Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English
Persian
beehive shaped charge
خرج افشان
beehive shaped charge
خرج شراپنل خرج ساچمه دار
Other Matches
shaped charge
خرج گود
shaped charge
خرج مقعر
beehive
جای شلوغ و پرفعالیت
beehive
گلوله افشان شراپنل
beehive
جمع شدن دسته شدن
beehive
کندوی عسل
beehive
کندو
beehive
گلوله ضد نفر
y shaped
سه راه
shaped
بشکل درامده
keel shaped
شبیه ته کشتی
cigar shaped
دوسرتیزچون سیگار
shaped like an apple
بشکل سیب
shaped iron
فولاد نیمرخ
salver shaped
خمرهای شکل
salver shaped
لولهای شکل
pear shaped
گلابی شکل
V-shaped neck
گردنVشکل
V-shaped gouge
تیغهVشکل
cone shaped
مخروطی شکل
egg shaped
بیضوی شکل
awl shaped
درفشی
awl shaped
بشکل درفش
ear shaped
به شکل گوش
arc shaped
قوسی شکل
i am shaped in sin
در گناه سرشته شده ام
arc shaped
کمانهای
wedge shaped
Vگوهای سه گوش دارای شکل
linear shaped
خرج خطی
linear shaped
خرج در خط
heart shaped
قلبی شکل
shaped handle
دستهحالتدهنده
U-shaped chisel
قلمUشکل
egg shaped
تخم مرغی شکل
U-shaped gouge
نوکUشکل
keel shaped
جناغی شکل
bell shaped magnet
اهنربای زنگ شتری
horseshoe shaped section
مقطع نعل اسبی
pear-shaped cut
برشگلابیشکل
spoon shaped spatula
کارتیغ قاشقی
pear-shaped body
بدنهگلابیشکل
egg shaped section
مقطع تخم مرغی
u iron shaped valley
دره یو شکل
bell shaped curve
منحنی زنگوله شکل
fan shaped antenna
انتن بادبزنی
cup shaped evening primrose
گل فنجانی
charge
پر کردن
in charge
<adj.>
پاسخگو
take over in charge
تصدی
take over in charge
تحت اختیار دراوردن
in charge
متصدی
charge some one with
به عهده کسی گذاشتن
charge
دستگاه با ماده منفجره
in charge
<adj.>
مسئول
in the charge of
<idiom>
تحت مراقب یا نظارت
in charge
<idiom>
مسئول بودن
like charge
قطبهای همنام
(in) charge of something
<idiom>
مسئولیت کار یاکسانی را به عهده داشتن
like charge
شارژ همنام
be charge with
متهم شدن به
charge
خرج
charge
مطالبه بها
charge
بدهکار کردن
charge
مین وسایل با بار الکتریکی شارژ می شوند
charge
متهم ساختن
charge
جرم کل سوخت در راکتهای سوخت جامد
charge
محفظهای
charge
که برای ذخیره سازی داده و امکان دستیابی ترتیبی وتصادفی به کار می رود
charge
ایجاد مجدد بار در یک باتری که امکان شارژ مجدد دارد
charge
پرکردن
charge
بار کردن
charge
عهده وتعهد و الزامی که بر شخص باشد حقی که در مورد ملکی وجود داشته باشد خطابهای که رئیس محکمه پس از ختم دادرسی خطاب به هیات منصفه ایراد و ضمن خلاصه کردن شهادتهای داده شده مسائل قانونی لازم را برای ایشان تشریح میکند
charge
خرج منفجره
charge
خرج گذاری کردن شارژ کردن
charge
بار
charge
متهم کردن
charge
خطای حمله
charge
حمله به حریف
charge
بار الکتریکی
charge
اتهام
charge
موردحمایت
charge
زیربار کشیدن
charge
تصدی
charge
شارژ کردن شارژ
charge
بار مسئولیت
charge
وزن
charge
هزینه
charge
حمله اتهام
charge
عهده داری
on charge of
به اتهام
charge
وسیله الکترونیکی که با بار الکتریکی کار میکند
charge
1-کمیت الکتریسیته 2-مقدار کمبود الکترون در یک وسیله یا عنصر
charge
گماشتن
charge
عهده دارکردن
spotting charge
خرج مشقی برای تصحیحات دیدبانی خرج مخصوص تنظیم تیر
space charge
بار پیرامونی
statement of charge
مشخص کردن جرایم فرم تقاضای خسارت
surface charge
بار سطحی
statement of charge
اعلام اتهامات
static charge
برق ساکن
supplementary charge
خرج یدکی خرج اضافی
sticky charge
خرج انفجاری قابل چسباندن در محل انفجار
supplementary charge
خرج تکمیلی
sprining charge
خرج چال کننده یا گود کننده
section charge
خرج چند قسمتی
propelling charge
خرج پرتاب
officer in charge
افسر مسئول اجرا
powder charge
خرج پرتاب گلوله
partial charge
بار جزیی
positive charge
بار مثبت
plaster charge
خرج شراپنل
plaster charge
خرج انفجاری افشان
point charge
بار نقطهای
pole charge
خرج دستکی
propelling charge
خرج
reduced charge
خرج کمتر یا پایین تر توپ
spinning charge
بار چرخان
space charge
ناحیه بار فضا
powder charge
خرج باروت
soaking charge
بار سولفات زدای
snow charge
بار برف
section charge
خرج جزء جزء
satchel charge
خرج کیسهای
satchel charge
خرج خورجینی
sticky charge
خرج چسبنده
residual charge
بار الکتریکی مانده
pole charge
خرج میلهای
charge carrier
حامل بار
[فیزیک]
[شیمی]
[مهندسی]
export charge
هزینه صادرات
export charge
تعرفه صادرات
import charge
تعرفه واردات
import charge
هزینه واردات
import charge
حقوق واردات
electrostatic charge
بار الکتریسیته ساکن
[که در اثر مالش بوجود می آید.]
export charge
حقوق صادرات
elementary charge
بار بنیادی
[فیزیک]
elementary charge
بار الکترون
[فیزیک]
explosive charge
دستگاه با ماده منفجره
bursting charge
دستگاه با ماده منفجره
to charge the battery
باتری را بار کردن
physician in charge
دکتر پاسخگو
[در بیمارستان]
charge indicator
اندازهشارژ
zero charge potential
پتانسیل بار صفر
volume charge
بار حجمی
unlike charge
قطب غیر همنام
trickle charge
پر کردن اهسته
total charge
بارگذاری کامل
toll charge
باج
to give in charge
سپردن
to give in charge
تسلیم کردن
to charge a gun
خرج در تفنگ گذاشتن
telephone charge
هزینه تلفن
baton charge
حرکترو بهجلو بوسیلهپلیسباتونبدست
charge hand
کارگر معمولی
charge nurse
سر پرستار
doctor in charge
دکتر پاسخگو
[در بیمارستان]
What's the charge per hour?
کرایه هر ساعت چقدر است؟
minimum charge
حداقل هزینه
minimum charge
حداقل قیمت
What's the charge per day?
اجاره آن برای یک روز چقدر است؟
What's the charge per week?
اجاره آن برای یک هفته چقدر است؟
What's the charge per mile?
اجاره هر مایل چقدر است؟
Do you charge for the baby?
آیا برای بچه ها هم پول میگیرید؟
What is the charge per day?
کرایه روزانه چقدر است؟
community charge
گونهایمالیات
tapering charge
پر کردن شیبدار
officer in charge
افسر مسئول
electric charge
بار الکتریکی
bursting charge
خرج تلاش
density of charge
چگالی بار برقی
deep charge
خرج عمیق دریایی
deep charge
خرج گود
cratering charge
خرج مخصوص تهیه چاله تخریب
cratering charge
خرج تخریب
counter charge
دعوی متقابل در امر جزایی
bursting charge
خرج منفجرکننده
bursting charge
بار انفجاری
bring a charge against someone
به کسی تهمت زدن
bound charge
بار بسته
boost charge
ولتاژ ثابت و اولیهای که به باطری داده میشود تا انرابرای استارت موتور اماده نگه دارد
effective charge
بار موثر
diamond charge
خرج چهارگوش
diamond charge
خرج مربع شکل
counter charge
تهمت متقابله
detonation charge
خرج تلاش
detonation charge
خرج انفجار
detonating charge
چاشنی
detonating charge
خرج منفجر کننده
bank charge
هزینههای بانکی
carrying charge
هزینه حمل و نقل
conservation of charge
بقای بار الکتریکی
condenser charge
بار خازن
charge density
چگالی بار
charge daffaires
شارژدافر
charge balance
موازنه بار
charge d'affaires
شارژ دافر
charge d'affaires
کاردار سفارت
charge d'affaires
نایب وزیر مختار
charge cavity
فرفیت بار
charge d'affaires
نایب سفارت
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com