English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 169 (8 milliseconds)
English Persian
blue bark گزارش حرکت
blue bark تقاضای هزینه سفر و معاش حرکت
Other Matches
bark پوست
to bark پارس کردن
bark پوست کندن درخت
bark پوست کندن
bark وغ وغ کردن
bark عوعو
bark پوست درخت
peruvian bark پوست درخت گنه گنه
tan bark جفت :پوست درخت بلوط
iron bark یکجور اوکالیپتوس که پوست ان سفت است
ring bark پوست درختی را حلقه ایی بریدن
Whay keep a dog and bark yourself?. <proverb> چرا سگ نگه داشته اى و خود پارس مى کنى؟.
bark is worse than one's bite <idiom> به بدی چیزی که به نظر میرسه،نبودن
bark up the wrong tree <idiom> [درمورد چیزی گمان اشتباه کردن]
To bark up the wrong tree. <idiom> [سوراخ دعا را گم کردن]
go off into the blue ناپدید شدن
out of the blue <idiom> غیرمتقربه
to look blue افسرده یابوربنظرامدن
ox blue ابی سیرمایل به ارغوانی
out of the blue غیر منتظره
the blue دریا
blue اسمان
go off into the blue آب شد و به زمین رفت
the blue اسمان
blue آبی
blue نیلی
blue مستعد افسردگی دارای خلق گرفته
blue اسمان نیلگون
thumb blue نیل گلولهای یاقالبی
slate blue رنگ ابی مایل به خاکستری
prussian blue رنگدانه ابی رنگ اهن دار
teal blue رنگ ابی مایل به خاکستری
sky blue اسمانی
sky blue نیلگونی
steel blue رنگ ابی فولادی
sky blue رنگ ابی اسمان
prussian blue نیل فرنگی
powder blue گردلاجوردفرنگی
powder blue نیل رخت شویی
king's blue رنگ ابی متوسط
light blue کبود
methyl blue ابی متیل
milori blue ابی میلوری
navy blue ابی سیر
once in a blue moon گاه گاهی
oxford blue ابی سیر مایل به ارغوانی
paris blue یکجور نیل فرنگی
navy blue کبود
paris blue جوهرابی روشن
peacock blue رنگ ابی مایل بسبز
peacock blue رنگ ابی طاووسی
intense blue ابی سیر
thymol blue ابی تیمول
electric-blue آبیروشن
ice-blue آبیکمرنگ
I kept saying it tI'll I was blue in the face. آنقدر گفتم با زبانم مودرآورد
It tends to be blue . It is bluish. بیشتر برنگ آبی می زند
She comes here once in a blue moon . سالی ماهی یکبار می آید اینجا ( بسیار بندرت )
blue in the face <idiom> آرام گرفتن
once in a blue moon <idiom> به ندرت
once in the blue moon خیلی بندرت
a bolt from the blue از غیب
a bolt from the blue مثل عجل معلق
blue [joke] <adj.> زمخت [جوک]
blue [joke] <adj.> خشن [جوک]
blue-black آبیپررنگ
blue tit پرندهایکوچکبابالسرودم آبیوسینهزرددراروپا
blue mussel صدفدوکفهایآبی
to burn blue شعله یا نور ابی دادن
to by blue muder فریاد کردن
to by blue muder دادزدن
blue law قوانین سخت و محدود کنندهی پیوریتانها که بر شمال ایالات متحده حاکم بود
blue law قوانینی که رقص و نمایش ومسابقات و حتی کار را در روز مقدس تحریم کند
blue laws قوانین سخت و محدود کنندهی پیوریتانها که بر شمال ایالات متحده حاکم بود
blue laws قوانینی که رقص و نمایش ومسابقات و حتی کار را در روز مقدس تحریم کند
true-blue پیرو متعصب
true-blue هوادار دو آتشه
blue ball توپآبی
blue beam اشعهآبیکلاهکآبی
blue cap صدفکبود
indigo blue ابی ایندیگو
blue chip سهام مرغوب
blue baby طفلی مبتلا به یرقان ازرق
blue bell گزارش جنایت
blue bell گزارش بدرفتاری
blue blood عضو طبقه اشراف
blue blood نجیب زاده اشراف زاده
blue book هرکتاب یانشریه رسمی دولتی
blue book کتاب ابی
blue book کتابی است که وزارت امور خارجه هرکشور هر چند سال یک مرتبه منتشر و مسائل سیاسی عنوان شده در طی ان چندسال را تجزیه و تحلیل وروشن میکند
blue brittle شکستگی ابی
blue brittleness شکنندگی ابی رنگ
blue commander فرمانده نیروهای خودی فرمانده نیروهای ابی
blue devil افسردگی
blue book هر کتاب یا سند مستندوقابل اعتماد
blue devil ال
blue devil دیو
blue eyed زاغ
blue anealing بازپخت ابی رنگ
big blue ابی بزرگ لقبی برای شرکت بین المللی ماشینهای تجاری
big blue IB
blue-chip ژتون ابی رنگ که ارزش زیادی دارد
blue-chip سهام مرغوب
black and blue کبود و سیاه
blue water دریای ازاد
royal blue رنگ ابی مایل بارغوانی روشن
blue jeans شلوار کار ابی رنگ
blue jeans شلوارکاوبوی
blue collar کارگری
blue-collar کارگری
blue chip ژتون ابی رنگ که ارزش زیادی دارد
blue blooded نجیب زاده
blue-blooded نجیب زاده
acid blue ابی اسیدی
alkali blue ابی قلیا
blue fox سگ روباه
big blue نام غیر رسمی IBM
blue eyed ابی چشم
prussian blue ابی پروس
blue mud گل کبود
blue print زمینه ابی
cobalt blue لاجورد
blue print رسم فنی
blue print فون ابی
blue print تون پلات ابی
blue shift جابجایی به سوی ابی
blue vitriol کات کبود
bright blue لاجوردی
bromthymol blue ابی برم تیمول
dark blue ابی سیر
dark blue سرمه ای
blue moon مدت طولانی
blue moon زمان دراز
blue forces نیروهای ابی
blue gun لوله پرتاب ابی
blue forces نیروهای خودی
blue key نقطه کمکی ابی برای تنظیم عکس در موقع فاهر کردن فیلم
blue jacket سرباز نیروی دریائی
blue flag پرچم ابی برای علامت دادن بکسی که اتومبیل دیگری بدنبال و نزدیک اوست تا راه بدهد
blue jay زاغ کبود
blue line خط دفاعی هاکی
blue liner مدافع
blue ribbon program برنامه کاملی که در ابتدا و بدون هر گونه خطا یا مشکل اجرا شود
white with blue stripes سفید با خطهای ابی سفید باراه راه ابی
blue water school انانی که نیروی دریایی انگلیس راتنها نیروی کافی ان میدانند
blue yellow blindness رنگ کوری ابی- زرد
They beat each other black and blue. همدیگر را خونین ومالین کردند
red, green, blue سیستم نمایش قوی که از سه سیگنال ورودی مجزا برای کنترل اشعههای قرمزوسبزوابی استفاده میکند
She talked tI'll she was blue in the face . آنقدر حرف زد که زبانش مودرآورد
to beat black and blue کوفته یاکبودکردن
red, green, blue سه اشعه تصویردرتلویزیون رنگی
blue-eyed boy دراصطلاح"تافتهجدابافته"
blue beam magnet مغناطیس اشعه ابی
his coat was in blue velvet نیمتنه اش
green with a blue tint سبز مایل به ابی
his coat was in blue velvet مخمل ابی بود
blue or copper vitriol کات کبود
blue or copper vitriol زاج کبود
blue collar employees کارگران
the greenish hue of blue حالتی از رنگ ابی که به سبزی بزند
to drink till alls blue مست شدن
acid alizarian blue black ابی سیر الیزارین اسیدی
to drink till alls blue پاتیل شدن
blue chip personal computer IB که در کشور کره توسط شرکت HYUNDAI ساخته میشودکامپیوترهای شخصی ارزان سازگار با
To be between the devil and the deep blue sea. راه پس وپیش نداشتن
red green blue monitor مانیتور قرمز- سبز- ابی
to drink till alls blue بحدمستی نوشیدن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com