Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (3 milliseconds)
English
Persian
boiling point elevation
صعود نقطه جوش
Search result with all words
boiling point elevation constant
ثابت صعود نقطه جوش
Other Matches
boiling point
عصبانیت
boiling point
نقطه غلیان
boiling point
درجه جوش
boiling point
نقطه جوش
final boiling point
نقطه جوش پایانی
absolute boiling point
دمای جوش مطلق
normal boiling point
نقطه جوش متعارفی
boiling point curve
منحنی نقطه جوش
initial boiling point
نقطه اغاز جوشش
over boiling
فوق غلیان
boiling
جوشنده
boiling
جوش زننده خشمناک
boiling
جوش
boiling
غلیان
boiling chip
سنگ جوش
to keep the pot boiling
کارهارادرجریان نگاه داشتن
to keep the pot boiling
زندگی یامعاش خودرافراهم کردن
high boiling
دیر جوش
boiling points
نقطه جوش
boiling points
عصبانیت
The kettel is boiling.
قوری دارد می جوشد
boiling heat
گرمای جوشش
boiling rod
میله جوش
stone boiling
جوشاندن بوسیله سنگ داغ سنگ جوش
boiling points
درجه جوش
boiling points
نقطه غلیان
boiling water
اب جوش
boiling-water reactor
راکتورآبجوش
coolant: boiling water
سردکنندهآبجوش
elevation
بالا بردن لوله
elevation
بالابردن
elevation
حرکت در ارتفاع زاویه درجه
elevation
درجه
elevation
برز
elevation
نما
elevation
زاویه فراز
elevation
تنظیم دید با بالا و پایین اوردن مگسک تفنگ
elevation
ارتفاع
elevation
تراز از سطح مبنا
elevation
ترفیع
elevation
برافراشتگی
elevation
بلندی
elevation
جای بلند وبرامدگی ترفیع
elevation quadrant
تراز ربعی
elevation adjustment
تنظیم کننده بالابر
elevation of security
بالا بردن حاشیه امنیت
elevation quadrant
تراز تیر
elevation scale
مقیاس درجه
angle of elevation
زاویه حرکت لوله درارتفاع
angle of elevation
زاویه درجه
angle of elevation
زاویه ارتفاع لوله
adjusted elevation
درجه تنظیمی
elevation of security
زیاد کردن تامین
elevation indicator
صفحه مدرج درجه طبلک درجه
trial elevation
درجه مربوط به شروع تیر موثر
elevation circle
قطاع درجه
east elevation
نمای غربی
trial elevation
درجه ازمایشی
crest elevation
فرازای ستیغ تراز ستیغ
crest elevation
فرازای تاج
visual elevation
افت بصری گلوله
visual elevation
فاصله مربوط به افت گلوله
elevation guidance
دستورات مربوط به صعودهواپیما راهنماییهای مربوط به صعود هواپیما
elevation indicator
صفحه نمودار درجه
elevation scale
طبلک درجه
elevation stop
حد نهایی درجه
minimum elevation
حداقل درجه مربوط به مانع
minimum elevation
حداقل ارتفاع لوله
minimum elevation
حداقل درجه
quadrant elevation
زاویه تیر
screening elevation
زاویه تراز مانع ایستگاه رادار
screening elevation
تراز مانع رادار
spot elevation
نقطه ارتفاع معلوم روی نقشه
elevation stop
متوقف کننده حرکت ارتفاع
elevation tracking
دستگاه تعقیب صعود هواپیما تعقیب صعود یا بالا رفتن
spot elevation
ارتفاع تعیین شده
lamphouse elevation control
گیرهتنظیمبالارونده
adjusted quadrant elevation
زاویه تیر تنظیمی
point to point line
خط نقطه به نقطه
point to point network
شبکه نقطه به نقطه
point-to-point connection
اتصال نقطه به نقطه
0.42
[zero point four two]
[zero point forty-two]
[forty-two hundreths]
صفر ممیز چهار دو
[ریاضی]
in point
بجا
far point
برد بینایی
near point
نقطه نزدیک
not to point
بیرون از موضوع
not to point
پرت بیجا
not to the point
خارج از موضوع
point
پوینت
off to a point
باریک شده نوک پیدامیکند
the point is
اصل مطلب این است
on the point of going
در شرف رفتن
point out
<idiom>
توضیح دادن
come to the point
<idiom>
به نکتهاصلی رسیدن
beside the point
<idiom>
مسائل حاشیهای
The point is that…
چیزی که هست
let point
امتیازی که بخاطر مداخله حریف به رقیب او داده میشود
point four
اصل چهار
point to point
نقطه به نقطه
point to point
پروتکلی که اتصال شبکه آسنکرون
to the point
بجا
to the point
مربوط بموضوع
point to point
را پشتیبانی میکند و برای تامین ارسال داده بین کامپیوتر کاربر و سرور راه دور روی اینترنت با استفاده از پروتکل شبکه ICPIFP به کار می رود
point to point
1-اتصال مستقیم بین دو وسیله . 2-شبکه ارتباطی که در آن هر گره مستقیما به سایر گره ها وصل هستند
to come to a point
باریک شدن
to come to a point
بنوک رسیدن
three point
فن 3 امتیازی کشتی
try for point
تلاش برای کسب امتیاز
in point
در خور
in point
مناسب
point four
چهارمین ماده از مواد اصلی نطق افتتاحیه ترومن رئیس جمهور امریکادر ژانویه 9491 در کنگره که در ان پیشنهاد شده بود که ایالات متحده امریکا به وسیله تامین کمکها و مساعدتهای فنی در کشورهای توسعه نیافته جهان
off the point
بدون اینکه وابستگی داشته باشد
off the point
بطور نامربوط
zero point
نقطه مرکزی گلوله اتشین اتمی در لحظه انفجار
zero point
نقطه صفر
way point
ایستگاههای هوایی ایستگاههای اصلی عملیات هوانوردی
off the point
بطور بی ربط
point four
رهبری این گونه ممالک را به دست گیرد
point
به سمت متوجه کردن
point
نشانه روی کردن
point
هدف گیری کردن
point
نوک
point
سر
point
نقطه
point
نکته
point
ماده اصل
point
قطبهای باطری یاپلاتین
point
نوک گذاشتن
point
حد
point
جهت مرحله
point
محل مرکز
point
مقصود
point
اصل
point
اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
point
سب زدن به دایرههای مختلف هدف از 01 به پایین
point
موضوع
point
گوشه دارکردن
point
امتیاز
to let it get to that point
اجازه دادن که به آنجا
[موقعیتی]
برسد
point
اشاره کردن
point
نقطه گذاری کردن ممیز
point
نوکدار کردن
point
متوجه ساختن
point
نشان دادن
point
تیزکردن
point
جهت
point
درجه امتیاز بازی
point
نمره درس پوان
point
هدف
point
رسد نوک
point
مسیر
point
مرحله قله
point
پایان
point
راس
point
خاطر نشان کردن
point
مرکز راس حد
point
نقط های در تخته مدار یا در نرم افزار که به مهندس امکان بررسی سیگنال یا داده را میدهد
point
نقط های در برنامه یا تابع که مجددا وارد میشود
point
محل شروع چیزی
point
نقطه گذاری کردن
point
باریک کردن
point
نقطه نوک
to point to something
به چیزی متوجه کردن
point
درصد
point
نقط های که تقسیم بین بیتهای عدد کامل و بخش کسری آنرا از عدد دودویی نشان میدهد
Now he gets the point!
<idiom>
دوزاریش حالا افتاد!
[اصطلاح]
point
دماغه
point
محل
point
نقط ه
point
که تقسیم بین واحد کامل و بخش کسری آنها
point
محل یا موقعیت
point
نشان میدهد
point
ممیز
[در کسر اعشاری]
[ریاضی]
One point for you.
یک درجه امتیاز
[ بازی]
برای تو.
to point to something
به چیزی اشاره کردن
projection of a point
خط مصور
projection of a point
تصویر نقطه
principle point
مبداء اصلی
point of intersection
نقطه تلاقی
point of regard
نقطه دید
point of intersection
نقطه بهم رسید
pull up point
نقطه بالا کشیدن هواپیما نقطه صعود برای تک یا رهاکردن بمب
point of intersection
نقطه تقاطع
point of loading
نقطه بارگیری
point of no return
نقطه حداکثر شعاع عمل هواپیما اخرین حد شعاع عمل هواپیما
point of presence
شماره دستیابی تلفن برای تامین کننده سرویس که برای اتصال به اینترنت از طریق مودم به کار می رود
point size
اینچ
radix point
نقطه مبنا
radix point
ممیز
quiescent point
نقطه استراحت
point of sale
سیستمی که از ترمینال کامپیوتر در نقط ه فروش سایت برای ارسال الکترونیکی یا کنترل ارسال مشابه قیمت گذاری محصول و.. استفاده میشود
radix point
نقطه ممیز
projection of a point
خطی که نقطه تصویرشده را بنقطه مقابل ان می پیوند د
preequivalence point
پیش از نقطه هم ارزی
point protector
سرمداد
pour point
نقطه جاری شدن
point protector
چیزی که نوک مدادراپوشانده ازشکستن حفظ میکند
point race
مسابقه دوچرخه سواری طولانی چند مرحلهای
point scale
مقیاس امتیازی
potatoes and point
سیب زمینی یا نانش برای خوردن و بقیه اش برای نگاه کردن است
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com