاجم ونزدیک شدن ان بهدف
beat-up شیرجه واپیمای مهاجم ونزدیک شدن ان بهدف
beat out برتری
beat تغییرات شدت صوت در اثرتداخل ضربان
beat ضربت موسیقی
beat غالب شدن
beat ضربان
beat زنه
beat پیشرفت زنش
beat غلبه
beat تپش
beat قلب
beat ضربان نبض
beat : ضرب
beat شلاق زدن کوبیدن
beat چوب زدن
beat کتک زدن
beat زدن
beat : تپیدن
beat مغلوب کردن
beat گریختن ازچنگ مدافع رسیدن به پایگاه پیش از رسیدن توپ بیس بال صدای منظم پای اسب
beat پیروزی
beat تعدادضربات پا دریکسری ضربات بازوی شناگر ضربه زدن
beat گل زدن
beat حرکت قایق بسمت باد
beat تعدادپاروزنها در هر دقیقه
heart beat ضربان قلب
intercarrier beat زنه مخلوط
to beat a child کتک زدن بچه
beat receiver گیرنده تداخلی
dead beat بی نوسان
beat frequency فرکانس تداخل
drum beat صدای کوس
to beat the air کوشش بیهوده کردن
to beat the air مگس درهوارگ زدن
to beat a path کوبیدن یک جاده
to beat a retreat عقب نشینی کردن
at beat of drum بصدای کوس
beat board ضربع زدن به پیش تخته ژیمناستیک
he beat his breast او به سینه خودزد
beat frequency فرکانس ضربان
beat of drum ضربه طبل
to beat back عقب گذاشتن
change beat تبادل ضربه
beat reception موجگیری زنهای
beat a flange لبه گرفتن
to beat a retreat کوس عقب نشینی
beat reception موجگیری اتودینی زنه سازی
to beat about the bush سر راست حرف نزدن بطورغیرمستقیم کاری را کردن
beat frequency بسامد زنهای
to beat back پس زدن
to beat at a door درکوبیدن
to beat time ضلاب یافاصله ضربی گرفتن
to beat up the quarters of any بدیدن کسی رفتن
To beat ones breast. سینه زدن
You beat me to the punch. تو از من سریعتر بودی.
To beat you to frighthen him. <proverb> ترا مى زنم که او بترسد.
to beat up the quarters of any eno
to beat up the quarters of any سروقت کسی رفتن
beat around the bush <idiom> غیره مستقیم وبا طفره صحبت کردن
Don't beat around the bush! مستقیم و رک حرف بزن!
beat frequency oscillator اوسیلاتور با بسامد زنهای
fast heart beat تاکی کاردی [پزشکی]
fast heart beat تندتپشی [پزشکی]
the wares beat the shore خوردن امواج به ساحل
to beat the living daylights out of someone <idiom> دمار از روزگار کسی درآوردن
beat someone to the punch (draw) <idiom> قبل از هرکسی کاری را انجام دادن
to cut brake or beat a r گوی سبقت رادر رشتهای ازپیشینیان ربودن
They beat each other black and blue. همدیگر را خونین ومالین کردند
To knock (beat) someone on the head . تو سر کسی زدن
I am deae beat . I am tired out . از خستگی دارم غش می کنم
to beat black and blue کوفته یاکبودکردن
heart skip a beat <idiom> وحشت زده یا بر آشفتن
Beat it !Buzz off! Mind your own business. برو کشکت را بساب
to beat the egg-white until it is stiff سفیده تخم مرغ را آنقدر بزنند که سفت شود
Get lost ! scram ! Beat it! Get out !Get out of my sight ! Be off with you ! برو گمشو !
To beat the air. To flog a dead horse. آب در هاون کوبیدن
To beat someone hard . To give someone a sound beating ( thrashing ) . کسی را محکم کتک زدن
off the record <idiom> خصوصی
on record ثبت شده
record پیشینه
record یادداشت درسی
record یادداشت سخنرانی
record گیرندهای که سیگنالهای الکتریکی را به مغناطیسی تبدیل میکند تا داده را روی رسانه مغناطیسی بنویسد
record رکورد داده در یک فایل زنجیری
record یادداشت بایگانی
record ثبت گواهی ثبت شده
record ثبت کردن ضبط کردن ضبط
record یادداشت کردن
record هر نوع صفحه یانوار یا اشیا مشابهای که برای ضبط و پخش صدا بکاررود
record سجل بایگانی
record مدرک کتبی سابقه
record دفتر
record تعداد موضوعات دادههای مبوطه که در حافظه موقت نگهداری می شوند و اماده پردازش هستند
record برنامهای که رکوردها را نگه می داردو میتواند به انها دستیابی داشته باشد و برای تامین اطلاعات پردازش کند
record حجم داده در یک رکورد
record سابقه مدرک
record ذخیره سازی داده یا سیگنال روی نوار یا دیسک یا کامپیوتر
record مجموعه موضوعات داده مربوطه
record کلیدی در دستگاه ضبط کننده برای بیان امادگی ضبط سیگنال ها روی رسانه
record رکوردحاوی داده جدیدکه برای خروجی رکورداصلی به کارمی رود
record لیست فیلدهایی که رکوردرا تشکیل می دهند با هم همراه طول ونوع داده انها
record سازمان دهی وطول فیلدها ی مختلف در رکورد
record رکورد و داده کنترلی ذخیره شده روی رسانه پشتیبان
record تعداد رکوردهای فایل ذخیره شده
record ثبت
record صورت مذاکرات
record حد نصاب مسابقه
record رکورد
off the record محرمانه و خصوصی
off-the-record محرمانه و خصوصی
record نگاشتن
record ثبت کردن ضبط کردن
record ضبط شدن
record : ثبت
record بایگانی ضبط
record صورت جلسه سابقه
record یادداشت نگارش
record تاریخچه
record نوشته
record ضبط کردن
record ثبت کردن
record مدرک ثبت کردن
record پرونده
record مدرک ثبت کردن بایگانی کردن
record نام نیک
record سابقه
record صفحه گرامافون
boot record رکورد راه اندازی
break a record رکورد شکنی
bad record پیشینه بد
bear record to تصدیق یا اثبات کردن
record player گرامافون
record players گرامافون
addition record رکورد اضافی
unit record تک مدرکی
bad record سوء سابقه
amendment record رکوردی که حاوی اطلاعات جدید برای بهنگام سازی رکورد یا فایل اصلی است
track record پیشینه
header record رکورد سرامد
logical record رکورد منطقی
record-breaking شکستنرکورد
record-breaker ثبتکند
record-breaker فردیکهرکوردجدیدیبنام خود
record library مرکزکرایهنوارکاست
record control دکمهضبط
record button دکمهضبط
track record آمار اعمال یا موفقیت های پیشین
track record سابقه
verbatim record porotocol
unit record رکورد واحد
transaction record رکورد تراکنش
trailer record رکورد پشت بند
trailer record مدرک پشت بند
set a record رکورد بر جای گذاشتن [ورزش]
carded for record از خدمت صف معاف
conveyance by record انتقال قهری به حکم دادگاه
logical record مدرک منطقی
clean record عدم سوسابقه حسن پیشینه
clean record نداشتن پیشینه بد
phonograph record صفحه گرامافون
physical record مدرک مادی
physical record بیشترین واحد داده که در یک عملیات قابل ارسال باشد
physical record همه اطلاعات از قبیل داده کنترل برای رکورد ذخیره شده در سیستم کامپیوتری
physical record رکورد فیزیکی
qualification record پرونده مهارت فنی
qualification record پرونده خدمتی
record as target اماج را ثبت کنید
record as target ثبت کردن بعنوان هدف
record as target ثبت اماج
record blocking کنده یی کردن مدارک
record blocking بلاکه کردن رکوردها
record blocking دسته کردن رکوردها
lable record رکورد برچسب
label record مدرک برچسب
clinical record پرونده بالینی
court of record دادگاهی که پرونده و سوابق دعاوی مطروحه را حفظ میکند
court of record در CL فقط اینگونه محاکم حق صدور حکم جریمه و زندان را دارند
criminal record سوء پیشینه جزائی
cumulative record نمودار تراکمی
custodial record پروندههای سوابق انبار سوابق انبار
data record رکورد داده ها
debt of record دین قانونی
debt of record بدهی قانونی record of court محکوم به
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com