English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (10 milliseconds)
English Persian
black book دفتر ثبت نام تبه کاران ومجرمین یاکسانی که از انجام عملی ممنوع میشوند
black book کتاب سیاه
Search result with all words
To be in someones black list (book). درلیست سیاه کسی بودن
Other Matches
black بی رنگ
black بازیگر دوم شطرنج
black بستانکار بودن در حساب
black 1-استفاده از سایههای خاکستری برای نمایش رنگهای صفحه نمایش . 2-تصویری که در آن هر پیکسل سیاه یا سفید است و هیچ سایه خاکستری ندارد
black وسیلهای که بدون دخالت کاربر کار میکند و کاربر از نحوه کار آن بی خبر است
look black متغیر بنظر امدن
to black out سیاه کردن
to black out قلم زدن
black d. دم گاز خفه کننده
he went there in black اوبا جامه سیاه انجا رفت
black out خاموشی
in the black <idiom> سود بردن
black سیاه کردن
black تیره
black out حرکت با چراغ جنگی در شب خاموشی شبانه استتار شبانه
black out قطع کامل برق خاموش شدن چراغ ها خاموشی شهر
black سیاه شده
black سیاه
black چرک وکثیف
black زشت
black تهدید امیز عبوسانه
black سیاهی
black دوده لباس عزا
black سیاه رنگ
black سیاه رنگی
book value ارزش دفتری
by the book کتابی
book بداخلاق
your book کتاب شما
book value ارزش ثبت شده در دفتر
book value بهای دفتری
book value ارزش هر شیی برحسب انچه دردفترحساب نشان داده شود ارزش سهام طبق دفاتر
book one جلد نخستین
book one کتاب نخست
that is my book این
here is my book اینست کتاب من
here is my book کتاب من اینها
to d. into a book نگاه مختصر بکتابی کردن
that is my book کتاب من است
very many book کتابهای خیلی زیاد
with out book برون سند کتابی ازبر
you are welcome to my book بفرمایید از کتاب بنده استفاده کنید
your book کتابتان
that book این کتاب
that book ان کتاب
the a of a book خوانندگان کتابی
it was a p to another book مقدمه کتاب دیگربود
the book is out of p کتاب تمام شده است
i will t. you for the book شیر یا خط می کنم ببینم کتاب را کی باید بردارد
this book is yours این کتاب مال شما ست
to book something چیزی را سفارش دادن
book مجلد دفتر
book کتاب
book درکتاب یادفترثبت کردن
book رزرو کردن توقیف کردن
book اصول متداول یک ورزش اگاهی در مورد نقاط قوت وضعف حریف
book شماره بازیگرخطاکار
book دفتر
by the book ازروی کتاب
book ثبت کردن
book فصل یاقسمتی از کتاب
to book something چیزی را رزرو کردن
i had never seen such a book من هرگز چنین کتابی ندیده ام
black pickling اسید شویی مقدماتی
platinum black گرد سیاه پلاتین حاصله از حل املاح ان
black writer چاپگری که در آن تونر به نقاط گرم شده توسط اشعه لیزر می چسبد برای اسکن کردن تصویر
night black سیاه
pitch black خیلی سیاه
platinum black پلاتین سیاه
slate black رنگ ارغوانی مایل بسیاه
slate black رنگ سیاه سنگ لوحی
the black race نژاد سیاه
black partridge دراج
black will take no other hue بالای سیاهی رنگی نیست
black paternoster افسون برضد روح پلید
ivory black گرد سوخته استخوان
ivory black رنگ سیاه که از اهکی کردن عاج میسازند
carbon black دوده
black smith نعلبند
black smith اهنگر
black slip خفت پران
black widow نوعی عنکبوت زهردارکه جنس ماده ان سیاه رنگ است
black wash رنگ سیاه
black wash نوع دیگری ازگرافیت و کک و ذغال سخت یامواد الی است که با مایعی بطور معلق و برای پوشش ماهیچههای تر و قالبهای ماسهای به کار برده میشود
bone black عاج سیاه
blacker than black تراز فراسیاه
channel black دوده
gas black دوده
black powder باروت سیاه
black propaganda تبلیغات سیاه
black propaganda تبلیغات خطرناک
black sheet ورق سیاه
black short شکستگی سیاه
black shortness ترک سیاه
he wears black سیاه پوشیده است
furnace black سیاهی کوره
eriochrome black سیاه اریوکروم
the black sea دریای سیاه
black ant مورچه سیاه [حشره شناسی]
to look at the black side [about something] بدبین بودن [برای چیزی]
black armband سرآستین [برای سوگواری ]
black coffee قهوه سیاه
black coffee قهوه بدون شیر
There is no colour beyond black . <proverb> بالاتر از سیاهى رنگى نیست .
You went in a black veil, but must come out in a w. <proverb> با چادر سیاه رفتى باید با کفن سفید بیرون بیائى .
Black will take no other hue. <proverb> بالاتر از سیاهى رنگى نیست .
in black and white <idiom> بصورت نوشتار
Black and white. سیاه وسفید ( عکس ؟ فیلم وغیره )
They were dressed all in black. همه آنها لباس تمام سیاه پوشیده بودند
They were all dreesd in black. تمام آنها لباس سیاه پوشیده بودند
blue-black آبیپررنگ
give someone a black look با خشم به کسی نگاه کردن
black vomit تب زرد [پزشکی] [بیماری]
black vomit طاعون زرد [پزشکی] [بیماری]
Black sheep جوجه اردک زشت [اصطلاح روزمره]
black box سرعت و مسافت سنج [ وسایل نقلیه خودرو]
black wool پشم سیاه
black section گروهیغیراداریدرداخلیکحزبسیاسیکهمدافعحقوقسیاهپوستاناست
black pudding سوسیستولیدشدهازگوشتوخونخوک
black eyes بدنامی
black eyes سیاهی اطراف چشم
black eyes چشم سیاه
black eyes سیه چشم
black eye بدنامی
black eye سیاهی اطراف چشم
black eye چشم سیاه
black eye سیه چشم
black and white چاپ
black and white دستنوشته
black and white سیاه و سفید
to lool black خشمگین یا متغیر بنظر امدن
to be in ones black books مغضوب کسی واقع شدن
black Maria اتومبیل گشتی پلیس
black Marias اتومبیل گشتی پلیس
black marketeering دادوستددربازارسیاه
black marketeer کسیکهدربازارسیاهفعالیتدارد
black economy پولیکهبدوناطلاعدولتبرایفرارازمالیاتکسبشود
black stone مهرهیسیاه
black square خانهسیاه
black salsify شنگ
black bread نانسیاه
black ball توپسیاه
jet-black سیاه سیاه
jet-black سیاه شبقی
jet-black سیاه براق و تیره
black marks سابقهی بد
black mark سابقهی بد
black spot جادهباآمارتصادفبالا
black hole زندان تاریک
black holes سیاهچاله
black hole سیاه چال
black hole سیاهچاله
black eyed سیاه چشم
black endorsement براتی که در وجه حامل فهرنویسی شده باشد
black earth سیاخاک
black dog مالیخولیا
black dog کج خلقی
black diamond الماس سیاه
black designation علامت مخصوص برای ارتباط طبقه بندی شده حامل پیام طبقه بندی شده
black hole حفره سیاه چاله سیاه
black holes زندان تاریک
black holes سیاه چال
black finish پوشش سیاه
black board تخته سیاه
black grouse نوعی باقرقره بزرگ
black gang اتشکار موتورکشتی
black gang غلام سیاه
black box جعبه سیاه
black boxes جعبه سیاه
black flag پرچمی که نشانی اعدام زندانی است
black flag پرچم دزدان دریایی
black holes حفره سیاه چاله سیاه
pitch black قیرگون
black bile صفرای سیاه
black concept علامت حاوی پیام طبقه بندی شده سیستم ارتباطی حاوی پیام طبقه بندی شده
black coffee قهوه بی شیر
black bile سوداء
black coffee قهوه تلخ
black cherry الوبالو
black body قسمت خطرناک
black capitalism سرمایه داری سیاه
black cap کلاه سیاه
black cap کلاهی که هنگام اجرای حکم اعدام برسرمحکوم گذارند
black buzzard قره سنقر
black brittleness ترک سیاه
black brittleness شکستگی سیاه
black body جسم سیاه
black beetle سوسک گرمابه
black ash خاکستر سیاه
pitch-black قیرگون
black death طاعون یا وبا
pitch-black خیلی سیاه
aceko black نوعی رنگ سیاه اسیدی
black coral شبه
black coral پسر
acetylene black دوده استیلنی
aniline black سیاه انیلینی
animal black ذغال حیوانی
black a vised سبزه دارای پوست تیره
black a vised سیه چرده
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com