Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 35 (4 milliseconds)
English	Persian
bleeding glasses	شاخ رگزنی
Other Matches
glasses	عینک
bleeding	رنگ پس دهی
bleeding	باند تداخل امواج
bleeding	بالازدگی قیر به سطح تراوش قیر
bleeding	عرق کردن بتن
bleeding	خونریزش
bleeding	اغشته به خون
bleeding	فصد
bleeding	حجامت
looking-glasses	ائینه
smoked glasses	عینک دودی
to wear glasses	عینک گذاشتن یازدن
bleeding [running]	رنگ پس دادن الیاف و نخ های رنگ شده پس از رنگرزی و بافته شدن فرش
half-glasses	عینک یک چشمی
opera glasses	دوربین
To wear glasses.	عینک زدن
dark glasses	عینک آفتابی
scissors-glasses	عینک قیچی شکل
safety glasses	عینک ایمنی
sun glasses	عینک آفتابی
magnifying glasses	ذره بین
field glasses	عینک صحرایی
field glasses	عینک رزمی
bleeding edge	حاشیه نقشه
bleeding edge	حاشیه مخصوص ثبت اطلاعات حاشیهای
bleeding tube	لوله هواگیری
he wears glasses	عینک زده است یادارد
bleeding turbo generator	توربو ژنراتور انشعابی
My nose (hand)is bleeding.	دماغم ( دستم ) خون می آید
love lies bleeding	گل همیشه بهار
love lies bleeding	زلف نوعروسان
love lies bleeding	گل تاج خروس
look at the world through rose-colored glasses <idiom>	خیلی مثبت بودن
see the world (things) through rose-colored glasses <idiom>	فقط خوبیهای یکچیز را دیدن

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com