English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (10 milliseconds)
English Persian
bilge water گنداب کشتی
bilge water اب خن
bilge water چرند
Other Matches
bilge شکم بشکه
bilge کف قایق
bilge پایین ترین قسمت ساختمان هواپیما که اب کثافات و دیگرضایعات در ان جمع میشود
bilge بالا بردن فشار داخل خن
bilge خن
bilge رخنه پیدا کردن تراوش کردن
bilge مکیدن اب یا روغن
bilge اب ته کشتی
bilge هر چیززننده ومتعفن
bilge pump پمپ لنس
bilge pump پمپ فشار کمپرسور روغن
bilge pump پمپ فشار روغن
round bilge خن گرد
bilge board تخته میانی قایق
bilge blocks قسمتهای تولید کننده فشار دریایی
bilge keels تیرخن
bilge blocks خرک
water course مجرای اب
first water درجه اول
f.water عرق رازیانه
above water <adj.> شناور
above water <adj.> روی آب
first water بالاترین مقام
water still دستگاه تقطیر اب
She let the water out . آب را ول کرد
to p something with water اب روی چیزی پاشیدن چیزیراخیس کردن
to keep ones he above water از زیر بدهی بیرون آمدن
to water آب دادن
water course حق الشرب
water course حق المجری
by water با کشتی
by water از راه دریا
by water از راه رودخانه
to water something آب دادن [گیاه]
to water آب ریختن
water down <idiom> ضعیف شدن
water آب
water way ابراهه
on the water در کشتی
water way راه ابی
water اب دادن
of the first water بهترین
water way مسیل
water اب
water ابگونه
mean water میان اب
water پیشاب
water مایع
slack water stand : syn
water cress شاهی اتی
water cure اب درمان
water cure علاج بااب معالجه بااب
slack water اب راکد
slack water مد ارام
soft water اب خوشگوار
slack water اب ازاد
water damage خسارت اب دیدگی
water displacement زهکشی کردن
soft water اب شیرین
soft water اب سبک
surface water اب سطحی
surcharge water اب مازاد
subsurface water اب زیرزمینی
storm water فاضلاب ناشی از بارندگی فاضلاب سطحی
THere is not even a ripple in the water . <proverb> آب از آب تکان نمى خورد .
spill water ابهای اضافی
spend like water مثل ریگ خرج کردن
water cooling خنک کنندگی اب
water cooling خنک کردن بااب
water displacement زهکشی سیستم زهکشی مهمات نوعی روش پر کردن خرج فسفرسفید در داخل گلوله
slack water اب ساکن
water driver مقنی
water fast رنگ نرو
water fast غیر قابل پاک شدن بوسیله اب
water fast پارچه شورنرو
water filter صافی اب
water fowl مرغ ابی
water fowl پرنده ابی
water front جبهه رطوبتی
water gas گاز اب
To go through fire and water. خودرا به آب وآتش زدن
water gauge اندازه اب نما
water gauge اب پیم
water glass شیشه محلول
water glass اب شیشه
water dog سگ تربیت شده برای اوردن مرغ ابی
water dog شناگر ماهر
slack water موقع سکون وارامش اب دریا اب ساکن
ship water نفوذ کردن اب بداخل قایق
ship water اب بار کردن
water disposal فاضلاب
If it has not water for me it certainly has bread . <proverb> آب براى من ندارد براى تو که دارد .
seepage water اب نشستی
salt water اب نمک
water disposal اگوکشی
water disposal ساختن اگو
water dog سگ ابی
unavailable water رطوبت غیر قابل استفاده
saline water اب شور
running water اب روان
running water اب جاری
water glass لیوان اب
water under the bridge <idiom> همه چیز عوض شده
water bearer ریزنده اب ابریز
table water سفره اب زیر زمینی
underground water اب زیرزمینی
underground water اب درون زمین
To draw water from the well . آب از چاه کشیدن
undermining by water اب شستگی
undermining by water اب رفتگی کف
up to the middle in water تا کمر در اب
voidance water منجلاب
voidance water زیر اب
wade into the water راه رفتن در اب
waste water فاضلاب
to splash into water به اب زدن
to soften a water سبک ترکردن یاشیرین کردن اب
water paint رنگ لعابی
the water was overknee اب از زانو میگذشت
hot water <idiom>
to drink water اب خوردن
to drink water اب اشامیدن
to keep ones head above water خود را از بار بدهی رها کردن
tap water اب شیر
hold water <idiom>
head above water <idiom> آشکاری مشکل
fish out of water <idiom> طرف وصله ناجوراست
deep water <idiom> مشکل سخت
to sniff up water اب رابه بینی کشیدن
water aspirator خرطوم ابی
water bag کیسه اب
water bailiff میراب
water carriage حمل از راه اب
swimming with water پرازاب
surplus water ابهای مازاد
water carrier دلو
water circulation گردش اب
surplus water ابهای اضافی
water coiour ابرنگ
water colour ابرنگ
water colour رنگاب
water colour نقاشی ابرنگی
water container فرف اب
water content درصد رطوبت
in hot water <idiom> در دردسر
water car ارابه اب پاش
water canteen قمقمه
water bailiffs مامور تفتیش کشتیها در بندر
water bailiffs مامور جلوگیری از صید غیرمجاز
water balance بیلان اب
water bearer دلو
water bearer ساکب الماء
swimming with water غرق اب
water bed تشک لاستیکی که درون انرا پراز اب می کنند
water bed تشک ابی
water bonded اب بند شده
water boy بچه سقا
water boy سقا
water buffalo گاو میش اهلی شده اسیایی
water car ارابه اب فروشان
water glass شیشه مایع
water seal بوبند اب
water system ذخیره اب
water system منبع اب
water system سیستم ابیاری
water tank مخزن اب
water terminal باراندازهای ابی
water terminal ترمینالهای ابی اسکلههای کنار دریا
water tight مانع دخول اب
water tight کیپ
water treatment گندزدائی اب
water treatment پاکسازی اب
water turbine توربین ابی
water utilization اقتصاد اب
water vapor بخار اب
water system رودخانه و شعبات ان
water surface رویه اب
water skier اسکی باز روی اب
water sky لکههای دریاچهای شکل درداخل ابرها شکل انعکاس تصویر دریاچه ها روی ابر
water snake مار ابی
water soak در اب صابون زدن
water soak در اب خیساندن
water spot گردباد دریایی
water spot واتراسپات
water transport ناقلآب
water signs علائمآبی
water stop اب بند
water suit لباس ضد فشار اب
water suit لباس ضد نیروی ثقل
water separator جداگرآب
water surface سطح اب
water wheel دولاب
water wheel چرخاب
water worn ساییده شده ازاب
water-soluble حل شدنی در آب
water-soluble آبگشا
water key کلیدآب
water jug پارچآب
water intake مکندهآب
water inlet ورودآب
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com