English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
branch immaterial position شغل همه رستهای
Other Matches
branch material position شغل سازمانی
immaterial معنوی جزئی
immaterial مجرد
immaterial غیر مادی
it is immaterial جزئی است
it is immaterial ناچیز است اهمیت ندارد
it is immaterial چیزی نیست
immaterial بی اهمیت
It is immaterial to her . بحال او هیچ فرقی نمی کند
It is immaterial how rich he may be . مهم نیست چقدر ثروت داشته با شد
The badness of the climate is immaterial. بدی آب وهوا مطرح نیست
That is beside the point. It is irrelevant ( inconsequential , immaterial ) . ربطی به موضوع ندارد
branch جدولی که نشان میدهد در برنامه با توجه به نتیجه بررسی به کجا باید جهش کرد
branch جهش از بخشی از برنامه به بخش دیگر
branch مسیر یا جهش مناسب از یک دستور به دستور دیگر
branch خط ی که یک یا چند وسیله را به شبکه اصلی وصل میکند
branch شاخه [دانشی]
Y-branch انشعابفرعی
branch [تیرک گوتیک در طاق]
branch رشته [دانشی]
no branch شغل بدون رسته
branch شاخه
no branch شغلی که احتیاج به رسته تخصصی ندارد
branch کابلی که از یک کابل اصلی به گره می رود
branch یک یا چند مسیر که می توانند پس از یک عبارت شرطی انجام شوند
branch دستور برنامه شرطی که محل دستور بعدی در برنامه را مسخص میکند
branch شعبه رشته
branch بخش
branch شاخه دراوردن
branch شاخه شاخه شدن
branch رشته
branch شعبه
branch انشعاب
branch منشعب شدن گل وبوته انداختن
branch مشتق شدن
branch جوانه زدن براه جدیدی رفتن
branch فرع
branch شاخ
branch رشته ساقه
branch تقسیم
branch شعبه زدن
branch در مدارات الکتریکی قسمتی ازیک شبکه متشکل از یک یا چندالمنت دو ترمینالی که بصورت سری به یکدیگرمتصل شده اند
branch دایره قسمت
branch رسته
case branch انشعاب شرطی
conditional branch انشعاب شرطی
artillery branch رسته توپخانه
To cut off a branch . شاخه ای را قطع کردن
branch office شعبه
condeitional branch انشعاب شرطی
branch switch کلید
basic branch رسته اولیه
branch pipe پنجه اگزوز
branch instruction دستورالعمل انشعاب
branch head دهانه ابگیر نهر درجه یک
branch extension اتصال موازی فرعی
branch extension اتصال شنت
branch exchange رد و بدل کننده شعبهای
branch depot امادگاه رستهای
branch cutter شاخه بر
branch cutter اهن دهره
branch cutout فیوز انشعاب
branch cutoff دیواری است که معمولا درجهت عمود بر دیوار سپری ساخته میشود
branch of a company شعبه شرکت
branch circuit مدار انشعابی
branch address نشانی انشعاب
eco-branch شعبه زیست بوم [شاخه اقتصاد مناسب با زیست بوم]
branch office دفتر شعبه
connecting branch اتصال یا پیوستگی
air branch قسمت هوایی رسته هوایی
olive branch شاخ زیتون
branch clip گوشیپزشکی
every branch of knowledge هرشاخه ازعلوم
executive branch فرماندهی
executive branch officer line : syn
unconditional branch انشعاب غیر شرطی
grid branch مدار شبکه
service branch انشعاب
root and branch کاملا
root and branch اساسا
root and branch ازریشه
olive branch اولاد
branch duct مجرایشاخهای
What is your branch of study? رشته تحصیلیتان چیست ؟
branch line شاخه
branch lines خط فرعی
Special Branch سازمانپلیسبریتانیا
branch lines شاخه
descending branch شاخه نزولی مسیر گلوله
double branch چهارراهه
duty branch رسته خدمتی
duty branch رسته
fruit branch شاخهمیوه
air branch قسمت امور هوایی
branch line خط فرعی
lower branch of meridian نصف النهار زیرین
private branch exchange مبادله انشعاب خصوصی
Remove something root and branch. چیزی را از ریشه وبن نابود کردن
to hold out the olive branch <idiom> [پیشنهاد آشتی کردن]
foam branch pipe لوله کف ساز
branch supply pipe منبعشاخهای
upper branch of meridian نصف النهار برین
reach out with an olive branch <idiom> [انجام دادن کار یا گفتن چیزی که نشان میدهد شما میخواهید به ناسازگاری با دیگری خاتمه دهید.]
branch qualified officer افسر متخصص رستهای
branch return pipe لولهبرگشتشاخهای
Dont break that branch off. آن شاخه رانشکن
branch material curriculum برنامه اموزش مراکزاموزش رستهای
to lop off a branch [from a tree] شاخه ای را [از درختی] بریدن
reach out with an olive branch [انجام دادن کار یا گفتن چیزی که نشان میدهد شما میخواهید به ناسازگاری با دیگری خاتمه دهید.]
branch control structure ساختار کنترل انشعاب
private automatic branch exchange رد و بدل کننده شعبهای اتومات خصوصی مبادله انشعاب خودکار خصوصی
private automatic branch exchange یک سیستم تلفن سوئیچینگ خودکار خصوصی که در یک شرکت مخابرات تلفنی رافراهم می اورد و انتقال مکالمه ها را به درون شبکه تلفن عمومی یا خارج از ان کنترل میکند
position منصب
position وضع
y position حالت- ایگرگ
position حالت محل سازمانی
position مقام شغل سازمانی
position مستقرشدن یاکردن
position قراردادن امورات مربوط به وفایف
position شکل موقعیت
position موضعگیری مدافع موضعگیری مدافع
position شغل رسمی
on position وضعیت وصل
position نهش
position مقام یافتن سمت
position جایگاه
position مرتبه مقام
position شغل
position قراردادن یاگرفتن
position مقام
t position حالت یک اسکیت عمود براسکیت دیگر
position وضعیت
position موضع
position نظریه
position قرار دادن چیزی در محل خاص
position محل چیزی
position بردار مکان [ریاضی]
to be in a position to do something موقعیتش باشد که کاری را انجام بدهند
an a for a position درخواست دهنده برای کار
position وضعیت موضع
position مدت زمان لازم برای دستیابی به داده ذخیره شده روی دیسک درایو یا ماشین نوار. حاوی تمام حرکات ماده از قیبل نوک خواندن و بازو
position جا
position محل
position موقعیت
position وضع چگونگی
post position محل اسب در شروع
position indicator شاخص نماها
set position اماده در نقطه اغاز
predicament position بخطر افتادن
rest position موقعیت سکون
position light علایم نشان دهنده موضع چراغ راهنمای مسیر یا محل موضع
rest position وضعیت ساکن
position response پاسخ مکانی
rigging position وضعیت هواپیما که دران محورعرضی و یک محورطولی اختیاری در یک صفحه افقی قرار دارند
position warfare نبرد موضعی
position warfare جنگ موضعی
screen position مکان صفحه
selection of position انتخاب موضع
position of attention حرکات و احترامات نظامی
primary position موضع اصلی
rest position استراحتگاه
prone position وضعیت درازکش
punch position موضع منگنه
punch position محل منگنه
ready position حالت حاضر به تیر
print position موقعیت چاپ
ready position حاضربه تیراندازی
ready position وضعیت حاضربه حرکت هلیکوپتر
print position مکان چاپ
primary position موضع ابتدایی
reclining position حالت غنوده
referee's position خاک شدن در کشتی
referee's position اعلام کشتی در خاک از سوی داور
reference position محل پاسگاه فرماندهی تاکتیکی دریایی موضع فرماندهی
repetition of position تکرار وضعیت
response position مکان جواب
prone position حالت درازکش
straight position فرم مستقیم
position of the ligament طرزقراگیریرباط
position marker نشانگرموقعیت
pike position وضعخمشدنبدنشکل7باپاها
leg position مدلپا
document-to-be-sent position موقعیتفرستادنمدارک
arm position موقعیتبازو
lotus position چمباتمه لوتوسی
lotus position جاگیری لوتوسی
tuck position موفقیتجمعشده
He has not enough experience for the position. برای اینکار تجربه کافی ندارد
forward position موقعیت رو به جلو
pole position جلوتر از همه در صف [مسابقه]
pole position آغازگاه [ستاره شناسی] [ارتش]
shooting position حالت بدن و اسلحه در تیراندازی
position vector بردار مکان [ریاضی]
This position is much too small for me . این سمت برای من خیلی کوچک است
winning position پوزیسیون برنده
wing position وضعیت بال نسبت به بدنه هواپیما
steinitz position پوزیسیون اشتاینیتسی
starting position وضعیت راه اندازی
starting position وضعیت صفر
stag position پاباز در هوا
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com