English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
English Persian
board holder پهن بند
board holder پهنه بند
Other Matches
holder ترمینال سرپیچ
holder گره
holder دارنده برات
holder گیرنده اشغال کننده
holder نگاه دارنده
holder درنده
holder دارنده
holder نگهدارنده
title-holder برندهی مقام قهرمانی
clamp holder گیره بند
title-holder دارندهی قباله
fund holder دارنده سهام قرضه دولتی
office-holder صاحب منصب دولت
office-holder کارمند دولت
office-holder صاحب مقام
title-holder صاحب سند مالکیت
copy holder گیره کاغذ
office-holder دیوان سالار
office-holder دیوان گر
title-holder قهرمان کنونی
cigar holder چوب سیگار
pen holder جایخودکار
bottle holder نوکر یا ملازم پهلوان مشت زن
bottle holder یاور
bottle holder یار
bottle holder پشت
passport-holder تبعهکشوریبودن
shaft holder محورنگهدارنده
tissue holder جادستمال
brush holder پایه زغال
cable holder دوار زنجیر
blank holder ورق یا صفحه نگهدار کشویی
cassette holder نگهدارندهفیلم
eraser holder پاکننگهدار
eyepiece holder نگهدارندهقطعهچشمی
label holder نگهدارندهعنوان
bid holder دارنده ضمانتنامه
carbon holder پایه کربن
cable holder gypsy : syn
blank holder ورق نگهدار
tube holder سر پیچ
stock holder سهامدار
ink holder امه
lease holder اجاره دار
stock holder صاحب سهم
lease holder مستاجر
slave holder زرخرید
kettle holder کهنهای که با ان کتری داغ رادردست گیرند
slave holder دار
kettle holder کهنه
kettle holder کتری گیر
magnet holder نگهدارنده اهنربا
lamp holder جاچراغی
lamp holder سرپیچ لامپ
loan holder مرتهن
ink holder دوات
share holder دارنده سهام صاحب سهام
electrode holder انبر جوشکاری
electrode holder انبر جوش
tool holder ابزار گیر
policy holder دارنده بیمه نامه
flame holder شعله نگهدار
policy holder دارنده بیمه
stake holder کسی که پول شرط بندی یاثمن معامله را به او می سپارند
fuse holder فیوز
fuse holder نگهدارنده فیوز
gas holder نگهدارنده گاز
permit holder صاحب جواز
share holder سهامدار
loan holder دارنده سهام وام
magnetic lid holder کلاهکمغناطیسینگهدارنده
safe conduct holder مستامن
bona fide holder دارنده مجاز
scraper bar holder میلهنگهدارندهرنده
world record holder دارنده رکورد جهانی
floating tool holder ابزارگیر متحرک
standard lamp holder سرپیچ معمولی لامپ
lamp holder plug سرپیچ دوشاخه سرخود دوشاخه سرپیچ لامپ
lathe tool holder نگهدارنده تیغه تراش
insured, policy holder بیمه شده
calculator/cheque book holder دفترچهنگهدارندهحساب
to go on board سوارکشتی شدن
over the board بازی شطرنج حضوری
on board که در تخته اصلی یا PCB اصلی قرار دارد
go by the board از ناو پرت شدن
to board out بیرون ازخانه خود غذاخوردن
i got it over board انرادرکشتی اوردم
i/o board تخته مداری که ورودی وخروجیهای داده ها بین کامپیوتر و دستگاههای جانبی را کنترل میکند
board سکوی شیرجه
by the board از طرف پهلوی ناو
with whom do you board پیش کی غذا میخورید و منزل میکنید
board تخته یا مقوا و یا هرچیز مسطح
across the board یکسره
board هیئت کمیسیون
across the board سرجمع
board هیئت بازرگانی تخته بندی کردن
board وسیله نصب مسط ح که شیارهای هادی سطح آن چاپ یا حک شده است و پس از نصب اجزای آن مدار کامل میشود
board BCP که شامل مسیرهای هدایت برای سیگنالهای کامپیوتری است . برای آدرس و داده و باس کنترل
board سوارشدن بکنارکشتی امدن
board تخته پوش کردن
board پانسیون شدن
board تخته جانبی که به تخته اصلی سیتم وصل میشود
across the board شامل تمام طبقات
board هیئت عامله یاامنا هیئت مدیره
board میزشوریادادگاه
board میز غذا
board تابلو
board تخته
board وسیله نصب مسط ح که روی آن قط عات الکترونیکی نصب و متصل اند
board برد
above board به طور آشکار
above board بی حیله
board غذای روی میز
board اغذیه
board تخته مدار چاپ شده که به سیستم وصل میشود تا کارایی آن را افزایش دهد
board صفحه یامیز شطرنج
To get on board. سوار کشتی شدن
board روکش کردن
board تخته حاوی نقشه
board صفحه مدار
board سوار
board شدن
board تابلوی امتیازات
board کمیته تخته کار صفحه چارت
on board <idiom> وسیله نقلیه کوچک ویا هواپیما ویا کشتی سوار شدن
board جلد کردن تخته
board منزل کردن
board هیات
board کشتی
board هیئت ژوری
board تخته مدار چاپ شده اصلی یک سیستم حاوی بیشتر اجزا و اتصالات برای سایر تخته ها
board مقوا
spring board تخته شیرجه
valley board اب رو درهای
straw board مقوای ضخیم
story board مجموعه تصاویر یا رسم ها که پیشبرد نقاشی متحرک یا ویدیویی را نشان میدهد
status board تابلوی نشان دهنده وضعیت
spotting board طرح تیر توپخانه دریایی طرح تنظیم تیر توپخانه دریایی
status board تابلو وضعیت
status board تابلوی وضعیت
splash board سپر پاشنه قایق
sliding board سراشیبی
press board مقوای فشرده
programmer board برد برنامه ریز
range board میز تنظیم مسافت
range board طرح تیر کارت تصحیح برد سلاح
reserve on board مدارک و اییننامههای طبقه بندی شده ناو
runing board رکاب
clap-board [تخته ی رو کوبی یا روکار ساختمان]
running board تخته رکاب اتومبیل
populated board یک تخته مدار چاپی که حاوی تمام مولفه ها الکترونیکی خود میباشد
eaves-board لب بام
pig board تخته کوچک برای موجهای کوچک
pit board تخته برای دادن اطلاعات لازم به راننده معین در گروه کمکی
playing the board بازی بر صفحه
playing the board بازی فی نفسه
plotting board پلاتینگ برد
plotting board صفحه مخصوص محاسبات سمت و بردتیراندازی طرح تیر یا نقشه مسیر حرکت
board and lodging خوابگاه با پذیرایی غذا [در مهمانسرا یا هتل]
barge-board [تخته بالای سنتوری زیر سرپوش]
scaffold board تخته چوب بست
alighting board تختهتراز
side board میز دم دستی
side board میز پا دیواری
side board میز کناری
side board میز قفسه دار
skim board تخته گرد یا مربع مستطیل برای موج سواری در اب کم عمق
sliding board سرسره
shoe board علامتی به شکل نعل اسب درشرطبندیها
board weave تخت بافت [در این بافت تارها نسبت به یکدیگر زاویه چندانی نداشته و حالت صاف و یکنواخت به خود می گیرند]
scaffold board تخته زیر پا
scale board تخته نازک
sea board کناره دریا
sea board کناردریا
sea board دریاکنار
sea board خط ساحلی
seguin board تخته سگن
selection board هیات گزینش
shoulder board پیش فنگ
string board تیر یا تختهای که پلههای سنگین بدان تکیه دارند
chopping board تختهسبزیو گوشت
lighting board تختهروشنایی
managing board کمیته مباشر [شرکت سهامی]
front board مقوایجلویی
management board کمیته مباشر [شرکت سهامی]
board of management کمیته مباشر [شرکت سهامی]
board insulation عایقتختهای
backing board تختهپشتیبان
back board جلدپشتی
board of managers کمیته مباشر [شرکت سهامی]
governing board کمیته حاکمه
to board a flight سوار هواپیما شدن [برای پرواز به مقصدی]
louvre-board سکویروزنهدار
for half board برای تختخواب، صبحانه و یک وعده غذای اصلی
board meeting جلسهمالکیاهیئتمدیرهیکشرکت
board and lodging غذاییبرایخوردنومکانیبرایخوابیدن
draining board آبچکانفرفشوئی
full board هتلیکهدرآنهمهوعدههایغذائیسرومیشود
skirting board تختهپارچهای
half board هتلیکهفقطصبحانهوعصرانهدرآنسروشود
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com