English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (2 milliseconds)
English Persian
blanket order دستور کلی
blanket order سفارش کلی
Other Matches
marching order [travel order] دستور پیشروی [ارتش]
May I have a blanket? ممکن است یک پتو برایم بیاورید؟
a blanket پتو
blanket لایهای از عایق حرارتی برای حفافت یک جزء یا قطعه معین
blanket پوشاندن
blanket باپتو ویا جل پوشاندن
blanket روکش
blanket course لایه محافظ در مقابل رس لایه پادرس
blanket course لایه ضد میک لایه در برابر کشش موئی روکش پادرس
blanket پتو
blanket جل
blanket پرده دود یا مه ابر
wet blanket نا امید کردن
blanket sleepsuit لباسبچهگانه
security blanket <idiom> استفاده از چیزی برای راحتی
wet blanket مایه یاس
blanket buying خریدکالاهای متعدد
blanket buying خرید بصورت عمده
blanket grouting تزریق سطحی
blanket insurance بیمه کلی
blanket policy بیمه نامه ایکه همه اقلام را در برمیگیرد
blanket policy بیمه نامه جامع
He's a wet blanket. او [مرد] آدم روح گیری [نا امید کننده ای یا ذوق گیری] است.
blanket buying خرید کلی
wet blanket ضد حال
wet blanket <idiom> آیه یفس
wet blanket پتوی خیسی که برای خاموش کردن اتش بکار رود
frost blanket course لایه ضد یخ قشر ضد یخ
pervious blanket لایه زهکش
impervious blanket پوشش نفوذناپذیر
impervious blanket لایه ناتراوا
impervious blanket فرش ناتراوا
impervious blanket لایه نفوذناپذیر
pervious blanket فرش زهکش
saddle blanket نمد زین
blanket policy بیمه نامه کلی
smoke blanket پرده پوشش دود برای استتاراز دید هوایی
wet blanket حال گیر
frost blanket course لایه پاد یخ
blanket insulation پوششعایق
drainage blanket لایهزهکشی
upstream blanket پوششبالایرودخانه
electric blanket تشکبرقی
the wrong side of a blanket پشت پتو
I pulled the blanket over my head . پتو راکشیدم سرم
Roll the blanket round yourself. پتو رابدور خودت بپیچ
out of order خراب
order about پیوسته پی فرمان فرستادن
by order of حسب الامر
by order of فرمان
out of order درهم برهم
well-order خوش ترتیب [ریاضی]
second order مرتبه دوم
order off حکم خروج
re order سفارش دوم باره
out of order نادرست
out of order از کار افتاده
to the order of بحواله کرد
in order that i may go برای اینکه بروم
out of order <idiom> برخلاف قانون ،نامناسب
first order مرتبه اول
In this order. In this way. باین ترتیب
to order <idiom> به ترتیب
to the order of در وجه
to the order of به حواله کرد
in order دایر
in order صحیح
in order to <idiom> اعتماد شخص را بدست آوردن
in order درست
in order that تا اینکه
in order that برای اینکه
in order that he may go برای اینکه برود
out of order <idiom> کارنکردن
order مرتب کردن
order سبک معماری
order امر
order سفارش دادن تنظیم کردن
order حواله
order حکم
order دستور دادن سفارش
order دستورالعمل دستور
order ن
order دستور
order سفارش
order مرتبه
order راسته
order کد عمل
order پردازندهای که عملیات ریاضی و منط قی را کدگشایی کند و انجام میدهد مط ابق کد برنامه
order نظم
order رتبه
order سفارش دادن
order حواله کرد حواله کردن دستور
order دستور سفارش
order نظام معماری
order شیوه
order [placed with somebody] دستور [ازطرف کسی]
in order to ... تا [اینکه ]
order دستورالعمل
in order to ... برای [اینکه]
order دستورعملیاتی
order دستور دادن
order سفارش دادن کالا یا جنس
order فرمان نظم
order سفارش دادن دستور دادن
order منظم کردن
order خرید سفارش خرید
order ترتیب انجام کار
order ترتیب
order [placed with somebody] سفارش [ازطرف کسی]
order نظم دادن
review order لباس وتحملات سان
second order conditions شرایط مرتبه دوم
review order لباس وتجهیزات و وسائل کامل
route order ترتیب حرکت در روی جاده حرکت به ستون راه
short order خوراکی که زود مهیا میشود
second order reaction واکنش مرتبه دوم
second order factor عامل مرتبه دوم
sort order نظم ترتیب
second order conditions شرایط ثانوی
stop order دستور عدم پرداخت از طرف صادر کننده سند مالی به مرجع پرداخت کننده
superior order امر مافوق
superior order دستور مافوق
route order فرمان ستون راه رو
referral order درخواست برای اماد غیرموجود یا جایگزین در انبار
phantom order قرارداد تولید وسایل نظامی درزمان جنگ قرارداد تبدیل کارخانههای شخصی به کارخانجات نظامی
reculaulation order تنظیم محاسبه مجدد
Lattice [order] توری [ترتیب] [ریاضی]
Lattice [order] شبکه [ریاضی]
order time زمان سفارش کالا
order off the field حکم خروج
Order theory ترتیب جزئی [ریاضی]
order of the day دستور جلسه
order of the day معادل agenda
order of the day برنامه روزانه
order of service سوت داور بمعنای دستورسرویس دادن
order of matrix مرتبه ماتریس
order of magnitude مرتبه بزرگی
order of fire ترتیب احتراق موتور
order of fire ترتیب توالی اتش
order of discharge حکم برائت ذمه
order of discharge حکم تصفیه
Bassae Order [معماری یونی یونان]
partial order پاره ترتیب
purchase order سفارش خرید
order of fire روش تیراندازی
purchase order دستور خرید
public order نظم عمومی
provisional order دستور موقت اداری
processing of the order انجام سفارش
probation order دستور یا حکم تعلیق مجازات
post order حواله پستی
place an order سفارش دادن
payable to order قابل پرداخت به حواله کرد
pay order سندپرداخت حقوق
pay order لیست پرداخت حقوق
partial order ترتیب جزئی
order of council تصمیم هیات مشاورین سلطنتی در غیاب یا بیماری پادشاه یا ملکه
the goods are on order کالا را سفارش داده ایم
in order to prevent برای جلوگیری کردن
Agricultural Order سرستون [سر ستون کرنتی با تومارهای پیچیده شده به شکل سر حیوانات یا آرایش برگ کنگره ای]
in good order <adj.> مرتب
in good order <adj.> منظم
to order somebody back کسی را فراخواندن
call-up order دستور به خدمت [سربازی]
good order خوش ترتیب [فلسفه]
to order somebody back کسی را معزول کردن
to order somebody back کسی را احضار کردن
American order [سرستونی شبیه ستون کرنتی با برگ های کنگره ای
arch order [شیوه ی ستون بندی طاق]
Gigantic Order [شیوه ستون سازی توسکاری همراه با شیوه غول ستونی] [معماری]
in good order <adj.> تروتمیز
Giant Order شیوه غول ستونی [معماری]
German Order سبک معماری آلمانی [نوعی از سبک معماری کرنتی قرن هجدهم انگلستان]
French Order سبک معماری فرانسوی
Doric Order سبک معماری دوریک
Orinthian Order معماری کلاسیک [در یونان و رم]
Composite Order [شیوه ی ترکیبی ستون سازی رمی با ستون های پیچکی تزئین شده]
balustrade Order ترتیب نرده ستون ها
Attic Order ستون بندی آتنی
assemblage of Order ستون بندی مختلط
Ionic Order [معماری یونی یا سبک بالشی از سبک های معماری کلاسیک در یونان و رم]
structure [first order] ساختار [ریاضی]
word order ترتیب وقوع کلمه در عبارت یا جمله
word order ترتیب واژه ها
warning order دستور اماده باش اعلام اماده باش
warning order دستور اگهی
trial order سفارش ازمایشی
transfer order دستورالعمل ارائه وفایف اجرایی یا انتقال وفایف اجرایی نیروهای مسلح
transaction in order معامله به قصد فرار از دین
doric order سبکمعمارییونانقدیم
transaction in order liability avoid to
to set in order منظم کردن
to set in order درست کردن
third order reaction واکنش مرتبه سه
work order درخواست انجام کار حکم کار
work order برگ کار
pecking order <idiom> راه ارتباط بایکدیگر
My stomach is out of order. مزاجم مرتب کارنمی کند
Is your passport in order ? آیا گذرنامه ات مرتب وآماده است ؟
To order a meal. سفارش غذا دادن ( درهتل ؟رستوران )
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com