English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 200 (10 milliseconds)
English Persian
blue devil افسردگی
blue devil ال
blue devil دیو
Search result with all words
To be between the devil and the deep blue sea. راه پس وپیش نداشتن
Other Matches
go devil ارابه دستی
devil ابلیس
go devil اژدر کوچک
to go to the devil جهنم شدن
to go to the devil بجهنم رفتن
go devil ماشین بذرپاش دستی
go devil لوله پاک کن مخصوص تمیز کردن لوله نفت
devil دیو
devil با ماشین خردکردن
the devil امان
the devil رای
devil شیطان
devil روح پلید
devil تند و تیزکردن غذا
go devil مین یا نارنجک کوچک
devil نویسنده مزدور
devil's advocate <idiom> [ارائه استدلال مخالف]
devil's advocates کشیشی که اعمال و سوابق مردهای را که قرار است تقدیس شده و saint شود به طور انتقادی بررسی میکند تامبادا عیبی از قلم افتاده باشد
raise a devil شلوغ کردن
devil's advocate کشیشی که اعمال و سوابق مردهای را که قرار است تقدیس شده و saint شود به طور انتقادی بررسی میکند تامبادا عیبی از قلم افتاده باشد
devil's advocates شریک شیطان
devil may care لاقید
devil worship شیطان پرستی
devil's claw خفت پنجه دیوی
raise a devil اشوب کردن
dare devil بی پروا
devil may care لاابالی
devil fish چرتنه
devil fish هشت پا
to raise the devil شلوق کردن
devil fish اختپوت
devil may care بی باک
dare devil نترس
dare devil بی باک
devil may care بی توجه به مقام
devil's claw خفت پنجهای
devil's paternoster ورد نفرین امیز
kill devil طعمه ساختگی که دراب چرخ میخورد
devil-may-care <idiom> نگرانی نداشتند
devil's advocate شریک شیطان
He was working like the devil. مثل شیطان کارمی کرد(پرتلاش)
dust devil تنوره دیو
snow devil بهمن
sea devil ماهی کوسه
speak of the devil and he appears <idiom> حلال زاده بودن
give the devil his due <idiom> منصف بودن
go off into the blue ناپدید شدن
go off into the blue آب شد و به زمین رفت
ox blue ابی سیرمایل به ارغوانی
the blue اسمان
out of the blue غیر منتظره
blue آبی
blue نیلی
blue مستعد افسردگی دارای خلق گرفته
blue اسمان
to look blue افسرده یابوربنظرامدن
the blue دریا
out of the blue <idiom> غیرمتقربه
blue اسمان نیلگون
milori blue ابی میلوری
navy blue کبود
prussian blue ابی پروس
prussian blue رنگدانه ابی رنگ اهن دار
prussian blue نیل فرنگی
powder blue گردلاجوردفرنگی
once in a blue moon گاه گاهی
peacock blue رنگ ابی طاووسی
navy blue ابی سیر
paris blue جوهرابی روشن
paris blue یکجور نیل فرنگی
oxford blue ابی سیر مایل به ارغوانی
powder blue نیل رخت شویی
peacock blue رنگ ابی مایل بسبز
slate blue رنگ ابی مایل به خاکستری
blue mussel صدفدوکفهایآبی
blue tit پرندهایکوچکبابالسرودم آبیوسینهزرددراروپا
blue-black آبیپررنگ
electric-blue آبیروشن
ice-blue آبیکمرنگ
I kept saying it tI'll I was blue in the face. آنقدر گفتم با زبانم مودرآورد
It tends to be blue . It is bluish. بیشتر برنگ آبی می زند
She comes here once in a blue moon . سالی ماهی یکبار می آید اینجا ( بسیار بندرت )
blue in the face <idiom> آرام گرفتن
once in a blue moon <idiom> به ندرت
once in the blue moon خیلی بندرت
a bolt from the blue از غیب
a bolt from the blue مثل عجل معلق
blue [joke] <adj.> زمخت [جوک]
blue [joke] <adj.> خشن [جوک]
blue cap صدفکبود
blue beam اشعهآبیکلاهکآبی
teal blue رنگ ابی مایل به خاکستری
sky blue اسمانی
sky blue نیلگونی
sky blue رنگ ابی اسمان
steel blue رنگ ابی فولادی
thumb blue نیل گلولهای یاقالبی
thymol blue ابی تیمول
to burn blue شعله یا نور ابی دادن
to by blue muder فریاد کردن
to by blue muder دادزدن
true-blue هوادار دو آتشه
blue law قوانین سخت و محدود کنندهی پیوریتانها که بر شمال ایالات متحده حاکم بود
blue law قوانینی که رقص و نمایش ومسابقات و حتی کار را در روز مقدس تحریم کند
blue laws قوانین سخت و محدود کنندهی پیوریتانها که بر شمال ایالات متحده حاکم بود
blue laws قوانینی که رقص و نمایش ومسابقات و حتی کار را در روز مقدس تحریم کند
true-blue پیرو متعصب
blue ball توپآبی
blue chip ژتون ابی رنگ که ارزش زیادی دارد
blue bark تقاضای هزینه سفر و معاش حرکت
blue bell گزارش جنایت
blue bell گزارش بدرفتاری
blue blood عضو طبقه اشراف
blue blood نجیب زاده اشراف زاده
blue book هر کتاب یا سند مستندوقابل اعتماد
blue book کتاب ابی
blue book کتابی است که وزارت امور خارجه هرکشور هر چند سال یک مرتبه منتشر و مسائل سیاسی عنوان شده در طی ان چندسال را تجزیه و تحلیل وروشن میکند
blue brittle شکستگی ابی
blue brittleness شکنندگی ابی رنگ
blue commander فرمانده نیروهای خودی فرمانده نیروهای ابی
blue eyed زاغ
blue eyed ابی چشم
blue-collar کارگری
blue flag پرچم ابی برای علامت دادن بکسی که اتومبیل دیگری بدنبال و نزدیک اوست تا راه بدهد
blue forces نیروهای خودی
blue forces نیروهای ابی
blue bark گزارش حرکت
blue baby طفلی مبتلا به یرقان ازرق
blue anealing بازپخت ابی رنگ
blue chip سهام مرغوب
blue-chip ژتون ابی رنگ که ارزش زیادی دارد
blue-chip سهام مرغوب
black and blue کبود و سیاه
blue water دریای ازاد
royal blue رنگ ابی مایل بارغوانی روشن
blue jeans شلوار کار ابی رنگ
blue jeans شلوارکاوبوی
blue collar کارگری
blue blooded نجیب زاده
blue-blooded نجیب زاده
acid blue ابی اسیدی
alkali blue ابی قلیا
blue fox سگ روباه
big blue نام غیر رسمی IBM
big blue IB
big blue ابی بزرگ لقبی برای شرکت بین المللی ماشینهای تجاری
blue gun لوله پرتاب ابی
blue moon مدت طولانی
blue vitriol کات کبود
bright blue لاجوردی
bromthymol blue ابی برم تیمول
blue print رسم فنی
blue print زمینه ابی
blue print فون ابی
blue print تون پلات ابی
dark blue سرمه ای
cobalt blue لاجورد
blue shift جابجایی به سوی ابی
blue mud گل کبود
indigo blue ابی ایندیگو
blue jacket سرباز نیروی دریائی
methyl blue ابی متیل
blue jay زاغ کبود
blue key نقطه کمکی ابی برای تنظیم عکس در موقع فاهر کردن فیلم
blue line خط دفاعی هاکی
blue book هرکتاب یانشریه رسمی دولتی
blue liner مدافع
blue moon زمان دراز
light blue کبود
king's blue رنگ ابی متوسط
intense blue ابی سیر
dark blue ابی سیر
white with blue stripes سفید با خطهای ابی سفید باراه راه ابی
green with a blue tint سبز مایل به ابی
his coat was in blue velvet نیمتنه اش
his coat was in blue velvet مخمل ابی بود
blue yellow blindness رنگ کوری ابی- زرد
She talked tI'll she was blue in the face . آنقدر حرف زد که زبانش مودرآورد
blue water school انانی که نیروی دریایی انگلیس راتنها نیروی کافی ان میدانند
blue collar employees کارگران
the greenish hue of blue حالتی از رنگ ابی که به سبزی بزند
blue or copper vitriol کات کبود
blue or copper vitriol زاج کبود
to beat black and blue کوفته یاکبودکردن
blue beam magnet مغناطیس اشعه ابی
blue-eyed boy دراصطلاح"تافتهجدابافته"
blue ribbon program برنامه کاملی که در ابتدا و بدون هر گونه خطا یا مشکل اجرا شود
red, green, blue سه اشعه تصویردرتلویزیون رنگی
They beat each other black and blue. همدیگر را خونین ومالین کردند
red, green, blue سیستم نمایش قوی که از سه سیگنال ورودی مجزا برای کنترل اشعههای قرمزوسبزوابی استفاده میکند
acid alizarian blue black ابی سیر الیزارین اسیدی
to drink till alls blue پاتیل شدن
blue chip personal computer IB که در کشور کره توسط شرکت HYUNDAI ساخته میشودکامپیوترهای شخصی ارزان سازگار با
red green blue monitor مانیتور قرمز- سبز- ابی
to drink till alls blue مست شدن
to drink till alls blue بحدمستی نوشیدن
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com