English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
blue chip personal computer IB که در کشور کره توسط شرکت HYUNDAI ساخته میشودکامپیوترهای شخصی ارزان سازگار با
Other Matches
blue chip ژتون ابی رنگ که ارزش زیادی دارد
blue chip سهام مرغوب
blue-chip ژتون ابی رنگ که ارزش زیادی دارد
blue-chip سهام مرغوب
computer on a chip کامپیوتر روی یک تراشه
one chip computer کامپیوتر یک تراشهای
personal computer کامپیوتر شخصی
ibm personal computer xt کامپیوتر شخصی ای بی ام مدل XT
ibm personal computer at کامپیوتر شخصی ای بی ام مدل AT
ibm personal computer IBکامپیوتر شخصی
personal computer (view from above) کامپیوترشخصی
ibm personal computer system/ کامپیوتر ای بی ام سیستم شخصی 2
chip خرده چوب
chip سیب زمینی سرخ کرده
to chip off ریختن ورقه شدن
chip رنده کردن
chip ورقه شدن
chip تراشه
chip ژتون
chip مهرهای که دربازی نشان بردوباخت است
chip لپ پریده کردن یا شدن
chip ژتن ریزه
chip پریدگی فلز زدگی فلز لب پریدگی
chip وسیلهای که حاوی قط عات کوچک نیمه هادی ها است که روی آنها چندین عنصر مانند تراتریستورها محفظه هاو... برای انجام یک عمل قرار دارند
chip تعداد قط عات روی یک PCB یا یک وسیله
chip وسیلهای که میتواند صدا تولید کند
chip کامپیوتر کامل ساده شامل CPU حافظه و پورتهای ورودی / خروجی روی یک قطعه
chip قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است
chip اتصال به یک قطعه که در صورت فهور یک سیگنال دیگر قادر به انجام عمل نیست
chip کارت پلاستیکی به همراه یک وسیله حافظه یا ریز پردازنده روی آن که برای ارسال الکترونیکی یا مشخصات یک کاربر به کار می رود
chip پاس بلند قوسی
chip خرده فلزی که قابل رویت که از موتور یا سایر دستگاههاجدا شده باشد
to chip off کندن
to chip off وراوردن
on chip مدار ساخته شده روی یک قطعه
chip in contribute=
chip in <idiom> شریک شدن
chip طراحی و مشخصات یک عنصر روی یک قطعه
chip قط عاتی که با هم کاری را انجام می دهند
discontinuous chip براده گسسته
music chip مدار مجتمع قادر به تولید صوت موسیقی و tane
microminiature chip تراشه ریزمقیاس
memory chip تراشه حافظه
silicon chip تراشه سیلیکان
jumbo chip مدار مجتمع که از مهر نیمه هادی استفاده میکند
silicon chip تراشه سیلیسی
fragmental chip براده فلز
fragmental chip خرده
curly chip براده پیچیده
fragmental chip خاک اره
flow chip براده پیوسته
continous chip برادههای قیچی کاری
chip spreader جاده صاف کن
chip shot ضربه کوتاه
bargaining chip عامل کمک کننده به عقد قرارداد یا دستیابی به شرایط خوب
bargaining chip مزیت
bargaining chip انگیزانه
chip shop مغازهایکهدر آنموادخوراکیفروختهمیشود
chip enable تواناکننده تراشه
chip off the old block <idiom> (هرچی گذاشته اون برداشته)رفتار مشابه به والدین داشتن
boiling chip سنگ جوش
chip axe تیشه
chip board نئوپان
chip family چند تراشه مربوط به هم
chip of the old block بچهای که نشانی ازپدرداردcontribute
chip pocket شیار دندانههای اره
chip seal شن بخورد راه دادن
chip select انتخاب تراشه
silicon chip تراشه سیلیکن
to chip [to chop off] لپ پریده شدن [کردن] [با ضربه جدا کردن] [تکه تکه یا ریز ریز کردن]
potato chip باریکه سیب زمینی سرخ کرده
potato chip چیپز
sixteen bit chip تراشه 61 بیتی
wood chip wagon واگنتراشهچوب
fish and chip shop جائیکهغذاهاییمثل"ماهیسرخشده" "سوسیس"وغیرهمیفروشد
thirty two bit chip تراشه 23 بیتی
personal شماره تلفن ها
personal متصل یا وصل در سیستم برای مشخص کردن یا تامین اجازه برای کاربر
to become personal وارد شخصیات شدن
personal امکان نرم افزاری که تاریخ روزانه کاربر را مدیریت و ذخیره میکند مثل تقویم
personal وسیلهای
personal آدرس ها و یادداشتها
it is personal to himself مال شخص اوست
personal مربوط به کسی
personal حضوری
personal منقول خصوصی
personal right حقوق شخصی
personal محدوده سیستمهای بی سیم ارتباطی که امکان رد و بدل کردن داده کامپیوتر با وسایل دیگر مثل چاپگر یا PDA را فراهم میکند
personal ریز کامپیوتر کم هزینه برای مصارف خانگی و تجاری سبک
personal right حقوق فردی
personal ترتیب یکتای ارقام که یک کاربر را برای تامین اجازه دستیابی به سیستم مشخص میکند.
personal منقول
personal شخصی
It's for my personal use. برای استفاده شخصی است.
personal خصوصی
personal حضوری مربوط به شخص
personal surety کفیل
personal service ابلاغ شخصی
personal service خدمت شخصی
personal motive غرض شخصی
personal saving پس انداز شخصی
personal outlays هزینههای شخصی
personal salute مراسم سلام افراد برجسته
personal staff ستاد شخصی
personal microcomputer computer personal
personal staff ستاد خصوصی فرمانده
personal income درامد سرانه
personal state دارایی منقول
personal interest نفع شخصی
personal status احوال شخصیه
personal surety کفالت
personal salute تیر سلام برای افراد
personal ownership مالکیت شخصی
personal property دارایی شخصی منقول
personal column ستون فردی ستون خصوصی در روزنامه
personal remarks اشارات وسخنانی که به شخصیت کسی برخورد
personal pace اهنگ فردی
personal property مایملک شخصی
personal property اموال شخصی
personal influence نفوذ شخصی
personal representative مدیر ترکه
personal representative امین ترکه
personal tempo اهنگ فردی
personal requirment احتیاجات شخصی
personal requirment حوائج شخصی
personal remarks انتقادات شخصی
personal income درامد شخصی
personal chattels دارایی شخصی منقول
personal chattels دارایی منقول
personal affairs امور شخصی
personal action دعوی شخصی
personal action دعوی منقول
operations personal پرسنل عملیات
personal communications ارتباطاتشخصی
personal appearance وضع فاهر
personal assistant فردی که کارهای دفتری و مدیریتی برای فرد دیگری انجام میدهد
personal stereo واکمن WalkMan
personal pronoun ضمیر شخصی
personal computers کامپیوتر شخصی
personal pronouns ضمائر شخصی
personal computing محاسبات شخصی
personal effects لوازم شخصی
personal computing استفاده ازیک کامپیوتر شخصی
personal duty فرض عینی
personal identity هویت شخصی
personal duty واجب عینی
personal error خطاهای شخص
personal error خطاهای انفرادی افراد
personal error خطای شخصی
personal exemptions معافیتهای شخصی
personal foul خطای بدنی به حریف
personal distribution توزیع درامد فردی
personal constructs سازههای شخصی
personal service utility کسی که مستقیما" کار خود را دراختیار کارفرما می گذارد
disposable personal income درامد شخصی قابل تصرف درامد خالص پس از کسرمالیات
disposable personal income پولی که اماده خرج کردن یاپس انداز باشد
personal identification number شماره شناسایی شخصی
personal data sheet برگه اطلاعات فردی
personal deposit fund اعتبارات مربوط به پس اندازافراد
personal disposable income درامد قابل تصرف شخصی
personal service utility عرضه سرانه کار
personal knowledge of the judge علم قاضی
personal information manager برنامه مدیریت اطلاعات شخصی
ibm personal system/ IBخانوادهای از سیستمهای ریزکامپیوتر تولید شده توسط شرکت
personal income tax مالیات بر درامد شخصی
edward's personal preference schedule مقیاس ادوارد برای رجحانهای شخصی
woodworth personal data sheet پرسشنامه اطلاعات شخصی وودورث
personal radio cassette player رادیووضبطصوتشخصی
Personal effects are duty-free. لوازم شخصی معاف از حقوق گمرکی است
ox blue ابی سیرمایل به ارغوانی
out of the blue <idiom> غیرمتقربه
the blue اسمان
out of the blue غیر منتظره
blue آبی
blue نیلی
blue مستعد افسردگی دارای خلق گرفته
go off into the blue آب شد و به زمین رفت
go off into the blue ناپدید شدن
blue اسمان نیلگون
to look blue افسرده یابوربنظرامدن
blue اسمان
the blue دریا
intense blue ابی سیر
king's blue رنگ ابی متوسط
light blue کبود
blue mussel صدفدوکفهایآبی
once in a blue moon گاه گاهی
methyl blue ابی متیل
blue cap صدفکبود
milori blue ابی میلوری
blue beam اشعهآبیکلاهکآبی
navy blue کبود
blue tit پرندهایکوچکبابالسرودم آبیوسینهزرددراروپا
blue-black آبیپررنگ
dark blue ابی سیر
dark blue سرمه ای
blue ball توپآبی
indigo blue ابی ایندیگو
once in a blue moon <idiom> به ندرت
blue in the face <idiom> آرام گرفتن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com