Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
black swan event
رویداد نادر و پیش بینی ناپذیر
Other Matches
swan
قو
swan
دجاجه
swan
متعجب شدن
swan
پرسه زدن
swan
افهارکردن
swan's down
پر غو
swan's down
یکجورپارچه نخی خوابدار
swan dive
شیرجه فرشته
swan dive
شیرجه
swan support
بالانس قو
swan balance
بالانس قو
swan song
واپسین عمل یا اثر یا گفتار صدای قو
swan scale
تعادل ژیمناست روی یک پاروی چوب موازنه
swan song
بانگ خدا حافظی وداع
swan vault
پرش قو
swan herd
غوچران
swan herd
غوبان
swan song
<idiom>
آخرین سیما
swan neck
انتهای خمیده لوله
event
حادثه
event
مسابقه
In the event I do not come.
درصورتیکه نیابم ؟( نیامدم )
non-event
نارویداد
event
عمل یا فعالیت
event
ماوقع
event
پیشامد سرگذشت
event
اتفاق
event
رویداد
non-event
رویداد ملامت انگیز یا ساختگی
in the event of
درصورت
in the event that
چنانکه
in the event that
درصورتیکه
in the event that
هرگاه
event
واقعه
jumping event
مسابقه پرش با نیزه یاارتفاع یا طول
event scheduling
زمان بندی رویدادها
event driven
برنامه کامپیوتری یا فرآیند که هر مرحله اجرا مربوط به عملیات خارجی است
exogenous event
رویداد برونی
endogenous event
رویداد درونی
circumstantial event
واقعه ضمنی
in any case (event)
<idiom>
مطمئنا
to be in attendance
[at an event]
حضور داشتن
[در مراسمی ]
[اصطلاح رسمی]
the bird is p of that event
مرغ وقوع ان رویدادرا ازپیش احساس میکند
event file
پرونده رویدادها
one day event
مسابقه پرش یک روزه
subsequent to that event
پس ازان رویداد
supervening event
حادثه طاری
fortuitous event
حادثه جبری حادثه تصادفی
fortuitous event
حادثه قهری
event horizen
افق رویداد
event handler
گرا
event focus
که در حال دریافت پیام از یک عمل یا رویداد است
field event
مسابقه پرشهای طول وارتفاع و بانیزه مسابقههای پرتاب وزنه و دیسک و چکش
field event
ورزش قهرمانی میدانی مسابقات صحرایی
to disinvite somebody from an event
دعوت
[نامه]
کسی به جشنی را پس گرفتن
horizontal event numbering
شماره گذاری افقی وقایع
latest event time
دیرترین زمان وقوع یک واقعه
early event time
زودترین زمان وقوع یک واقعه
latest event time
دیرترین زمانیکه تا ان زمان یک واقعه میتواند اتفاق بیافتد بدون انکه مدت اجرای پروژه طولانی تر گردد
to withdraw the invitation to an event
دعوت
[نامه]
کسی به جشنی را پس گرفتن
Good for you. Lucky you. There are only two possibilities(alternatives)In any event(case). At any rate.
درهر حال
black
سیاهی
black
سیاه رنگ
black
تهدید امیز عبوسانه
black
زشت
black
دوده لباس عزا
black
سیاه رنگی
he went there in black
اوبا جامه سیاه انجا رفت
to black out
سیاه کردن
to black out
قلم زدن
black
وسیلهای که بدون دخالت کاربر کار میکند و کاربر از نحوه کار آن بی خبر است
black d.
دم گاز خفه کننده
black
1-استفاده از سایههای خاکستری برای نمایش رنگهای صفحه نمایش . 2-تصویری که در آن هر پیکسل سیاه یا سفید است و هیچ سایه خاکستری ندارد
black
بستانکار بودن در حساب
black
بازیگر دوم شطرنج
black
سیاه کردن
black
بی رنگ
black out
قطع کامل برق خاموش شدن چراغ ها خاموشی شهر
black out
خاموشی
in the black
<idiom>
سود بردن
black
سیاه
black
تیره
look black
متغیر بنظر امدن
black
سیاه شده
black
چرک وکثیف
black out
حرکت با چراغ جنگی در شب خاموشی شبانه استتار شبانه
carbon black
دوده
gas black
دوده
black ant
مورچه سیاه
[حشره شناسی]
eriochrome black
سیاه اریوکروم
bone black
عاج سیاه
channel black
دوده
black vomit
طاعون زرد
[پزشکی]
[بیماری]
blacker than black
تراز فراسیاه
black writer
چاپگری که در آن تونر به نقاط گرم شده توسط اشعه لیزر می چسبد برای اسکن کردن تصویر
black will take no other hue
بالای سیاهی رنگی نیست
black widow
نوعی عنکبوت زهردارکه جنس ماده ان سیاه رنگ است
black wash
نوع دیگری ازگرافیت و کک و ذغال سخت یامواد الی است که با مایعی بطور معلق و برای پوشش ماهیچههای تر و قالبهای ماسهای به کار برده میشود
furnace black
سیاهی کوره
black eyes
سیه چشم
he wears black
سیاه پوشیده است
black vomit
تب زرد
[پزشکی]
[بیماری]
ivory black
رنگ سیاه که از اهکی کردن عاج میسازند
ivory black
گرد سوخته استخوان
black marketeer
کسیکهدربازارسیاهفعالیتدارد
night black
سیاه
platinum black
گرد سیاه پلاتین حاصله از حل املاح ان
black wash
رنگ سیاه
platinum black
پلاتین سیاه
slate black
رنگ ارغوانی مایل بسیاه
slate black
رنگ سیاه سنگ لوحی
give someone a black look
با خشم به کسی نگاه کردن
Black and white.
سیاه وسفید ( عکس ؟ فیلم وغیره )
They were dressed all in black.
همه آنها لباس تمام سیاه پوشیده بودند
They were all dreesd in black.
تمام آنها لباس سیاه پوشیده بودند
blue-black
آبیپررنگ
black spot
جادهباآمارتصادفبالا
black section
گروهیغیراداریدرداخلیکحزبسیاسیکهمدافعحقوقسیاهپوستاناست
black pudding
سوسیستولیدشدهازگوشتوخونخوک
black marketeering
دادوستددربازارسیاه
Black sheep
جوجه اردک زشت
[اصطلاح روزمره]
black economy
پولیکهبدوناطلاعدولتبرایفرارازمالیاتکسبشود
in black and white
<idiom>
بصورت نوشتار
Black will take no other hue.
<proverb>
بالاتر از سیاهى رنگى نیست .
to look at the black side
[about something]
بدبین بودن
[برای چیزی]
black armband
سرآستین
[برای سوگواری ]
black wool
پشم سیاه
black box
سرعت و مسافت سنج
[ وسایل نقلیه خودرو]
black coffee
قهوه سیاه
black coffee
قهوه بدون شیر
There is no colour beyond black .
<proverb>
بالاتر از سیاهى رنگى نیست .
You went in a black veil, but must come out in a w.
<proverb>
با چادر سیاه رفتى باید با کفن سفید بیرون بیائى .
black stone
مهرهیسیاه
black square
خانهسیاه
black eye
بدنامی
black eye
سیاهی اطراف چشم
black eye
چشم سیاه
black eye
سیه چشم
black and white
چاپ
black and white
دستنوشته
black and white
سیاه و سفید
to lool black
خشمگین یا متغیر بنظر امدن
to be in ones black books
مغضوب کسی واقع شدن
the black sea
دریای سیاه
black eyes
چشم سیاه
black eyes
سیاهی اطراف چشم
black eyes
بدنامی
black salsify
شنگ
black bread
نانسیاه
black ball
توپسیاه
jet-black
سیاه سیاه
jet-black
سیاه شبقی
jet-black
سیاه براق و تیره
black marks
سابقهی بد
black mark
سابقهی بد
black Marias
اتومبیل گشتی پلیس
black Maria
اتومبیل گشتی پلیس
the black race
نژاد سیاه
black death
طاعون یا وبا
black bile
سوداء
black bile
صفرای سیاه
black beetle
سوسک گرمابه
black ash
خاکستر سیاه
black art
سحر
black art
جادوگری
black anneal
سیاه گداختن
black a vised
سیه چرده
black a vised
سبزه دارای پوست تیره
animal black
ذغال حیوانی
aniline black
سیاه انیلینی
acetylene black
دوده استیلنی
aceko black
نوعی رنگ سیاه اسیدی
pitch-black
خیلی سیاه
pitch-black
قیرگون
black body
قسمت خطرناک
black body
جسم سیاه
black coral
شبه
black coral
پسر
black concept
علامت حاوی پیام طبقه بندی شده سیستم ارتباطی حاوی پیام طبقه بندی شده
black coffee
قهوه بی شیر
black coffee
قهوه تلخ
black cherry
الوبالو
black capitalism
سرمایه داری سیاه
black cap
کلاه سیاه
black cap
کلاهی که هنگام اجرای حکم اعدام برسرمحکوم گذارند
black buzzard
قره سنقر
black brittleness
ترک سیاه
black brittleness
شکستگی سیاه
black book
کتاب سیاه
black book
دفتر ثبت نام تبه کاران ومجرمین یاکسانی که از انجام عملی ممنوع میشوند
pitch black
خیلی سیاه
pitch black
قیرگون
black holes
حفره سیاه چاله سیاه
black markets
دربازارسیاه معامله کردن
black markets
بازار سیاه
black market
دربازارسیاه معامله کردن
black market
بازار سیاه
black ice
یخ شفاف روی اب
black tie
لباس عصر مردانه
black tie
کت نیمه رسمی مردانه
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com