English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English Persian
black finish پوشش سیاه
Other Matches
finish پایان مسابقه
finish انجام دادن چیزی تا انتها
finish به انتها رسیدن
finish تکمیل کردن
finish کامل کردن
finish انتهای فرآیند یا تابع
finish بپایان رسانیدن
finish تمام کردن رنگ وروغن زدن
finish تمام شدن پرداخت رنگ وروغن
finish دست کاری تکمیلی
finish پرداخت
finish پایان
finish پرداخت کار
finish بیرون اوردن پارو در هر بار از اب
to finish off تمام کردن
to finish off کارهای دست باخر را انجام دادن
to finish off پرداخت کردن
finish تماس انتهایی
mirror finish درخشان
to fight to a finish تاپایان کارجنگیدن انقدرجنگیدن تایکطرف بکلی شکست بخورد
satin finish برق
satin finish جلا
edge finish شیرازه بافی [جهت استحکام تارهای کناری و گاه تزپین نمودن کناره ها با رنگ های متفاوت بصورت ضربدری یا موازی]
end finish گره جناقی [گره زدن دو انتهای فرش در محل ریشه ها برای جلوگیری از باز شدن و بهم ریختگی تار و پود]
finish knife کارد یا تیغ [مخصوص پرداخت سطح فرش]
plaster finish اندود گچ
phosphate finish روکش فسفات ضد زنگ و مات
phosphate finish لعاب فسفات
oil finish روغن زنی دست اخر
finish crossover طرز قرار گرفتن پا نزدیک نقطه پرتاب نیزه
photo finish استفاده از عکس برای تعیین برنده مسابقه فشرده
dull finish کالیبر مرده
finish stock موجودی کالای ساخته شده
finish style طرز قرار گرفتن پا نزدیک نقطه پرتاب نیزه
finish line خط پایان
early finish زودترین زمان ختم یک فعالیت
dull finish رخده مرده
brush finish خط انداختن
brush finish مخطط کردن
brown finish صیقل دادن به وسیله سرخ کردن
bright finish صافکاری براق
finish yarn نوار پایان مسابقه
finish tape نوار پایان مسابقه
garrison finish پیروزی غیرمنتظره
glaze finish پرداخت برق یا لعاب
hard finish روکاری زبر
mirror finish براق
brush finish اج دادن
latest finish time دیرترین زمان ختم یک فعالیت
It was a racket from start to finish . از اول تا آخرش کلک بود
to finish the ball into the net با توپ گل زدن [فوتبال]
to black out سیاه کردن
black out قطع کامل برق خاموش شدن چراغ ها خاموشی شهر
black out حرکت با چراغ جنگی در شب خاموشی شبانه استتار شبانه
black out خاموشی
look black متغیر بنظر امدن
black d. دم گاز خفه کننده
he went there in black اوبا جامه سیاه انجا رفت
to black out قلم زدن
in the black <idiom> سود بردن
black سیاهی
black بازیگر دوم شطرنج
black سیاه
black تیره
black سیاه کردن
black سیاه رنگی
black سیاه رنگ
black سیاه شده
black دوده لباس عزا
black زشت
black تهدید امیز عبوسانه
black بستانکار بودن در حساب
black بی رنگ
black 1-استفاده از سایههای خاکستری برای نمایش رنگهای صفحه نمایش . 2-تصویری که در آن هر پیکسل سیاه یا سفید است و هیچ سایه خاکستری ندارد
black وسیلهای که بدون دخالت کاربر کار میکند و کاربر از نحوه کار آن بی خبر است
black چرک وکثیف
night black سیاه
furnace black سیاهی کوره
ivory black گرد سوخته استخوان
Black sheep جوجه اردک زشت [اصطلاح روزمره]
black vomit طاعون زرد [پزشکی] [بیماری]
he wears black سیاه پوشیده است
ivory black رنگ سیاه که از اهکی کردن عاج میسازند
black box سرعت و مسافت سنج [ وسایل نقلیه خودرو]
eriochrome black سیاه اریوکروم
black wash نوع دیگری ازگرافیت و کک و ذغال سخت یامواد الی است که با مایعی بطور معلق و برای پوشش ماهیچههای تر و قالبهای ماسهای به کار برده میشود
black wash رنگ سیاه
black smith اهنگر
black smith نعلبند
black slip خفت پران
black shortness ترک سیاه
black short شکستگی سیاه
black widow نوعی عنکبوت زهردارکه جنس ماده ان سیاه رنگ است
black will take no other hue بالای سیاهی رنگی نیست
black writer چاپگری که در آن تونر به نقاط گرم شده توسط اشعه لیزر می چسبد برای اسکن کردن تصویر
gas black دوده
channel black دوده
carbon black دوده
black ant مورچه سیاه [حشره شناسی]
black vomit تب زرد [پزشکی] [بیماری]
bone black عاج سیاه
blacker than black تراز فراسیاه
black sheet ورق سیاه
platinum black گرد سیاه پلاتین حاصله از حل املاح ان
in black and white <idiom> بصورت نوشتار
black square خانهسیاه
black salsify شنگ
black bread نانسیاه
black ball توپسیاه
jet-black سیاه سیاه
jet-black سیاه شبقی
jet-black سیاه براق و تیره
black marks سابقهی بد
There is no colour beyond black . <proverb> بالاتر از سیاهى رنگى نیست .
black Marias اتومبیل گشتی پلیس
black Maria اتومبیل گشتی پلیس
black stone مهرهیسیاه
black economy پولیکهبدوناطلاعدولتبرایفرارازمالیاتکسبشود
Black will take no other hue. <proverb> بالاتر از سیاهى رنگى نیست .
Black and white. سیاه وسفید ( عکس ؟ فیلم وغیره )
They were dressed all in black. همه آنها لباس تمام سیاه پوشیده بودند
They were all dreesd in black. تمام آنها لباس سیاه پوشیده بودند
blue-black آبیپررنگ
black spot جادهباآمارتصادفبالا
black section گروهیغیراداریدرداخلیکحزبسیاسیکهمدافعحقوقسیاهپوستاناست
You went in a black veil, but must come out in a w. <proverb> با چادر سیاه رفتى باید با کفن سفید بیرون بیائى .
black pudding سوسیستولیدشدهازگوشتوخونخوک
black marketeering دادوستددربازارسیاه
black marketeer کسیکهدربازارسیاهفعالیتدارد
black eyes بدنامی
black eyes سیاهی اطراف چشم
black eyes چشم سیاه
to look at the black side [about something] بدبین بودن [برای چیزی]
black mark سابقهی بد
to be in ones black books مغضوب کسی واقع شدن
the black sea دریای سیاه
the black race نژاد سیاه
slate black رنگ سیاه سنگ لوحی
slate black رنگ ارغوانی مایل بسیاه
give someone a black look با خشم به کسی نگاه کردن
black wool پشم سیاه
black armband سرآستین [برای سوگواری ]
black coffee قهوه سیاه
black eyes سیه چشم
black eye بدنامی
black eye سیاهی اطراف چشم
black eye چشم سیاه
black eye سیه چشم
black and white چاپ
black and white دستنوشته
black and white سیاه و سفید
to lool black خشمگین یا متغیر بنظر امدن
black coffee قهوه بدون شیر
platinum black پلاتین سیاه
black propaganda تبلیغات خطرناک
black coffee قهوه بی شیر
black ash خاکستر سیاه
black art سحر
black art جادوگری
black anneal سیاه گداختن
black a vised سیه چرده
black a vised سبزه دارای پوست تیره
animal black ذغال حیوانی
aniline black سیاه انیلینی
acetylene black دوده استیلنی
aceko black نوعی رنگ سیاه اسیدی
pitch-black خیلی سیاه
pitch-black قیرگون
pitch black خیلی سیاه
pitch black قیرگون
black beetle سوسک گرمابه
black bile صفرای سیاه
black coffee قهوه تلخ
black cherry الوبالو
black capitalism سرمایه داری سیاه
black cap کلاه سیاه
black cap کلاهی که هنگام اجرای حکم اعدام برسرمحکوم گذارند
black buzzard قره سنقر
black brittleness ترک سیاه
black brittleness شکستگی سیاه
black book کتاب سیاه
black book دفتر ثبت نام تبه کاران ومجرمین یاکسانی که از انجام عملی ممنوع میشوند
black body جسم سیاه
black body قسمت خطرناک
black bile سوداء
black holes حفره سیاه چاله سیاه
black holes سیاهچاله
black holes سیاه چال
black markets دربازارسیاه معامله کردن
black markets بازار سیاه
black market دربازارسیاه معامله کردن
black market بازار سیاه
black tie لباس عصر مردانه
black tie کت نیمه رسمی مردانه
black belts کمربند سیاه استاد جودو
black belt کمربند سیاه استاد جودو
black sheep بزگر
black sheep بچه گیج وبی هوش
black sheep کسی که مایه ننگ وخجالت خانوادهای باشد
black and blue کبود و سیاه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com