English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 186 (9 milliseconds)
English Persian
blow tubes لولههای دمنده
Other Matches
inner tubes لاستیک تویی اتومبیل و غیره
tubes لامپ الکترونی
tubes نی
tubes لامپ بی سیم
tubes قسمت خاندار لوله
tubes لامپ
tubes از لوله رد کردن
tubes لوله دارکردن
tubes لامپ لاستیک تویی اتومبیل ودوچرخه وغیره
tubes دودکش نای
tubes مجرا
tubes تونل
tubes لوله
tubes ناودان
tubes لوله خمیرریش وغیره
test tubes لوله ازمایش
bronchial tubes برنشهای متوسط نایژه و مجراهای کوچکی که از آن منشعب میشود
bronchial tubes لولههای نایژ
boring tubes لوله هایی که برای حفاری بکار میرود
fallopian tubes لولههای رحم
malpighian tubes or vessels لولههای ملپیگی
blow on فوت کردن
to blow over گذشتن
blow-out جای باد در رفتن
after blow پس دمیدن
blow out سوختن انفجار
blow out خروج ناگهانی
blow over گذشتن
blow over طی شدن
blow over رد شدن
by blow ضربت تصادفی
over blow زیاد دمیدن
to blow over تمام شدن
to blow up بادکردن
to blow up ترکیدن
blow it (something) <idiom> کوری عصا کش کور دگرشود
blow out به خارج دمیدن
blow out انفجار
blow out پنچری منفجر شدن
at one blow بیک ضربه
at one blow در یک وهله
blow a way بادبرد
blow down داغان کردن
blow down پراندن
blow down بافوت درست کردن
blow in حمله از میان خط
blow off شیر تخلیه
blow on باد زدن
blow out ترکیدن
blow out پنجرشدن
blow over <idiom> از خود تمجید کردن ،قوربون خودرفتن
blow دمیدن پرتاب محکم توپ
blow هدر دادن موقعیت
blow up ترکاندن عصبانی کردن
blow up انفجار
blow up عکس بزرگ شده
blow up شکمدان
blow up شکم دادگی
blow در اثر دمیدن ایجاد صدا کردن
blow up تغییر یک شکل از یک قالب تصویری کوچکتر به یک قالب تصویری بزرگتر
blow up منفجر کردن
blow وزیدن
blow برنامه ریزی یک وسیله PROM با داده
blow گداختگی
blow دمیدن مکش هوا
blow وزش نواختن
blow ناتوانی درانداختن تمام میلههای بولینگ با دو ضربه
blow صدمه
blow ناتوانی بعلت فشار مسابقه اتومبیلرانی یا نقص فنی
blow ضربت
blow جوشیدن
blow دمیدن هوا
blow ضربه
blow ذوب
blow ترکیدن
blow up توقف غیر منتظره یک برنامه به خاطر یک اشتباه یا به دلیل مواخه شدن با شرایطی ازداده که نمیتواند ان را بکارگیرد
blow-up منفجر کردن
blow-up ترکاندن عصبانی کردن
blow-up تغییر یک شکل از یک قالب تصویری کوچکتر به یک قالب تصویری بزرگتر
blow-up توقف غیر منتظره یک برنامه به خاطر یک اشتباه یا به دلیل مواخه شدن با شرایطی ازداده که نمیتواند ان را بکارگیرد
blow by blow دم بدم
blow-up شکمدان
blow by blow یک ریز یک گیر
blow-by-blow پشت سرهم
blow-by-blow دم بدم
blow by blow پشت سرهم
blow-up شکم دادگی
blow-by-blow یک ریز یک گیر
blow دمیدن
blow-up عکس بزرگ شده
blow-up انفجار
to blow the bellows دمیدن ششها
to blow the coals اتس رادامن زدن
to blow the expense بی پرواخرج کردن
to blow the gaff بوق زدن
to blow the gaff توط ئهای رااشکارکردن
to give somebody a blow به کسی ضربه وارد کردن
to blow ones own trumpet خودستایی کردن
to blow fire فوت کردن اتش
straight blow ضربه مستقیم در بوکس
to blow out one's brains اعصاب کسی را خورد کردن
the wind blow over بادایستاد
to blow out alamp خاموش کردن چراغ
To blow ones own trumpet. از خود تعریف کردن
to blow one's nose دماغ گرفتن
to blow a whistle سوت زدن
to blow nose گرفتن بینی
to blow one's nose بینی پاک کردن
to blow up dust گرد و خاک به پا کردن
to blow somebody's mind <idiom> <verb> کسی را شگفتگیر کردن
to blow somebody's mind <idiom> <verb> کسی را کاملا غافلگیر کردن
body blow سدیبزرگدربرابررسیدنبههدفی
to blow a fuse فیوزی سوزاندن
Go and blow your nose. برو دماغت رابگیر ( نظافت بینی )
To receive a blow. ضربه خوردن
to blow a horn بوق زدن
blow-drying گیسو را خشک کردن
to give somebody a blow به کسی ضربه زدن
to puff and blow نفس نفس زدن
to puff and blow سخت نفس کشیدن
to strike a blow for سنگ
to strike a blow for به سینه زدن درسرچیزی دعواکردن
whale blow نهنگ ها اب را به بیرون می دمند
blow-dried گیسو را خشک کردن
blow-dries گیسو را خشک کردن
blow-dry گیسو را خشک کردن
blow one's own horn <idiom> شکست درچیزی
silicon blow گرم دمیدن
blow-ups توقف غیر منتظره یک برنامه به خاطر یک اشتباه یا به دلیل مواخه شدن با شرایطی ازداده که نمیتواند ان را بکارگیرد
blow gun تفنگ بادی
blow hole دیگ جن
blow hot هوای گرم دمیدن
blow in doors دری در مجرای ورودی موتورهواپیما که در اثر اختلاف فشار علیرغم نیروی فنربطرف داخل باز میشود
blow off valve سوپاپ قطع دم
blow out fuse فیوز انفجاری
blow out magnet مغناطیس جرقه
blow pipe بوری
blow pipe نتیجه ه شیشه گری
blow pipe تفنگ بادی
to blow atrumpet نواختن شیپور
blow full به طور کامل دمیدن
blow cold هوای سرد دمیدن
blow-ups تغییر یک شکل از یک قالب تصویری کوچکتر به یک قالب تصویری بزرگتر
blow-ups شکم دادگی
blow-ups شکمدان
blow-ups عکس بزرگ شده
blow-ups انفجار
blow-ups ترکاندن عصبانی کردن
blow-ups منفجر کردن
blow-outs جای باد در رفتن
blow bitumen قیر هوادار
blow bitumen قیر دمیده
blow torch چراغ لحیم کاری [ابزار]
blow torch کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
blow torch پستانک
hammer blow ضربه قوچ
hammer blow ضربت قوچ
foundamental blow ضربه کارساز
foul blow ضربه خطا
fore blow پیش دمیدن
low blow ضربه بوکس خطا به پایین تراز کمر
magnetic blow out خاموش کننده مغناطیسی
fly blow الوده به تخم مگس کردن
fly blow تخم مگس
magnetic blow out with با خاموش کننده مغناطیسی
blow torch بوری زرگری یا جوشکاری نیچه
fly blow تخم مگس گذاشتن در
bottom blow شیر ته دیگ بخار
finishing blow ضربه اخر
finishing blow ضربه مرگ
death blow ضربت مهلک
death blow ضربت کشنده
to blow great guns سخت وزیدن
to blow great gun سخت وزیدن
blow resulting in death ضربه منجر به موت
magnetic blow out arrester برقگیر با خاموش کننده مغناطیسی
to blow hot and cold وقتی باکسی گرم گرفتن ووقتی سرد شدن
To deliver (strike ) a blow . ضربه وارد ساختن
to blow hot and cold دودل بودن
To deliver (strike) a blow ضربه زدن ( وارد آوردن )
flies blow meat حشرات روی گوشت تخم میگذارند
blow with the open glove ضربه با دستکش باز بوکس
magnetic blow out circuit breaker کلید قدرت با خاموش کننده مغناطیسی
The blow made my head swin. در اثر ضربه سرم گیج خورد
The blow made me giddy young girl . دختر گیج وسر بهوایی است
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com