Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (9 milliseconds)
English
Persian
black square
خانهسیاه
Search result with all words
black square weakness
ضعف خانههای سیه رنگ شطرنج
Other Matches
four-square
پابرجا
four-square
قرص
four-square
محکم
four-square
صریح
four-square
بیرودربایستی
four-square
صادق
four-square
راستگو
four-square
بیشیله پیله
to square up
خود را آماده کردن
[برای دعوی یا حمله]
four-square
استوار
four-square
مصمم
square one
<idiom>
درآغاز
square away
<idiom>
برنامه ریزی کردن
t square
خطکش چلیپایی
four-square
مصممانه
four-square
رک
four-square
با صراحت
four-square
به طور صریح
four-square
پراراده
four-square
رک و راست
all square
مساوی
out of square
خارج از چهار گوش بطور نامنظم یا نادرست
out of square
کج
on the square
بانصاف
on the square
بدرستی
on the square
بدون کجی
mean square
یک مربع حسابی
by the square
مطابق نمونه
by the square
درست
square out
ضربه از خارج محدوده میلههای کریکت
square away
سروسامان دادن به دردسترس قرار دادن
square in
پاس با دویدن دریافت کننده توپ به جلو و تغییر مسیر به کنار و به موازات خط تجمع
four-square
چهارگوش
four-square
چهار گوشهی کامل
four-square
کاملا مربع
try square
گونیای فلزی
three square
سوهان اهنگری دارای مقطع مثلث شکل
three square
بشکل مثلث
three square
دارای سه ضلع مساوی
t square
خطکش مخصوص ترسیم خطوط موازی
by the square
بدقت
square
گونیا
square
گوشه دار
square
بتوان دوم بردن مجذور کردن
square
چهارگوش کردن مربع کردن
square
راست حسینی
square
منصف
square
برابر
square
خانه شطرنج
square
عادلانه
square
منظم حسابی
square
مربع توان دوم
square
مجذور
square
وفق دادن
square
جوردراوردن
square
مربع
square
مرتب کردن کلاه
square
مساوی
square
چارگوش
square
چهار گوش
square
واریز کردن
square
به یک طرف میله وعمود به ان
square
تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
square
جذر میدان
square metre
متر مربع
square wave
موج مربع
square shooter
ادم درستگار
square mil
میل مربع
square wood
بریدن الوار
square wave
باس ای که عمودی حرکت میکند. به طرف بالا سپس سطح خود را تغییر میدهد وعمودی پایین می آید. بازیابی داده از پایگاه داده ها به کار می رود
square wave
موج مربعی
square wave
موج چهار گوش
square toed
متروکه
steel square
گونیای فولادی
square toed
امل
square toed
قدیمی مسلک
square toed
دارای پنجه مربع
square stone
سنگ بادبر
square shouldered
چهارشانه
square shooter
باشرف
square rigger
نوعی کشتی بادی
square pyramid
هرم مربع القاعده
square potential well
چاه مربعی پتانسیل
square planar
مسطح مربعی
square roots
ریشه دوم
square wood
چارتراش کردن الوار
mean square deviation
اختلاف
square root
ریشه دوم
square root
جذر
square deals
باشرف بودن رک وراست
square deals
تقلب نکردن
miter square
گونیا
mean square deviation
میزان انحراف متداول
mean square deviation
مغایرت
square deal
باشرف بودن رک وراست
magic square
چار گوشی که خانههای شطرنجی دارد
flight square
خانه فرار شطرنج
color square
مربع رنگ نما
chi square
مربع خی
carpenters try square
گونیای درودگری
square deal
تقلب نکردن
square radian
استرادیان
[یکای زاویه فضایی ]
[ریاضی]
root mean square
ریشه دوم میانگین حسابی توانهای دوم همه مقادیرممکن یک تابع
square means second p
مجذوریعنی توان دوم
square matrix
ماتریس مربعی
square matrix
ماتریس مربع
square leg
محل بازیگر در ردیف توپزن وکمی دور از او
square lattice
شبکه مربعی
square knot
گره مربع
square knot
گره مربر
square knot
گره مرکب از دونیم کره
square inch
اینچ مربع
square roots
جذر
square foot
فوت مربع
square dome
چهار طاقی
square dance
رقص چوبی
square dance
رقص محلی امریکا
square base
کف گلوله یا قسمت ته گلوله
square ball
پاس عرضی
square shouldered
دارای شانه پهن
t mitre the square
گونیا را فارسی کردن
to be back to square one
<idiom>
دوباره به اول داستان رسیدن
square brackets
قلابهای گوشه دار
fair and square
<idiom>
راست وبی پرده
square meal
غذایمقوی
square bracket
کروشه
square bracket
براکت
set square
گونیا
white square
خانهسفید
square trowel
مالهچهاگوش
square sail
بادبانچهاگوش
square neck
یقهچهاگوش
square move
حرکت
square bracket
قلاب
I cannot square it with my conscience to ...
من این را نمی توانم به وجدانم وفق بدهم ...
to be back to square one
<idiom>
دوباره به سر
[آغاز]
کار رسیدن
hollow square
[گچ بری هرمی رومی]
cross-in-square
[کلیسای معمول در رم شرقی با چهار گوشه و میدان و چهار طاق گهواره ای]
square design
طرح خشتی
[طرح مربع شکل]
[این طرح را به دربهای چوبی شبکه ای قدیم نسبت می دهند و بیشتر مربوط به شهرکرد یا چهارمحال می باشد گرچه در مناطق دیگر نیز بافته می شود.]
square number
مربع کامل
[ریاضی]
square matrix
ماتریس مربعی
[ریاضی]
The Ferdowsi Square .
میدان فردوسی
square flag
پرچممربع
three square file
سوهان سه گوش
word square
acrostic
to play square
راست وحسینی بازی کردن
weak square
خانه ضعیف شطرنج
weak square
حفره سوراخ
weak square
نقطه ضعف
bevel square
گونیا
betwixt square
گونیا
square bet
شرطچهارگوش
t mitre the square
گوشه نودزینه را نیم کردن
word square
جدول کلمات متقاطع
back square
گونیای فلزی که در کارگاههااستفاده میشود
square root of
جذرعددی
square head plug
انشعابسرچهارگوش
triangular set square
گونیای نقشه کشی
chi square test
ازمون "چی دو "
triangular set square
گونیای رسم کشی
chi square distribution
توزیع مربع خی
ordinary least square method
روش حداقل مربعات معمولی
ounce per inch square
اونس اینچ مربع
square law detection
یکسوکنندگی مربعی
bevelled edge square
زاویه حاده
square root key
دکمهرادیکال
square-headed tip
سرچهاگوش
bevel steel square
نقاله
square pyramidal molecule
مولکول هرمی مربع القاعده
He gave me a square deal .
بامن منصفانه معامله کرد
weighted least square method
روش حداقل مربعات وزنی در اقتصادسنجی برای تخمین پارامترها
root mean square velocity
جذر میانگین مجذور سرعت
root mean square error
جذر میانگین مجذور خطا
pound per square inch
پوند بر اینچ مربع
square root method
روش جذرگیری
square-jawed adjustable spanner
تنظیم دهانه آچار پیچ گوشتی
square peg in a round hole
<idiom>
شخصی که مناسب کاری نباشد
His deeds fail to square with his words.
عملش با حرفش نمی خواند
square shaft screw of bolt
میله چارتراش
he went there in black
اوبا جامه سیاه انجا رفت
to black out
قلم زدن
look black
متغیر بنظر امدن
to black out
سیاه کردن
in the black
<idiom>
سود بردن
black
بستانکار بودن در حساب
black
تهدید امیز عبوسانه
black out
قطع کامل برق خاموش شدن چراغ ها خاموشی شهر
black d.
دم گاز خفه کننده
black
بی رنگ
black
سیاهی
black out
حرکت با چراغ جنگی در شب خاموشی شبانه استتار شبانه
black
دوده لباس عزا
black
سیاه رنگ
black
سیاه رنگی
black
وسیلهای که بدون دخالت کاربر کار میکند و کاربر از نحوه کار آن بی خبر است
black out
خاموشی
black
سیاه کردن
black
بازیگر دوم شطرنج
black
چرک وکثیف
black
سیاه
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com