English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (9 milliseconds)
English Persian
black eyed susan گل پنجهزاری
black eyed susan گل ژاپونی
Other Matches
black eyed سیاه چشم
black-eyed peas لوبیا چشم بلبلی
lazy susan سینی چرخان
ox eyed گاو چشم
one eyed یک چشم
eyed چشم دار
stalk eyed ورقلنبیده
stalk eyed دارای چشمان جلوامده
squint eyed احول
squint eyed لوچ
sloe eyed دارای چشمان ابی پرنگ
sharp eyed تیز چشم
sharp eyed تیز بین
quick eyed تیزچشم
owl eyed جغد چشم
oper eyed هوشیار
wide eyed دارای چشم باز
weak eyed دارای چشم کم سو
wild eyed دارای چشمان وحشی وخیره
wide eyed دارای چشم گشاد
wide eyed متعجب
wide eyed حیرت زده
wide-eyed دارای چشم باز
wide-eyed دارای چشم گشاد
wide-eyed متعجب
wide-eyed حیرت زده
argus eyed تیزبین
pop-eyed دارای چشمهای ورقلمبیده
pop-eyed باباغوری
pop-eyed دارای چشمهای بیرون زده
pie-eyed پاتیل
pie-eyed مست
dry-eyed دارای چشمان بیسرشک
dry-eyed بیاشکریزی
oper eyed مراقب
open eyed هوشیار
open eyed بیدار
evil eyed بد چشم
eagle eyed تیزنظر
dull eyed تارچشم
cross eyed چپ چشم
cross eyed لوچ
cock eyed ناجور
cock eyed کودن
cock eyed احمق
cock eyed لوچ
clear eyed بصیر
clear eyed پاک نظر
cat eyed چشم گربهای
cat eyed تاریک بین
blue eyed ابی چشم
blue eyed زاغ
fire eyed دارای چشمان افروخته یادرخشان
glass eyed بی حالت
open eyed چشم باز
open eyed گشاده چشم
night eyed شب بین
night eyed روز کور
narrow eyed تنگ چشم
moon eyed خیره ومتحیر
moon eyed روزبین
moon eyed شبکور
lynx eyed تیز هوش
lynx eyed تیزبین
keen eyed تیز نظر
keen eyed تیزبین
keen eyed تیزچشم
green eyed حسود
goggle eyed لوچ
blear eyed دارای چشم تار یااشک الود
starry eyed خیال پرور
beetle eyed نزدیک بین
glass eyed کور
hawk eyed تیزنظر
hawk-eyed تیزنظر
dewy-eyed معصوم و پاک چون کودک بی گناه
dewy eyed معصوم و پاک چون کودک بی گناه
cross-eyed دوبین
cross-eyed لوچ
goggle-eyed خیره چشم
starry-eyed خیال پرور
starry eyed رویایی
starry eyed خیال اندیش
boss-eyed چشمهایبهطرفهم
round-eyed چشمگرد
hawk eyed تیزبین
starry-eyed رویایی
She is cross eyed. چپ چشم است ( لوچ )
starry-eyed خیال اندیش
hawk-eyed تیزبین
blue-eyed boy دراصطلاح"تافتهجدابافته"
three eyed union plate صفحه سه چشمی
three eyed union plate shamrockplate ,face monkey: syn
he went there in black اوبا جامه سیاه انجا رفت
black بازیگر دوم شطرنج
to black out قلم زدن
to black out سیاه کردن
black سیاه
black بی رنگ
black وسیلهای که بدون دخالت کاربر کار میکند و کاربر از نحوه کار آن بی خبر است
black 1-استفاده از سایههای خاکستری برای نمایش رنگهای صفحه نمایش . 2-تصویری که در آن هر پیکسل سیاه یا سفید است و هیچ سایه خاکستری ندارد
black سیاه شده
black چرک وکثیف
black زشت
black تهدید امیز عبوسانه
black سیاهی
black دوده لباس عزا
black سیاه رنگ
black out حرکت با چراغ جنگی در شب خاموشی شبانه استتار شبانه
black out قطع کامل برق خاموش شدن چراغ ها خاموشی شهر
black out خاموشی
black سیاه رنگی
black سیاه کردن
black بستانکار بودن در حساب
look black متغیر بنظر امدن
black تیره
black d. دم گاز خفه کننده
in the black <idiom> سود بردن
black spot جادهباآمارتصادفبالا
black square خانهسیاه
black salsify شنگ
furnace black سیاهی کوره
black bread نانسیاه
black ball توپسیاه
in black and white <idiom> بصورت نوشتار
Black will take no other hue. <proverb> بالاتر از سیاهى رنگى نیست .
You went in a black veil, but must come out in a w. <proverb> با چادر سیاه رفتى باید با کفن سفید بیرون بیائى .
he wears black سیاه پوشیده است
ivory black رنگ سیاه که از اهکی کردن عاج میسازند
ivory black گرد سوخته استخوان
There is no colour beyond black . <proverb> بالاتر از سیاهى رنگى نیست .
jet-black سیاه سیاه
jet-black سیاه شبقی
jet-black سیاه براق و تیره
eriochrome black سیاه اریوکروم
black stone مهرهیسیاه
black economy پولیکهبدوناطلاعدولتبرایفرارازمالیاتکسبشود
black ant مورچه سیاه [حشره شناسی]
blue-black آبیپررنگ
bone black عاج سیاه
carbon black دوده
channel black دوده
gas black دوده
They were all dreesd in black. تمام آنها لباس سیاه پوشیده بودند
They were dressed all in black. همه آنها لباس تمام سیاه پوشیده بودند
black section گروهیغیراداریدرداخلیکحزبسیاسیکهمدافعحقوقسیاهپوستاناست
black pudding سوسیستولیدشدهازگوشتوخونخوک
black vomit تب زرد [پزشکی] [بیماری]
Black and white. سیاه وسفید ( عکس ؟ فیلم وغیره )
black marketeering دادوستددربازارسیاه
black marketeer کسیکهدربازارسیاهفعالیتدارد
black coffee قهوه بدون شیر
black coffee قهوه سیاه
black marks سابقهی بد
black eye سیه چشم
slate black رنگ ارغوانی مایل بسیاه
black and white چاپ
black and white دستنوشته
black box سرعت و مسافت سنج [ وسایل نقلیه خودرو]
black wool پشم سیاه
give someone a black look با خشم به کسی نگاه کردن
to look at the black side [about something] بدبین بودن [برای چیزی]
the black race نژاد سیاه
the black sea دریای سیاه
black and white سیاه و سفید
black armband سرآستین [برای سوگواری ]
to be in ones black books مغضوب کسی واقع شدن
black eye چشم سیاه
black mark سابقهی بد
black Marias اتومبیل گشتی پلیس
black vomit طاعون زرد [پزشکی] [بیماری]
night black سیاه
black Maria اتومبیل گشتی پلیس
black eyes بدنامی
slate black رنگ سیاه سنگ لوحی
black eyes سیاهی اطراف چشم
black eyes چشم سیاه
black eyes سیه چشم
black eye بدنامی
Black sheep جوجه اردک زشت [اصطلاح روزمره]
black eye سیاهی اطراف چشم
platinum black گرد سیاه پلاتین حاصله از حل املاح ان
platinum black پلاتین سیاه
to lool black خشمگین یا متغیر بنظر امدن
black diamond الماس سیاه
black body قسمت خطرناک
black bile سوداء
black bile صفرای سیاه
black beetle سوسک گرمابه
black ash خاکستر سیاه
black art سحر
black art جادوگری
black anneal سیاه گداختن
black a vised سیه چرده
black a vised سبزه دارای پوست تیره
animal black ذغال حیوانی
aniline black سیاه انیلینی
acetylene black دوده استیلنی
aceko black نوعی رنگ سیاه اسیدی
pitch-black خیلی سیاه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com