English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
book ends کتابنگهدار
Other Matches
ends خاتمه دادن خاتمه یافتن
ends توابعی که پیش از اتمام اجرای برنامه انجام می شوند تا توابع خاص سیستم را اعمال کنند
ends کد نشان دهنده انتهای فایل داده ذخیره شده
ends روی صفحه کلید IBM PC کلیدی که نشانه گر را به انتهای خط فعلی میبرد
ends کد ارسالی که نشانه دهنده داده آدرس ارسال شده است
ends کد نشان دهنده آخرین پایت بلاک داده ارسالی از طریق خط ارتباطی
ends با ارزش ترین رقم که درکم ارزش ترین محل اضافه شود. در محاسبات BCD
ends حرکت داده به چپ یا راست درکلمه بیتهایی که از مرز کلمه بیرون قرار بگیرند نادیده گرفته می شوند و با صفر جانشین می شوند
ends پایان یک دور
ends انداختن گوی جک وسایر گویها از نقطه شروع به انطرف چمن
ends زمین حریف
ends میلههای تحت دفاع بازیگرمعین
ends غایت
ends در انتها یا پس از چندین مشکل
ends نمایش گر پس از آخرین رکورد فایل
ends خاتمه
ends نقط ه آخر یا بخش آخر
ends عبارت یا حرفی که آخرین کلمه فایل اصلی را نشان میدهد
ends نشانهای در ماشین تایپ برای نمایش اینکه کاغذ به انتها رسیده است
ends ترتیب حروف برای بیان اینکه داده یک ترمینال یا وسیله جانبی ارسال شده است
ends کد ارسالی پس از آخرین حرف متن
ends کد نشان دهنده انتهای رکورد
ends کد جداکننده آخرین حرف پیام از اولین حرف پیام دیگر
ends کد نشان دهنده انتهای رسانه فیزیکی قابل استفاده
ends کدی که در پردازش دستهای برای نشان دادن خاتمه کاری استفاده میشود
ends خاتمه یافتن
ends تمام کردن خاتمه دادن
ends کد نشان دهنده انتهای خط
ends خاتمه دادن یا متوقف کردن چیزی
ends پایان
ends انتها
ends اخر
ends خاتمه فرجام
ends سر
ends نوک
ends طرف بپایان رساندن
fag ends طناب ریش
fag ends ته مانده
fag ends وازده
odds and ends <idiom> اشیاء جوروباجور
fag ends ته طناب
ends space فاصله بین تارها [تراکم تارها]
ends yarn نخ های تار
loose ends باقیمانده
loose ends عاطل
loose ends بیکارافتاده
loose ends انتهای شل هرچیزی
fag ends تهتیکه
candle ends ته شمع
candle ends باقی مانده هرچیزکه مردم لئیم جمع می کنند
economic ends هدفهای اقتصادی
ends and means هدف و وسیله
odd and ends گوناگون
odd and ends متفاوت
loose ends <idiom> بدون کار معلوم وروشنی برای انجام دادن
to be on her beam ends یک برشدن
loose ends ته مانده
to be on her beam ends نزدیک بوارونه شدن
to be on her beam ends درخطربودن
fag ends سرتیکهی پارچه
loose ends سر ازاد نخ چیز استفاده نشده
loose ends انتهای تاریانخ
odds and ends چیز باقیمانده
dead ends بن بست
dead ends سر هرز
dead ends انتهای بسته لوله اب یا مجرا بن بست
beam ends انتهای قسمت عقبی کشتی
odds and ends تکه وپاره
odds and ends خرت و پرت
beam-ends انتهای قسمت عقبی کشتی
to make both ends meet در حدود درامد خود خرج کردن
make ends meet <idiom> باپول شخصی گذران روزگار کردن
moment at fixed ends لنگر سر گیردار تیر
means ends analysis نوعی روش استدلال که در یک کوشش برای کاهش تفاوتهااز نقطه شروع تا هدف به عقب و جلو نظر می اندازد
burn the candle at both ends <idiom> یکسره کارمیکند
make ends meet دخل و خرج را در توازن نگه داشتن
To break even . To make both ends meet. خرج ودخل
By trying to live like a king one ends by drawing . <proverb> آخر شاه منشى کاه کشى است .
it was a p to another book مقدمه کتاب دیگربود
book value ارزش دفتری
book رزرو کردن توقیف کردن
by the book کتابی
by the book ازروی کتاب
book one کتاب نخست
book value ارزش ثبت شده در دفتر
book value بهای دفتری
book value ارزش هر شیی برحسب انچه دردفترحساب نشان داده شود ارزش سهام طبق دفاتر
book one جلد نخستین
very many book کتابهای خیلی زیاد
with out book برون سند کتابی ازبر
book شماره بازیگرخطاکار
book درکتاب یادفترثبت کردن
i will t. you for the book شیر یا خط می کنم ببینم کتاب را کی باید بردارد
book کتاب
book مجلد دفتر
i had never seen such a book من هرگز چنین کتابی ندیده ام
here is my book کتاب من اینها
here is my book اینست کتاب من
your book کتاب شما
your book کتابتان
you are welcome to my book بفرمایید از کتاب بنده استفاده کنید
book فصل یاقسمتی از کتاب
book بداخلاق
this book is yours این کتاب مال شما ست
book اصول متداول یک ورزش اگاهی در مورد نقاط قوت وضعف حریف
that is my book این
to book something چیزی را سفارش دادن
that is my book کتاب من است
the a of a book خوانندگان کتابی
the book is out of p کتاب تمام شده است
to book something چیزی را رزرو کردن
book ثبت کردن
that book ان کتاب
that book این کتاب
to d. into a book نگاه مختصر بکتابی کردن
book دفتر
year book سالنامه
Yellow Book مشخصات -CD ROM منتشر شده توسط Philips که حاوی قالب ذخیره سازی داده است و استاندارد ROM-CD XA را می پوشاند
thank tou for that book خواهش دارم ان کتاب را به من بدهید
text book رساله
field book دفترچه یادداشت نقشه بردار
the book is print کتاب برای فروش موجودایت
the book is print کتاب زیر چاپ است
thank tou for that book متشکرم
the book is my property کتاب مال من است
book plate برچسب کتاب
to license a book اجازه چاپ کتابی را دادن
that book will immortalize him ان کتاب نام اورا تا جاویدان زنده نگاه خواهد داشت
comic book کتاب دارای کاریکاتورهایی که داستانی را شرح میدهد
comic book کتاب کاریکاتور
book plates برچسب کتاب
word book کتاب لغت
to put any one through a book کسیرا وادار بخواندن کتابی کردن
to bind a book صحافی کردن یک کتاب
to bring to book بازخواست کردن از
to bring to book حساب پس گرفتن
to consult a book سرکتاب باز کردن
to consult a book از کتاب فال گرفتن
to gut a book جوهرمطالب کتابیراکشیدن
to e. upon acovnt book همه اقلام لازم رادردفترحساب وارد کردن
time book دفتر ثبت ساعات کار
to read a book کتابی را دوباره وسه باره خواندن یامرورکردن
to subscribe for a book پیش ازانتشارکتاب تعهدخریدیک یاچندجلدانراکردن
woman of the book کتابیه
winter book تعیین امتیاز شرطبندی درزمستان برای مسابقه فصل بعد
white book ویدیو- CD استاندارد ساخت philips , JVC که نحوه ذخیره ویدیودیجیتال روی ROM-CD را بیان میکند
white book کتاب سفید
what is this book worth? این کتاب چقدر ارزش دارد
waste book دفتر باطله
tou book لباس تکواندو
to wade through a book بکندی وزحمت کتابی راخواندن
to gut a book مواداصلی کتابیرا ازان دراوردن
book keeping حسابداری [حسابداری]
the forthcoming book کتابی که به زودی به فروشگاه می آید
when reading a book در حال خواندن کتابی
People of the Book پیروان کتاب مقدس [ دین]
throw the book at <idiom> شدیدا مواخذه کردنبخاطر شکستن قانون
order book دفتر سفارشات
word book واژه نامه
edition [ed.] [of a book] چاپ [کتابی]
edition [ed.] [of a book] ویرایش [کتابی]
book a seat جا رزرو کردن
have one's nose in a book <idiom> کرم کتاب خوانی داشتن
have one's nose in a book <idiom> دائم سر توی کتاب داشتن
word book دیکشنری
word book لغت نامه
word book فرهنگ لغات
word book قاموس
word book کتاب لغت
To talk like a book . لفظ قلم صحبت کردن
She laid the book aside . کتاب را کنار گذاشت ( مطالعه اش را متوقف کرد)
What is the title of the book ? عنوان این کتاب چیست ؟
spine of the book تیرهپشتیکتاب
bound book کتابپربرگ
book of matches جعبهکبریت
appointment book دفترچهقرارملاقاتها
telephone book راهنمای تلفن
telephone book دفتر تلفن
phone book دفتر حاوی شمارههای تلفن
phone book کتاب راهنمای تلفن
log book رخداد نامه
log book رخداد نگاشت
log book دفتر رخدادهای روزانه
address book دفترچه تلفن
book token کارتخریدکتاب
code book کتابرمزگشا
You wI'll benefit by this book . از خواندن این کتاب فایده خواهی برد
To bind a book. کتابی را جلد کردن
Please fetch the book. لطفا"بروکتاب رابیاور
rule book کتابقانون
rent book کتابچهایکهدرآنمبلغکرایهذکرشدهباشد
reference book کتابمرجع
phrase book لغتنامهمسافرت
pension book برگهایکهوجهیکهبایستپرداختشوددرآندرجشدهاست
guest book دفترچهمیهمانها
exercise book کتابتمرین
cookery book کتابآشپزی
She was reading the book to herself. کتاب را آهسته ( پیش خودش) می خواند
text book کتاب اصلی دریک موضوع
herd book نسب نامه حیوانی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com