Dictiornary-Farsi | bottom road | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (9 milliseconds)

English	Persian
bottom road	راهزیرین


Other Matches

at the bottom	در ته
bottom up	از پایین به بالا
bottom	پایه
bottom	مقر
bottom	کف نهر
bottom	کشتی
bottom	پایین
bottom	seabed
bottom	ته انداختن
bottom	بنیان نهادن
bottom	قسمت اخر بازی بیس بال
bottom	با پایین ترین نرخ تنزیل کردن
bottom	قسمت زیراب کشتی
bottom	ذیل
bottom	زیر
bottom	ته
He is behind it . He is at the bottom of it.	زیر سر خودش است
inner bottom	کفه داخلی ناو
bottom	کف تحتانی
to go to the bottom	ته رفتن
to go to the bottom	غرق شدن
get to the bottom of <idiom>	دلیل اصلی را فهمیدن
bottom	کف تفنگ
inner bottom	جدار داخلی
bottom layer	لایه مشترک
Your name was at the bottom of the list	اسمتان ته فهرست بود
bottom price	کمترین قیمت
bottom chord	قلاب سر دکل
bottom profile	نمایه بستر
in bottom of bag	درته چنته
bottom rail	پاسار
bottom reverberation	انعکاسهای کفی
bottom die	حدیده تحتانی
bottom fauna	ته زی
bottom level	تراز کف
bottom mine	مین شناور عمقی
bottom mine	مینی که در کف دریا مستقر میشودمین کفهای
bottom plate	صفحه مبنا
bottom price	حداقل قیمت
bottom ice	یخ کف دریاچه یا رودخانه
bottom hole	سوراخ اصلی
bottom price	پائین ترین قیمت
bottom rig	وسیله حفظ طعمه ماهیگیری در اب
bottom roll	غلطک ماتریسی
From the bottom of my heart.	از ته دلم
From top to bottom.	ازبالاتا پایین
double bottom	ته دولا
detachable bottom	کف قابل تفکیک
bottom drawer	وسایلیدختریبرایجهازشجمعکند
bottom width	عرض بستر عرض کف
bottom width	ستبرای پایه
bottom up technique	روش اجرا از پایین به بالا
He is at the bottom of the class.	اوشاگرد آخر کلاس است
hit bottom <idiom>	خیلی پست
flat bottom	ته پهن
bottom run	قشر ریشه
bottom sweep	مین روبی از کف دریا
bottom sweep	مین جمع کنی از کف دریا
bottom time	مدت ماندن غواص در زیر اب
furnace bottom	کف کوره
bottom up method	ترکیب دستورات سطح پایین به دستور سطح بالا
from the bottom of one's heart <idiom>	از اعماق وجود
from the bottom of the heart	ازته دل
bottom up programming	ترکیب دستورات سطح پایین به دستور سطح بالا
bottom casting	قطعات ریخته گی بسته
bottom pour	از زیر ریختن
bottom ring	حلقهزیرین
bottom pocket	سوراخمیزبیلیاردبرایتوپ
bottom of the pool	تهاستخر
bottom face	ازنگاهپایین
bottom deckboard	تختهکفعرشه
to knock the bottom out of	باطل کردن
bottom deck	کفسطح
to knock the bottom out of	خنثی کردن
bottom slide	لغزنده زیرین
to knock the bottom out of	بی اثرکردن
rock bottom	کمترین و نازلترین قیمت پایین ترین قسمت
bottom cylinder	نقطهسیلندر
bottom cushion	نقطهاحتیاط
to knock the bottom out of	رد کردن
bottom line	طناب زیر بدنه
to bottom a chair	ته انداختن بصندلی
bottom line	طناب زیرین
rock-bottom	کمترین و نازلترین قیمت پایین ترین قسمت
bottom cast	از زیر ریختن
bottom bouncing	ماهیگیری با قایق و تکان دادن پی درپی قلاب
bottom bounce	انعکاس از کف دریا
bottom boom	بازوی متحرک جراثقال
bottom boom	قلاب سرد کل
bottom board	تخته کف
bottom blow	شیر ته دیگ بخار
after bottom center	تعداد درجات گردش میل لنگ بعد از گذشتن پیستون از نقطه مرگ پایین
before bottom center	تعداد درجات گردش میل لنگ قبل از رسیدن پیستون به نقطه مرگ پایین
bottom stair	پلهپایین
round bottom flask	بالن ته گرد
scrape the bottom of the barrel <idiom>	گرفتن چیزی که باقی مانده
To love someone from the bottom of ones heart .	کسی را از صمیم قلب دوست داشتن
The coin is at the bottom of the pond .	سکه افتاده کف حوض
to hit rock bottom	از نظر روحی خرد شدن
bottom pure ladle	پاتیل ریخته گری
bottom side rail	ریللغزندهزیرین
bottom cross-member	ضامنپشتکانتینر
denominator [bottom of a fraction]	مخرج کسر [ریاضی]
bottom pouring plate	صفحه سری ریزی
rock-bottom price	کمترین قیمت
bottom blown converter	مبدل دم مقدماتی
bottom dead cente	نقطه مرگ پایین
denominator [bottom of a fraction]	باقی مانده کسر [ریاضی]
bottom-fold document case	کیفمدارک
From top to bottom . From beginnong to end .	ازسر تا ته
crankcase bottom o.lower half	قسمت تحتانی محفظه لنگ کف کارتر
top and bottom rail of door frame	پاسار
one way road	راه یک سویه
one way road	راه یکطرفه
in the road	مانع راه
the road	شاهراه
on the road	مسافر
in the road	درسر راه
two way road	راه دو سویه
on the road	در راه
two way road	راه دو طرفه
the road	شارع عام
to take to the road	راهزنی کردن
to take to the road	راهزن شدن
road a	مسیرجاده
Are we on the right road for ... ?	آیا ما در جاده درستی برای ... هستیم؟
road	بجاده
road	راه
road	معبر
road	خیابان
road	طریق خیابان
road	گذرگاه
on the road <idiom>	سفر کردن
road	راه اهن
road	جاده
road	شارع
the impediment of a road	پا گیرهای جاده
the impediment of a road	موانع جاده
temporary road	راه موقت
tall road	راه با جدار
state road	شاهراه
to hog the road	بی اعتنا به حقوق سایررانندگان درجاده تجاوز کردن
the road was impaired	جاده خراب شد
the road to happiness	راه خوشبختی
the road to tehran	راه یا جاده تهران
the road was impaired	جاده خراب بود
third class road	جاده درجه سه
road system	شبکه راهسازی
skid road	جاده لیز ولغزنده
shoulder of road	شانه راه
road time	زمان عبور از جاده
road screen	پوشش و استتار جاده پوشاندن جاده
road time	یا زمان تخلیه جاده زمان عبور ستون
road time	زمان حرکت ستون در روی جاده
road test	ازمایش امادگی وسائط نقلیه برات مسافرت
road tar	قطران برای راه
road tanker	اتومبیل مخزن دار
road system	شبکه راهها
road surface	رویه راه
road space	فضای اشغالی از جاده به وسیله ستون
road traffic	رفت و امد خیابان
road traffic	ترافیک جاده ترافیک خیابان
service road	جاده کناری جاده سرویس
service road	شوسه کناری
secondary road	جاده فرعی یا درجه 2
secondary road	جاده درجه دو
rules of road	قوانین بین المللی عبور ومرور دریایی
royal road	اسهل طرق
royal road	اسان ترین راه
road work	دویدن جادهای در تمرین بوکس
road traffic	امد وشد خیابان
road side	کنار جاده یا خیابان
The road was greasy.	جاده چرب بود ( لغزنده )
slippery road	مسیرسراشیبی
road number	شمارهخیابان
Is there a road with little traffic?	آیا جاده ای با ترافیک کمتر هست؟
Is there a road with little traffic?	آیا جاده ای با شلوغی کمتر هست؟
Where does this road lead to?	این جاده به کجا میرود؟
road assistance	امداد جادهای
road narrows	جادهباریکمیشود
road communications	ارتباطجادهای
haulage road	جادهکشش
top road	محلعبورفوقانی
road sense	کلمه
The road is blocked.	راه بسته است
To widen a road .	جاده یی را گشاد کردن ( تعریض )
get the show on the road <idiom>	شروع کار روی چیزی
hit the road <idiom>	ترک کردن (معمولابرای ماشین)
The road was blocked.	راه بسته بود
road hog <idiom>	راننده بیابان
middle of the road <idiom>	سردوراهی گیرکردن
Road Town	توانائیدرقضاوتعادلانه
road sense	جنسی
Road signs	علائم راهنمایی و رانندگی جاده
a corduroy road	جاده باتلاقی [که کنده های درختان را بصورت اریب در آن می چینند.]
road ditch	آبرو [جوی] کنار راه
middle-of-the-road	بیطرف
middle-of-the-road	میانه رو
where does this road lead to	این راه بکجا میرود
uneven road	جاده ناهموار