Dictiornary-Farsi | bevelled steel straight edge | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
bevelled steel straight edge	فولاد کج بر


Other Matches

graduated steel straight edge	شینه سنجش
bevelled edge weld	جوش درز پیشانی
bevelled edge square	زاویه حاده
straight edge	لبه مستقیم
straight edge	شمشه
straight edge	کشو
straight edge	قد
straight edge	خط کش
bevelled	مایل
blade with two bevelled edges	تیغهبادولبهمایل
straight	بی پرده
go straight <idiom>	آدم درستکاری شدن
straight out <idiom>	آشکارا
straight	مستقیم
straight	راست
straight	درست
straight	راسته
straight	قسمت مستقیم
straight	راحت مرتب
straight	عمودی
Now get this straight.	گوشهایت را خوب با ؟ کن ببین چه می گویم
straight <adj.>	مرتب
straight	افقی بطورسرراست
straight	رک صریح
straight <adj.>	تروتمیز
To become straight.	راست شدن
straight	مستقیما
to get straight A's	همه درسها را [همیشه] ۲۰ گرفتن
straight out	یکراست
straight out	رک مستقیما
straight away	روبروی سبد
straight away	بی تامل
straight away	بی درنگ
straight <adj.>	منظم
straight out	بی پرده
straight right	راست مستقیم در بوکس
straight f.	پنج برگ ردیف ویکرنگ
straight out	راست حسینی
straight off	مستقیما درجلو موج روبه ساحل
out of the straight	کج
out of the straight	ناراست
straight off	بفوریت
straight off	بلادرنگ
straight off	یکراست
out of straight	غیرمستقیم
out of straight	منحنی
to come straight to the point <idiom>	مستقیما [رک ] به نکته اصلی آمدن
Go straight ahead.	مستقیم بروید.
straight stairs	پلکان راست
straight from the shoulder <idiom>	راست وپوست کنده گفتن ،بیغل غش صحبت کردن
straight halving	کام و زبانه کردن
shoot straight <idiom>	منصفانه رفتار کردن
straight skirt	دامنراسته
straight rails	ریلمستقیم
straight ladder	نردبانراست
straight line	پرتو
straight flush	کارتهایدلاعدادپشتهم
straight eye	قزنصاف
straight blade	تیغهمستقیم
straight bet	شرطمستقیم
home straight	خطمستقیموسطبازی
straight ticket	اخذ رای دستجمعی برای نمایندگان یک حزب
straight line	صاف
back straight	مستقیمامعکوس
straight wing	بالمستقیم
straight line	خط مستقیم
keep a straight face	از خنده خودداری کردن
straight left	چپ مستقیم در بوکس
straight position	فرم مستقیم
straight line	مستقیم
straight line	یکراست
The picture is not straight .	عکس کج است ( راست قرار نگرفته )
Is my hat on straight?	کلاهم راصاف روی سر گذاشتم ؟
He came straight home.	صاف آمد خانه
Keep (go) straight on (ahead).	راست برو جلو
straight line	بخط مستقیم
straight line	دارای خط مستقیم
straight-faced	خونسرد درونریز
straight sets	فردیکهتمامیستهاراببرد
straight jaw	گیرهمستقیم
straight arm	حریف را با مشت جلو امده ازخود دور کردن
straight blow	ضربه مستقیم در بوکس
straight bow	کمان راست
straight "A " student	دانش آموزی [دانش جویی] که همیشه همه درسها را ۲۰ می گیرد
straight ball	پرتابی در بولینگ که گوی باچرخش مستقیما حرکت میکند
straight bar	میل گرد مستقیم
put straight	مرتب کردن
straight face	چهره رسمی و بی نشاط قیافه بی تفاوت
straight angle	زاویه 081 درجه
straight line	خط [هندسه] [ریاضی]
straight dagger	کارد
straight barrel vault	طاق ضربی
straight-up ribbed top	سرکشبافتی
To give it straight from the shoulder.	مطلبی راصاف وپوست کنده گفتن
straight line coding	برنامه نوشته شده برای جلوگیری از استفاده حلقه و انشعاب برای اجرای سریع تر
straight line code	کد خط مستقیم
straight line code	کد مستقیم
To put things straight(right).	کارها را درست کردن
To sit (walk) straight.	راست نشستن ( راه رفتن )
The smoke rose straight up.	دود راست رفت بالا
straight from the horse's mouth <idiom>	درست از خود شخص نقل قول کردن
straight pool billiard	بازی مداوم 1/41 بیلیاردکیسهای
straight barrel vault	طاق اهنگ طاق گهوارهای
to give one the straight tip	محرمانه چیزیرا بکسی خبردادن
straight chain structure	ساختار راست زنجیر
straight run pitch	تفاله اولین تقطیر
straight line method of depreciation	استهلاک به روش خط مستقیم
You cannot make a crab walk straight . <proverb>	نمى توان خرچنگ را واداشت منظم و صاف راه برود .
To give it to someone straight from the shoulder . To tell someonestraight	صاف وپوست کنده مطلبی را به کسی گفتن
Straight hair (road,line).	موی ( جاده و خط ) صاف
He hasnt got a single straight intestine. <proverb>	یک روده راست در شکمش نیست .
to set or put things straight	چیزهایاکارهارادرست ومرتب کردن
edge	برندگی
edge	پیروزی با فاصله امتیاز کم لبه اسکیت
edge	: دارای لبه تیز کردن تحریک کردن
edge	اریب وار پیش رفتن
inner edge	لبهداخلی
edge	کناره تیزی
edge	نبش
to take the edge off	کم زور کردن
edge	لبه
edge	: کنار
to take the edge off	سست کردن
on edge	بی صبر
edge	لبه اسکی حاشیه صفحه شطرنج
edge	اتصال طولانی که حاوی اتصالات فلزی است و اجازه تماس الکتریکی به کارت لبه میدهد
edge	تخته مدار چاپ شده که چندین نقط ه تماس روی لبه اش دارد که باعث وارد شده آن در لبه اتصال میشود
on the edge of	درشرف
on edge <idiom>	خیلی عصبی وخشمگین
edge	فرایند یا مداری که با تغییر سطح
edge	کم کم پیش رفتن
edge	سیگنال ساعت و نه خود سطح همسان میشود
have an edge on <idiom>	سود بردن
edge	طرف یک شی مسط ح یا سیگنال یا باس ساعت
on edge	مشتاق
take the edge off <idiom>	رنجاندن
edge	لبه دار کردن
edge	یال لبه
edge	کناره
edge	دوره
edge	تیزی
edge	کارت کاغذی که سوراخ هایی دارد روی یک لبه برای نمایش داده
to edge one's way [towards something]	[به چیزی] آهسته و با احتیاط نزدیک شدن
edge	به کار می رود
gilt edge	بهترین
gilt edge	مقدم درجه اول
top edge	لبه فوقانی
false edge	قسمت سوم عقبی تیغه سابر
feather edge	لبه نازک
trailing edge	لبه فرار
trailing edge	لبه پشتی
trailing edge	انتهای تیغه پروانه موتوروغیره
gilt edge	لب طلایی
gilt edge	ممتاز
gripper edge	کاغذ گیر ماشین چاپ
guide edge	لبه راهنما
leading edge	اولین لبه کارت پانچ که وارد کارت خوان میشود
leading edge	لبه راهنما
leading edge	لبه مقدم
reference edge	لبه مرجع
razor edge	محل افتراق
razor edge	پشته کوه که تیز باشد
razor edge	تیز
razor edge	دم
tool edge	پخ
razor edge	لبه تیز
razor edge	موقعیت بحرانی
leading edge	لبه حمله
upper edge	لبهفوقانی
aligning edge	لبه سیستم تشخیص حرف برای محل دهی به متن
abutting edge	لبه ضربه گیر
absorption edge	لبه جذب
edge finish	شیرازه بافی [جهت استحکام تارهای کناری و گاه تزپین نمودن کناره ها با رنگ های متفاوت بصورت ضربدری یا موازی]
cutting edge	تیغه برش زنی
cutting edge	تیغه قطع سازی
cutting edge	تیغه
aligning edge	لبه هم تراز
band edge	لبه نوار
bend on edge	خم کردن لبه ها
He is on edge. He is restive.	آرام ندارد (ناراحت است )
change of edge	تغییر حرکت از یک لبه تیغه به لبه دیگر بدون چرخیدن بدن
I am edge . I am restive.	دلم شور می زند
built up edge	لبه مخصوص نصب
bleeding edge	حاشیه مخصوص ثبت اطلاعات حاشیهای
bleeding edge	حاشیه نقشه
betwixt edge	یخ اریب
betwixt edge	اریب کردن
cutting edge	لبه برش
edge of rug	لبه و حاشیه فرش
knife edge	لبه تیغ
knife edge	لبه چاقو
knife edge	تیغه در
knife edge	لبه تیز هرچیزی
knife edge	لبه کارد
edge length	درازای لبه [ریاضی]
knife-edge	لبه کارد
knife-edge	لبه تیز هرچیزی
knife-edge	تیغه در
edge-moulding	گچ بری لبه
tail edge	نوکلبه