English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
brazier head rivet نوعی پرچ با سر بزرگ ونازک
Other Matches
head of a rivet سر پرچ
rivet head کله پرچ
brazier برنج سازی
brazier منقل اتش
rivet پرچ کردن
rivet پرچ
rivet اشبیل خاردار
rivet میخ پرچ
rivet محکم کردن
rivet بهم میخ زدن
rivet پر چین کردن بامیخ پرچ محکم کردن
rivet gage فاصله بین دو ردیف پرچ
icebox rivet میخ پرچهای الومینیوم که تاموقع مصرف باید در دمای زیر صفر نگه داشته شوند
deutsch rivet نوعی پرچ کور با استقامت زیاد
explosive rivet پرچ انفجاری
blind rivet پرچ کور
mushroom rivet پرچ قارچی
rivet pitch فاصله بین مراکز سوراخهای پرچ
rivet point نقطه پرچ
rivet test ازمایش تعیین مقاومت فلزات جهت ساختن میخ پرچ
tubular rivet پرچ لولهای
cherry rivet پرچ لولهای شکل که بصورت کور در محل نصب شده وتوسط ساقه داخلی که بعداشکسته و جدا میگردد بسته میشود
tack rivet پرچ بی بار
rivet hole سوراخ پرچ
rivet gun دستگاه پرچ
bulbed cherrylock rivet نوع بخصوصی پرچ کور
head to head polymer بسپار سر به سر
head for به سمت معینی در حرکت بودن
head way پیشرفت
head up بردن قسمت جلوی قایق بسمت باد
off with his head سرش را از تن جدا کنید
head way بجلو
to head off عازم شدن [گردش]
over one's head <idiom> به مقام بالاتری رفتن
head way پیشروی
head well مادر چاه
head first باکله
head first سربجلو
head first از سر سراسیمه
head-first باکله
head-first سربجلو
head-first از سر سراسیمه
keep one's head خونسردبودن
Off with his head ! سرش را ببرید !
head well چاه پیشکار
head-on نوک به نوک
over one's head <idiom> خیلی سخت برای درک
from head to f. ازسرتاپا
go head پیش بروید
go to head of مست کردن
R/W head HEAD WRITE/READ
R/W head وسیله
head down دور کردن قسمت جلوی قایق از باد
head off دور کردن قسمت جلوی قایق از باد
head way بلندی طاق سرعت
with head on سربه پیش سر به جلو
well head سر چشمه
to get anything into ones head چیزیراحالی شدن یافهمیدن متقاعدشدن
to go off one's head دیوانه شدن
per head متوسطمیانگین
over head هزینه سربار
get it through one's head <idiom> فهمیدن ،باورداشتن
on/upon one's head <idiom> برای خودش
one way head سریکجهته
head to head رقابت شانه به شانه
keep one's head <idiom>
head up <idiom> رهبر
go head ادامه بدهید بفرماید
head out <idiom> ترک کردن
head-on <idiom> برعلیه کسی بودن
head-on <idiom> فرجام مواجه شدن با
head off <idiom> مانع شدن از ،جلوگیری کردن
head off <idiom> به عقب برگشتن
go to one's head <idiom> مغرور شدن
to keep one's head ارام یاخون سردبودن
head-on روبرو
head مهم
head عازم شدن سرپل گرفتن
head مواجه شدن سرپرستی شدن به وسیله
head توپی کامل و سایر متعلقات
head ضربه با سر
head هد
head انتهای میز بیلیارد
head سالار عنوان
head طول سر اسب بعنوان مقیاس فاصله برنده از نفر بعد
head رئیس
head دستشویی قایق بالای بادبان
head نوک پیکان
head راس
head عنوان مبحث
head موضوع در راس چیزی واقع شدن
head رهبری کردن مقاومت کردن
head سرپل توالت ناو
head پیش رو
head : سرگذاشتن به
head دارای سرکردن
head ریاست داشتن بر رهبری کردن
head دربالا واقع شدن
head عمده
head اصلی
head سردرخت
head سرستون
head فرق سرصفحه
head خط سر
head فهم
head منتها درجه موی سر
head موضوع
head سرفشنگ
head عناصر اولیه ستون
head رهبر یا دسته پیشرو یک ستون
head دهنه ابزار
head سر
head-on شاخ بشاخ
head ابتداء
head on نوک به نوک
head نوک
head on روبرو
head on از طرف سر
head راس عدد
head on از سر
head on شاخ بشاخ
keep one's head دست پاچه نشدن
head کله
head دیسک مخصوص برای تمیز کردن نوک خواندن / نوشتن دیسک
head اولین عنصر داده در لیست بودن
head بعد بالایی کتاب یا بدنه
head افت
head دهانه
head ارتفاع ریزش سر رولور سر
head ارتفاع فشاری
head دادهای که نشان داده آدرس شروع لیست دادههای ذخیره شده در حافظه است
head دماغه
head بخش بالایی وسیله
head شبکه یا بدنه
head انتها دماغه
head وسیله ارتباطی بین آنتن و شبکه کابل تلویزیونی
head-on از طرف سر
head-on از سر
round head سر گرد
to keep ones head above water خود را از بار بدهی رها کردن
raw head نوک خواننده
read head نوک خواندن
to knock head سجود
to knock head چیزی که عبارت ازگذاشتن پیشانی بر روی زمین
read head نوک خواننده
recording head نوک ضبط
record head نوک ضبط
read head هد خواندن راس خواندن
round head برگردان
running head خط عنوان هرصفحه در متن
static head فشار ایستایی
swelled head خودخواه
swelled head دارای عقاید بزرگ خود فروش
to gather head قوت گرفتن سرپیداکردن
to bob one's head کوتاه کردن موی سر کسی
t head bolt پیچ چکشی شکل " T "
to hit someone on the head بر سر کمی زدن
to gather head نیروگرفتن
tension head بار کشش
splash head پاشش گیر
ti lift one's head نیرو گرفتن
spindle head سر هرزگرد
scald head کچلی
sculptured head پیکره سر ادمی
sculptured head سردیس
she has a well poised head وضع سرش در روی بدنش خیلی خیلی خوش نما است
shock head انبوه گیسو
shock head دارای موی فراوان
to hide one's head ازشرمساری پنهان شدن پناه بردن
spear head گروه جلودار
spear head گروه نوک درحمله یا سر جلودار
the crown of the head فرق سر
it turned my head سرم را بدوران انداخت یا گیج کرد
lunk head ادم کله خر
magnetic head نوک مغناطیسی
magnetic head هد مغناطیسی
manufactured head سر ساخته شده
mast head نوک دکل کشتی
movable head با نوک متحرک
moving head با نوک متحرک
navigation head بارانداز کنار اسکله دریایی محل مبادله بار کشتیها دراسکله
net head ارتفاع موثر
lose one's head دیوانه شدن
lost head افت بار
long head زیرکی
long head دوراندیشی
keep one's head above water رهایی یافتن
keep one's head above water قصر دررفتن
knock on the head خنثی کردن
knock on the head باطل کردن
knock on the head نقش بر اب کردن
knock one on the head مشت بر کله کسی زدن
knurled head سر عدسی اج دار
lapping head سمبه توپ
lapping head سمبه فلزی
letter head سر کاغذ
letter head کاغذیکه نشان چاپی دارد
output per head تولید سرانه
output per head بازده سرانه
power head سر موتور
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com