English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 93 (7 milliseconds)
English Persian
brass bands دسته موزیکی که
brass bands ادوات انها از برنج باشد
Other Matches
they came in bands دسته دسته امدند
bands باریکه
bands باندرادیو
bands اره نواری
bands نوار
bands متحد شدن
bands شبکه محلهای که از سیگنالهای تقسیم شده و ارسالی روی کابل coaxiad با استفاده از پروتکل CSMA / CD استفاده میکند
bands محدوده فرکانس یک سیگنال پیش از پردازش یا ارسال
bands مدار ارتباطی که سیگنال
bands را یک مسافت کوتاه ارسال میکند
bands محدوده فرکانس ها بین دو حد
bands گروهی از شیارهای دیسک مغناطیسی
bands متحد کردن
bands نواره
bands کمربند نوار
bands باند بانداژ
bands روبان
bands توافق
bands دستهء موسیقی اتحاد
bands ارکستر
bands نوار لولا
bands تسمه یا بندمخصوص محکم کردن
bands بند و زنجیر
bands نوار زخم بندی
bands متحدکردن
bands دسته کردن
bands قسمت موزیک
bands نوار مانع
bands شبکه سیم خاردار
bands باند
bands متحدشدن
bands با نوار بستن
bands بصورت نوار دراوردن
bands نوارپیچیدن
brass پول خرد برنجی بی شرمی
brass افسر ارشد
brass برنج الیاژ
brass برنج چند جوش
brass [آمیزه ی مس و روی]
brass برنج
rubber bands کش
rubber bands نوارکش
wave bands باندهای موج
swaddling bands قنداق
bands of turquoise لعاب فیروزهای
amateur bands باندهای فرستنده تفننی
swaddling bands قماط
rubber bands نوار لاستیکی
steel bands نوار فولادی
combination bands نوارهای ترکیبی
charpentier bands نوارهای شارپانتیه
contour bands بندهای دور گرد
leaf brass برنج ورقه
rde brass برنج سرخ
brass knuckles پنجه مشت زنی
leaf brass تنکه برنج
leaf brass فوفه
brass [British E] پول [اصطلاح] [اصطلاح روزمره]
brass band دسته موزیکی که
brass band ادوات انها از برنج باشد
get down to brass tacks <idiom> فورا شروع به تصمیم گیری
He is as bold as brass. He has a never . خیلی پررو است
brass rubbing کپیکردنیکتصویربامالیدنچیزیبرکاغذرویآن
brass family خانوادهسازهایبادی
brass ware برنج الات
brass and bronze برنج و برنز
brass knuckles پنجه بوکس
alpha brass برنج نوع الفا
beta brass برنج نوع بتا
brass hat شخص مهم
brass hat امیر
brass farthing پشیز
brass farthing هیچ
brass founder ریخته گر
brass hats افسر ارشد ارتش
brass founder برنج ریز
brass hats شخص مهم
brass hats امیر
brass screen توری برنجی
brass welding جوش برنج
brass wire مفتول برنجی
brass tacks مسایل اساسی
brass hat افسر ارشد ارتش
energy gap between two bands فاصله انرژی دو نوار
hot working brass برنج قابل اهنگری
brass and bronze foundry ریخته گری برنج و برنز
triangular brass bead مثلث برنج
free cutting brass برنج اتومات
brass pressure casting برنج ریختگی فشاری
corinthian brass or bronze یکجور مفرغ که ازسیم و زرومس ترکیب می کردند
to get down to the nitty-gritty [to get down to brass tacks] <idiom> فوری به اصل مطلب رسیدن [اصطلاح روزمره]
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com