English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
blast injection engine موتور تزریق دم
Other Matches
injection engine ماشینی که بوسیله تزریق اب سرد بخارانرامنقبض میکنند
injection پاشش
injection تزریق
injection well چاه تغذیه
injection اماله
injection تنقیه
injection داروی تزریق کردنی
injection molding ریخته گری تزریقی
chemical injection تزریق شیمیایی
injection of money تزریق پول
injection point نقطه پاشش
injection point نقطه تزریق
injection pump پمپ انژکتور
injection timing تنظیم مقدار تزریق
injection carburator کاربراتور تزریقی یا پاشنده
water injection پاشیدن اب مقطر خالص به داخل سیلندر و موتورپیستونی به منظور سرد کردن مخلوط قابل انفجار و کاهش احتمال بدسوزی
pilot injection تزریق مقدماتی
injection molding قالبگیری تزریقی
contra injection تزریق قطرات ریزسوخت درخلاف جهت جریان هوا
injection level سطح تزریق
mud injection تزریق گل
fuel injection سوخت رسانی
fule injection تزریق سوخت
gas injection تزریق بنزین
gas injection پاشش بنزین
emulsion injection تزریق مصنوعی شیره قیر به داخل خاک
orbital injection دادن سرعت لازم برای چرخش دور یک مدار به سفینه فضایی
hypodermic injection تزریق زیر جلدی تزریق پوستی
injection capacity فرفیت تزریق
injection grid شبکه تزریق
injection efficiency بازده تزریق
injection moulding روش قالب گیری تزریقی
injection capacity فرفیت پاشش
integrated injection logic IIL
airless solid injection تزریق بدون کمپرسور
fuel injection system سیستم تزریق سوخت
petrol injection pump پمپ تزریق بنزین
gas injection method روش تزریق گاز
mud injection hose لولهتزریقرسوب
low level injection تزریق کم
petrol injection motor موتور تزریق بنزینی
low level injection efficiency ضریب بهره تزریق در سطح پایین
blast برخاستن از سکوی پرتاب
blast منفجر شدن بوق کوتاه سوت کوتاه
blast ضربه انفجار
blast ترکش
blast ضربه به گوی برای خروج ازماسه یا شن نرم
blast دمیدن
blast هوای دم کوره بلند دم
blast ربع داده در یک وسیله قابل برنامه ریزی ROM
blast آزاد کردن بخش هایی از حافظه که قبلاگ اختصاص داده شده بودند
blast it مرده شورش را ببرد
blast سوزاندن
blast صدای ترکیدن ترکاندن
blast off پرواز
blast-off پرواز
to blast something با صدای خیلی بلند بازی کردن [آلت موسیقی]
out of blast <adj.> ازکارافتاده
out of blast <adj.> خراب [ازکارافتاده]
blast-off شروع بپرواز کردن
blast وزش
blast صدای انفجار
blast انفجار
blast صدای شیپور بادزدگی
blast جریان هوایا بخار
blast دم
blast باد
blast سوز
blast off شروع بپرواز کردن
hot blast هوای دم داغ
blast grit ماسه هوا داده شده
blast wave موج انفجار
blast line مسیر موج ضربتی
blast line مسیرموج انفجار خط موج انفجار
blast valve سوپاپ ازاد کننده هوای گرم برای صعود بالن
blast through alphanumerics حروفی که در یک ترمینال تصویری در حالت گرافیکی قابل نمایش اند
blast roasting تشویه با هوای دم
blast pressure فشار کوره بلند
blast nozzle شیپوره دم
blast nozzle افشانک دم
blast pipe لوله دم
blast main لوله دم
blast furnaceman مسئول یا متصدی کوره بلند
blast furnace کوره مرتفع
blast furnaces کوره قالبگیری اهن
blast furnaces کوره ذوب اهن
blast furnaces کوره بلند
blast furnaces کوره مرتفع
blast furnace کوره ذوب اهن
blast furnace کوره قالبگیری اهن
at full blast <adv.> در حداکثر قدرت یا شدت
full blast <adv.> در حداکثر قدرت یا شدت
To blast the opposition . مخالفین راکوبیدن
blast furnace کوره بلند
blast effect اثر انفجار
fire blast یرقان سوزنده گیاهی
prolong blast سوت بلند
air blast هوای دم
short blast اژیر کوتاه ناو
short blast سوت کوتاه
shot blast ساچمه پاشیدن
blast effect اثر موج انفجار
blast box اطاقک هوا
short blast بوق کوتاه
sand blast شن باران کردن
hot blast main هدایت هوای دم داغ
hot blast cupola کوپل هوای گرم
blast furnace burden بار کوره بلند
blast furnace slag روباره تفاله کوره بلند
hot air blast دم گرم
blast furnace slag تفاله کورههای مرتفع روباره کوره بلند
blast furnace plant تاسیسات کوره بلند
blast furnace gun وسیله تزریق کوره بلند
gas blast switch کلید جریان گاز
blast furnace gas گاز کوره بلند
jet blast deflector توری محافظ
blast hole drill مته دورانی که با هوای فشرده خورده سنگها را ازسوراخ خارج میکند
air blast transformer مبدل بادی
commutator air blast بادبزن جابجاگر
blast furnace coke کک کوره بلند
sand blast unit واحد ماسه پاشی
lead blast furnace کوره بلند سربی
pre mature blast انفخار زودرس
Blast (damn) this life. تف ولعنت کردن
sand blast nozzle شیپوره ماسه پاشی
foamed blast furnace slag سرباره کوره بلند
blast furnace gas main لوله اصلی گاز کوره بلند
cold blast pig iron اهن خام دمیده سرد شده
v engine موتور پیستونی که سیلندرهای ان در دو ردیف مایل بشکل 7 قرار گرفته اند
F-1 engine موتوراف1
J-2 engine موتورجی2
h engine موتور پیستونی با دو ردیف سیلندر روبروی قائم دوتایی و با دو میل لنگ که به خروجی مرکزی متصل شده اند
x engine موتور پیستونی با چهار ردیف سیلندر که از نمای روبروبصورت ایکس قرار گرفته اند
engine ماشین بخار
engine ماشین
engine بخشی از بسته نرم افزاری که تابع خاصی را انجام میدهد
engine موتورغیر الکتریکی
engine موتور بنزینی موتور احتراق داخلی
engine موتور ماشین دستگاه مولد نیرو
engine موتور
engine نقشه کشیدن
engine ذکاوت تدبیرکردن
engine الت
engine موتور اسباب
reciprocating engine موتور پیستونی
piston engine موتور پیستونی
pilot engine ماشینی که راه را برای ماشین دیگر صاف و اماده میسازد
pile engine شمعکوب
apposed engine موتور روبرو
print engine مکانیسم چاپ
print engine موتور چاپ
anchor engine موتور دوار لنگر
analytical engine ماشین محاسب مکانیکی که توسط Babbage Charles ایجاد شد که اصول اولیه کامپیوترهای دیجیتالی چند منظوره ابتدایی را پیاده کرد
ramrocket engine موتور رم راکت
reaction engine موتور عکس العملی
rocket engine موتور راکت
automobile engine موتور اتومبیل
automotive engine موتور اتومبیل
petrol engine موتور بنزینی
built in engine موتور تاسیسات
inline engine موتور خطی
installation of an engine کار گذاری یا نصب ماشین
inverted engine موتور وارون
ion engine موتور یونی
blowing engine ماشین یا موتور دمنده
blower engine ماشین دمنده
lift engine توربوفن یا توربوجتی که محور تراست ان قابل کنترل است
aspirating engine موتورمکشی
motorboat engine قایق موتوری
motorcar engine موتور اتومبیل
outboard engine موتور برونی
bypass engine موتور کنارگذر
rocket engine موتور موشک
analytical engine ماشین تحلیلی
railway engine لکوموتیو
engine housing جایگاهموتور
engine room اتاقموتور
traction engine لوکوموتیوی که گردونه هارادرجادههای بی ریل می کشد
rotary engine موتوردوار
tractor engine موتورتراکتور
To start the engine. موتور راراه انداختن
jet engine موتور پرتابی
fire engine ماشین آتش نشانی
vee engine موتور پیستونی که سیلندرهای ان در یک ردیف و بصورت مایل به یکدیگرقرار گرفته اند
v tape engine موتور"وی " شکل
v tape engine موتور خورجینی
aircraft engine موتور هواپیما
fire engine تلمبه اتش خاموش کن
fire engine ماشین اتش نشانی
six cylinder engine موتور شش سیلندر
steam engine موتور بخار
steam engine ماشین بخار
turbojet engine موتور هواپیمای دارای توربین جت
two cylinder engine موتور دو سیلندر
two stroke engine موتور دو زمانه
jet engine موتور جت
four stroke engine موتور چهار زمانه
gasoline engine موتور بنزینی
engine with horizontally موتور سیلندرروبرو
engine block قالب یا بدنه موتور
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com