Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 62 (5 milliseconds)
English
Persian
breach of covenant
تخلف از شرط
breach of covenant
نقض عهد
Other Matches
covenant
پیمان
covenant
واقع شود
covenant
که بین طرفین مبادله می گردد
covenant
در CLعبارت است از عقدی که برمبنای قرارداد کتبی مهر وامضا شده
covenant
تعهد کردن
covenant
منشور عقد بستن تعهد
covenant
عقدمنجز
covenant
شرط
covenant
عهد
covenant
میثاق
covenant
پیمان بستن
covenant
میثاق بستن
lared of the covenant
کنعان
lared of the covenant
زمین موعود
arc of the covenant
تابوت عهد
deed of covenant
قرارداد
covenant real
شرطی در یک سند که وراث مشروط علیه را در مقابل مشروطه یا خریدار متعهدمیکند شرط قابل تسری به وراث
covenant in low
شرط قانونی
deed of covenant
پیمان
covenant in low
تعهد ناشی ازحکم قانون
covenant of the league of nations
منشور جامعه ملل
covenant runing with land
شرط منضم به مالکیت زمین تعهد یا شرطی است مربوط به زمین که جزء لازم ولایتجزای ان محسوب میشودو بنابراین به تنهائی قابل انتقال نیست
breach
سوراخ رخنه کردن سوراخ کردن نفوذ در خطوط دشمن درگیری با دشمن
breach
قانون شکنی
breach
نفوذ کردن
breach
رخنه کردن در
breach
ایجاد شکاف کردن
breach
نقض کردن نقض عهد کردن
breach
رخنه
breach right
تجاوز به حقوق
breach
تجاوز به حقوق دیگران
breach
مین نمیکنند
breach
خطای رد یک توافق
breach
نقض
breach
نقض عهد
breach
نقض عهد نقض کردن
breach of trust
کوتاهی درانجام دادن انچه که به موجب سند تنظیمی در تاسیس حقوقی می بایستی انجام دهد
breach one's promise
بد عهدی
pound breach
هتک حرز یا ورود غیرقانونی به چراگاه
breach of the law
نقض قانون
a breach in the fence
سوراخی در حصار
breach of trust
خیانت در امانت
breach of rule
نقض قانون
breach of a close
تجاوز به ملک دیگری
breach of an obligation
تخلف از تعهد
breach of close
تجاوز به ملک دیگری
breach of contract
نقض قرارداد
breach of contract
نقض مفادقرارداد
breach of contract
تخلف از قرارداد
breach of the peace
بهم زدن ارامش عمومی
breach of duty
ترک خدمت
breach of duty
ترک وفیفه
breach of friendship
بهم زدن دوستی
breach of peace
اخلال در نظم عمومی
breach of prison
جرم فرار از زندان
breach of propriety
عدم رعایت اداب
breach of promise
شکستن پیمان ازدواج
breach of promise
نقض قول
breach of diplomatic relations
قطع روابط سیاسی
to report somebody
[to the police]
for breach of the peace
از کسی به خاطر مزاحمت راه انداختن
[به پلیس]
شکایت کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com