Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
blood knot
نوعی گره
Other Matches
Blood is not washed out by blood .
<proverb>
خون را با خون نمى شویند.
knot
گره دریایی
[واحد اندازه گیری]
[واحد سرعت دریایی]
knot
بقچه
[کاموا ]
knot
کانون
[کاموا]
knot
میل دریایی
[واحد اندازه گیری]
[واحد سرعت دریایی]
knot
نات
[واحد اندازه گیری]
[واحد سرعت دریایی]
knot
[واحد سرعت دریایی معادل ۱۸۵۲ متر درساعت]
knot
گره
knot
گره دریایی
knot
گره زدن
knot
گره خوردن
knot
گره پیشاهنگی
knot
بهم پیوستن
knot
گره زدن
knot
واحد سرعت دریایی معادل 01/ 6706 فوت درساعت
knot
مشکل عقده
knot
غده چیز سفت یا غلنبه
knot
دژپیه
knot
برکمدگی
knot
گره
knot
گیرانداختن
knot
گره خوردن
knot
میل دریایی
knot
گره دریایی
knot
نات
knot
منگوله دار کردن گره دریایی
shoulder knot
واکسیل
shoulder knot
روبان یاحمایل زینتی روی شانه
square knot
گره مربع
sailor's knot
گره کراوات
running knot
گره بند
running knot
خفت
psyche knot
ارایش گیسو بصورت گوجه فرنگی
pruisik knot
گره پروسیک
overhand knot
گره اضافی
half knot
نیم گره
slip knot
گره خفت
slip knot
گره زود گشا
square knot
گره مرکب از دونیم کره
wall knot
گره تخت
wall knot
گره حصیری
turtle knot
گره وصل کردن طعمه ماهیگیری به راهنما
to tie a knot
گره زدن
to cut the g. knot
گره یامشکلی رابزورحل کردن
sword knot
شرابه شمشیر
surgeon's knot
گره بخیه جراحی
surfer's knot
ورم یا برجستگی زیر زانو یابالای پای موج سوار
square knot
گره مربر
windsor knot
گره بزرگ کراوات
overhand knot
گره ساده
elf knot
موی درهم برهم
elf knot
زلف ژولیده
elf knot
گیس جنی
figure eight knot
گره هشت کوهنوردی
figure of eight knot
گره هشت فرانسه
fisherman's knot
گره ماهی گیر
fisherman's knot
گره
knot tie
گره مقرهای
half knot
گره خفتی
granny knot
گره عامی
knot hole
محل گره
knot hole
محل حفره
double knot
گره دوبل
nail knot
گره بین نخ فرعی و اصلی ماهیگیری
manrope knot
head s"turk
macrame knot
گره توری بافی
butterfly knot
گره پروانه
clinch knot
گره ثابت
constrictor knot
گره فشاری
crown knot
گره تاج
dead knot
گرهای که با عضوهای اطراف خود اتصال نداشته باشد
diameter of a knot
قطر یک گره
granny knot
گره غلط
Gordian knot
گرهی گوردیان گوردیوس
reef knot
گره راست
Persian knot
گره نامتقارن
Persian knot
گره فارسی
packing knot
گره زدن بدون پود
knot ratio
نسبت تعداد گره
[این کسر جهت مقایسه تراکم گره در طول و عرض بافت بکار رفته و عاملی جهت تعیین قیمت فرش می باشد.]
knot strength
استحکام گره
knot density
چگالی گره
[تراکم تعداد گره در مساحتی مشخص از فرش می باشد که اغلب بصورت متر مربع و یا اینچ مربع محاسبه می گردد.]
knot count
رجشمار
[گره زرعی]
[تعداد گره در طول مشخصی از فرش]
hand knot
گره دستی
berber knot
گره مراکشی که بدور دو تار دو مرتبه گره می خورد
asymmetric knot
گره سنه
senneh knot
گره فارسی
senneh knot
گره نامتقارن
Spanish knot
گره اسپانیایی
[این گره بدور یک نخ تار زده شده و به آفریقا منسوب می باشد.]
Danish knot
گره رنی
turkish knot
گره متقارن
turkish knot
گره ترکی
tie
[knot]
ریشه
tight knot
گره سخت
tie
[knot]
پیچه
tie
[knot]
ایلمک
tie
[knot]
خفت
symmetric knot
گره ترکی
[گره نامتقارن]
[که بدور دو تار زده می شود و معمولا از قلاب جهت خفت زدن استفاده می شود.]
asymmetric knot
گره نامتقارن
angular knot
گره زاویه ای مثل گره آویز
alternate knot
گره یک در میان (نوعی گره تقلبی)
To unite a knot .
گره را باز کردن
knot stitches
کوکگره
figure-eight knot
شکلگره8تایی
The knot has come loose .
گره شل شده است
top-knot
سر پر
tie the knot
<idiom>
ازدواج کردن
top-knot
پرهای تارکسر
top-knot
موی فرق سر
Gordian knot
مسئلهی گیجکننده
to untie a knot
گرهی رابازکردن
Gordian knot
مشکل معما مانند
top-knot
گره زینتی
top-knot
کاکل
heaving line knot
گره هبلین
See if you can unite the dead knot .
ببین این گره کور را می توانی باز کنی
perfection loop knot
نوعی گره قرنیهای در انتهای نخ ماهیگیری
French knot stitch
گرهفرانسوی
Tie a knot in the rope .
طناب را یک گره بزنید
loop knot tie
گره حلقوی
asymmetric knot
[farsi]
گره فارسی
Tie a rope in a firm knot .
طناب را گره محکمی زدن
whole blood
قرابت ابی و امی قرابت تنی
whole blood
قرابت نسبی
be in one's blood
<idiom>
ارثی بودن
his blood is up
خشمش افروخته است
his blood is up
اماده جنگ است
be in one's blood
<idiom>
در ذات کسی بودن
get someone's blood up
<idiom>
کفر کسی را درآوردن
get someone's blood up
<idiom>
عصبانی کردن
new blood
<idiom>
جان تازه به چیزی دادن ،نیروی تازه یافتن
blood
خون جاری کردن
to let blood
خون گرفتن
to let blood
رگ زدن
let blood
خون گرفتن
let blood
رگ زدن
blood
نسبت خویشاوندی
blood
مزاج
blood
نیرو
blood
خون
blood
سگ شکاری و بوی خن
blood
خون کسی رابجوش اوردن
blood
خون الودکردن
blood
خوی
blood
نژاد
blood
عصبانی کردن
blood
نسب
blood
دم
blood money
خونبها
To welter in ones blood .
درخون خود غلتیدن
bad blood
خشم
bad blood
ازردگی
To kI'll someone in cold blood.
درنهایت خونسردی خون کسی را ریختن ( کشتن )
bad blood
رنجش
whole blood center
مرکز کنترل و اهداء خون مرکز جمع اوری خون
bad blood
تلخی تندی
blood money
دیه
blood relation
رابطهخونیوخانوادگی
flesh and blood
<idiom>
روابط نزیک داشتن
blood sports
کشتن شکار
blood brothers
برادر هم خون
blood brother
برادر خوانده
blood brother
برادر هم خون
blood counts
شمارش تعداد گویچههای خون در حجم معینی
blood brothers
برادر خوانده
flesh-and-blood
خون
flesh-and-blood
خویشاوند
blood sport
کشتن شکار
blood count
شمارش تعداد گویچههای خون در حجم معینی
blood vessel
عروق خونی
blood vessel
رگ
blood donor
اهدایخون
avenger of blood
ولی دم
blood transfusion
تزریقخونبهبدنبیمار
To have a blood feud with someone.
با کسی پدر کشتگی داشتن
Blood was running .
خون جاری شد
blood money
خون بها
blood types
گروه خون
blood cells
گویچههای خونی
blood sample
واحد نمونه خون
to take a sample of blood
گرفتن نمونه خون
[برای آزمایش خون]
blood cells
یاخته خون
blood cell
یاخته خون
blood cell
گویچههای خونی
blood pressure
فشارخون
blood pressure
فشار خون
blood poisoning
عفونت خون
life blood
جنبش بی اخبار
in cold blood
<idiom>
خیلی خونسرد
blood groups
تعیین کردن
blood types
تعیین کردن
blood types
گروه خونی
blood type
گروه خون
blood type
تعیین کردن
blood type
گروه خونی
blood groups
گروه خون
blood groups
گروه خونی
blood group
گروه خون
blood group
تعیین کردن
blood group
گروه خونی
blood test
آزمایش خون
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com