English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
English Persian
bi conditional operation عمل دوشرطی
Other Matches
conditional فرآیندی که بستگی به نتیجه دیگری دارد
conditional شرطی
conditional مشروطه
conditional موکول مقید
conditional نامعلوم
conditional مشروط
conditional مقید
conditional مین کننده وقوع چندین کار مشخص
conditional شرطی منطقی [ریاضی] [منطقی]
conditional دستور برنامه سازی که جهش به بخشی از برنامه میکند در صورت برقراری شرطی
conditional دستور برنامه سازی که کنترل برنامه را طبق خروجی یک رویداد غیر مستقیم میکند
conditional نقط های که پس از آن برنامه نویس میتواند به انتهای مجموعهای دستور جهش کند که البته بستگی به داده یا وضعیت برنامه دارد
conditional معلق
conditional confession اقرار مشروط
conditional breakpoint نقطه انفصال شرطی
conditional contract عقد معلق
material conditional شرطی منطقی [ریاضی] [منطقی]
conditional race مسابقه مشروط با ارابه
conditional contract عقد مشروط
conditional branch انشعاب شرطی
conditional statement حکم شرطی
conditional statement دستور شرطی
conditional transfer انتقال شرطی
conditional order سفارش مشروط
conditional operator عملگر شرطی
conditional jump جهش شرطی
conditional instruction دستورالعمل شرطی
conditional sale بیع شرط
conditional probability احتمال مشروط
conditional discharge ازادی مشروط
conditional jump instruction دستورالعمل پرش شرطی
not operation عمل نفی
one way only operation عملکرد فقط یک طرفه
either or operation تابع منط قی که وقتی خروجی درست دارد که یک ورودی درست داشته باشد
to come into operation قابل اجرا شدن
either way operation ارسال داده در یک جهت روی کانال دوجهته
or operation عمل یا
one way only operation عملکردتنها یک طرفه
operation immediate اقدام سریع
not operation عمل نقض
to come into operation دایر شدن
to come into operation بکار افتادن
to come into operation قابل اجراشدن
come into operation قابل اجرا شدن
operation کارکرد
co-operation کار مشترک
co-operation همکاری مشترک
to come into operation قانونی درست شدن
to come into operation قانون شدن
to come into operation کاربرد پذیر شدن
operation دستوری که نیاز به آدرس کردن اش نداشته باشد
operation درستور العمل ریاضی که بر روی داده انجام میشود
operation آزمایش هایی برای برنامه و آمادگی داده را بررسی می کنند
operation 1-عملیات روی دو عملوند. 2-عملیات روی عملوند به صورت دودویی
operation فرآیندی که روی بلاکی از داده انجام میشود
operation عملی منط قی روی تعداد عملوند مربوط به قوانین جبربول
operation عملیاتی که عملوندهای لازم را از حافظه دریافت می کنند. عملیات را انجام می دهند و نتیجه را برمی گردانند به حافظه
operation دستور بعدی برای اجرا را می خوانند
operation گردش جنبش
operation بهره برداری
operation عملکرد
operation وابسته به عمل عملکرد
operation عملیات
operation عمل کردن
operation به کارانداختن
operation عمل جراحی
operation کارکردن با یک وسیله
operation کار
operation عمل منط قی که از دو ورودی یک خروجی تولید میکند
operation عمل
operation بخشی از حلقه ماشین در حین اجرای دستور
operation سخت افزار مبدل دستور که ماشین
operation به اجرا
operation بخشی از دستور زبان اسمبلی که حاوی نشانههای کد اجرا باشد
operation ترتیب ای که عملیات دستور انجام می شوند
operation مدت زمانی که عملیات باید حلقه اجرا را طی کند
operation دستور برنامه که کاری انجام نمیدهد
operation ثباتی که حاوی در حین اجرا حاوی که اجرا باشد
operation کار کردن
operation بخشی از دستور کد ماشین که عملی باید انجام شود را مشخص میکند
operation گرداندن
operation اداره
operation عمل جراحی عمل
operation گردش
parallel operation عملکرد موازی
operation map نقشه عملیاتی
parallel operation عملیات موازی
parallel operation عمل موازی
operation map نقشه عملیات
operation of contract نفوذ قرارداد
operation overlay کالک عملیاتی
operation order دستور عملیاتی
operation research تحقیق درعملیات
operation order دستورعملیات
operation research پژوهش عملیاتی
operation overlay کالک عملیات
operation manager مدیر عملیات
operation decoder عمل شناس
operation analysis تحلیل عملکرد
operation analysis عمل کاوی
operation center مرکز عملیات
one step operation عمل تک مرحله
on line operation عمل درون خطی
offline operation عمل برون خطی
off line operation عملکرد برون خطی
operation code رمزالعمل
operation code کد عملیاتی
no address operation دستویر که نیازی به آدرس در خود ندارد
nonidentity operation عمل ناهمانی
no operation instruction دستور برنامه نویسی که کاری انجام نمیدهد
operation annexes پیوستهای عملیاتی
operation code رمز عمل
no operation instruction OPERATION NO
operation decoder عمل گشا
online operation عمل درون خطی
point operation عمل نقطهای
unary operation عملیات محاسبه روی یک عملوند مثل عمل منط قی NOT
unary operation عمل یگانی
two way simultaneous operation عملکرد همزمان دو طرفه
two way alternate operation عملکرد متناوب دو طرفه عملکرد جانشین دوگانه
transformer operation عملکرد یا طرزکارترانسفورماتور
transfer operation عمل انتقال
the machine is in operation ماشین در گردش است ماشین دایر است
unattended operation عملکرد بی مراقب
unattended operation سیستمی که بدون نیاز به اپراتور یا شخص دیگر برای بررسی کار میکند
to put something into operation دستگاهی [کارخانه ای] را راه انداختن [مهندسی]
binary operation عمل دوتایی [ریاضی]
Operation room. اتاق عمل ( بیمارستان )
A surgical operation . عمل جراحی
operation keys کلیدهایعملیات
unattended operation عملکردبی مراقب
unattended operation هملکرد مراقبت نشده
the four fundamental operation چهارعمل اصلی
the breathing operation کاردم زدن عمل تنفس
serial operation عمل نوبتی
revenue operation عملکرد
rescue operation عملیات نجات
ready for operation اماده کار
pseudo operation عملواره
synchronous operation عملیات همزمان
pseudo operation شبه عمل
serial operation عملیات سری
string operation عملیات رشتهای
telephone operation طرز کار تلفن کار تلفن
telephone operation عملکرد تلفن
synchronous operation عمل همگام
symmetry operation عمل تقارن
surgical operation دست کاری
surgical operation عمل جراحی
string operation عملکردرشتهای
privieged operation عمل ممتاز
dyadic operation عملکرد دوتایی
continous operation عملکرد پایدار
continous operation کار دائمی
concurrent operation عملکرد همزمان
concept of operation تدبیر عملیاتی
computer operation عملیات کامپیوتر
computer operation عملکرد کامپیوتری
component operation عناصر عملیاتی
cesarian operation عمل بچه دراوردن ازغیرمجرای طبیعی
boolean operation عمل منط قی روی چند عملوند با استفاده از قوانین جبر بول
contouring operation کار فرم دهی
contouring operation فرم کاری
conversational operation عملیات محاورهای
dyadic operation عمل دودویی با استفاده از دو عملوند دودویی
dyadic operation عمل دوتایی
duplex operation کارکرد یا عملکرد دوبل مکالمه تلفنی دو طرفه
dual operation عمل همزاد
destructive operation عملیات مخرب
dagger operation عمل خنجری
cycle of operation جریان عمل جنگ افزار
cycle of operation دوره عمل سلاح
boolean operation عملگر منط قی مثل " و" و " یا " و...
boolean operation کلمه دودویی که در آن هر بیت نشان دهنده درست یا نادرست است با استفاده از اعداد 0 و 1
boolean operation یکی از دو مقدار ممکن درست یا نادرست
autonomous operation عملیات ازاد
autonomous operation عملیات مستقل
attended operation عملکرد با مراقب
attended operation فرآیندی که در صورت وقوع مشکل یک عملگر آماده دارد
arithmetic operation عمل محاسباتی
arithmetic operation عمل حسابی
arithmetic operation عمل ریاضی
arithmetic operation عملیات حسابی
area of operation منطقه عملیات
auxiliary operation عمل کمکی
auxiliary operation عملیات کمکی عملکرد کمکی
base operation عملیات پایگاهی
boolean operation عمل منط قی که از دو کلمه یک نتیجه ایجاد میکند مثال " و "
boolean operation جدول نمایش دو کلمه دودویی عملوند عمل و نتیجه
boolean operation عمل منط قی روی فقط یک کلمه مثل " NOT ". نقیض
boolean operation عمل بولی
boostrap operation عملکرد سیستم دینامیکی که دران سیکل اولیه به کمک نیرویا نیروهای خارجی شروع میشود ولی بدون ان ادامه مییابد
block operation عملیات بلوک
binary operation عملکرد دودوئی
binary operation عمل دودوئی
binary operation عمل دودویی
amphibious operation عملیات اب خاکی
emergency operation بهره برداری اضطراری
emergency operation کارکرد
indirect operation عملکرد غیرمستقیم
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com