Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 106 (6 milliseconds)
English
Persian
breach of the peace
بهم زدن ارامش عمومی
Search result with all words
breach of peace
اخلال در نظم عمومی
to report somebody
[to the police]
for breach of the peace
از کسی به خاطر مزاحمت راه انداختن
[به پلیس]
شکایت کردن
Other Matches
breach
نفوذ کردن
breach
رخنه کردن در
breach
قانون شکنی
breach
ایجاد شکاف کردن
breach
نقض کردن نقض عهد کردن
breach
سوراخ رخنه کردن سوراخ کردن نفوذ در خطوط دشمن درگیری با دشمن
breach
نقض
breach
تجاوز به حقوق دیگران
breach
نقض عهد نقض کردن
breach
مین نمیکنند
breach
خطای رد یک توافق
breach
رخنه
breach
نقض عهد
breach right
تجاوز به حقوق
breach of promise
نقض قول
breach of promise
شکستن پیمان ازدواج
breach of propriety
عدم رعایت اداب
breach of rule
نقض قانون
breach of contract
نقض مفادقرارداد
breach of contract
نقض قرارداد
breach of close
تجاوز به ملک دیگری
breach of prison
جرم فرار از زندان
breach of friendship
بهم زدن دوستی
breach of duty
ترک وفیفه
breach of duty
ترک خدمت
breach of covenant
نقض عهد
breach of covenant
تخلف از شرط
breach of contract
تخلف از قرارداد
breach of an obligation
تخلف از تعهد
breach of a close
تجاوز به ملک دیگری
breach of the law
نقض قانون
breach of trust
کوتاهی درانجام دادن انچه که به موجب سند تنظیمی در تاسیس حقوقی می بایستی انجام دهد
pound breach
هتک حرز یا ورود غیرقانونی به چراگاه
a breach in the fence
سوراخی در حصار
breach of trust
خیانت در امانت
breach one's promise
بد عهدی
breach of diplomatic relations
قطع روابط سیاسی
peace
صلح
to keep the peace
اشتی رابرقرار داشتن
to be at peace
در اشتی بودن
peace be upon her
علیهاالسلام
peace be with you
سلام برشما باد
to keep the peace
از جنگ دوری کردن
peace be upon them
علیهم السلام
peace be upon him
علیه السلام
peace
صلح وصفا
peace
سلامتی
peace
اشتی صلح
peace
ارامش
peace
دوستی
peace offerings
پیشنهاد صلح
Justices of the Peace
امین صلح دادرس دادگاه بخش
Justices of the Peace
رئیس دادگاه بخش
social peace
ارامش اجتماعی
Justices of the Peace
امین صلح
peace treaty
معاهده صلح
peace time
در زمان صلح
peace time
زمان صلح
peace pact
میثاق دوستی میثاق تحریم جنگ
Justices of the Peace
قاضی صلحیه
Peace Corps
سپاه صلح
peace-keeping
نیروی برقرارکننده صلح
Justice of the Peace
قاضی صلحیه
Justice of the Peace
امین صلح دادرس دادگاه بخش
peace dividend
ازبین رفتن بودجه دفاعی دراواخر سال ۱۹۸۰
Justice of the Peace
رئیس دادگاه بخش
Justice of the Peace
امین صلح
peace pipe
پیپ یا چپق صلح
hold one's peace
<idiom>
سکوت کردن
With peace of mind.
با آرامش خیال وخاطر
peace-loving
دوستدارصلح
peace pact
قرارداد صلح صلح نامه
peace pact
پیمان صلح
peace court
دادگاه بخش
peace conference
کنفرانس صلح
cinclusion of peace
عقد صلح
guardians of the peace
ضابطین عدلیه
peace breaker
ارامش بهم زن
peace breaker
اشوب کن
peace breaker
اشوبگر
olies f.peace
زیتون کنایه ازاشتی است
peace court
صلحیه
peace force
نیروهای حافظ صلح سازمان ملل متحد
peace offering
پیشنهاد صلح
peace officer
ضابط صلحیه
peace officer
امین صلح
peace of mind
اسودگی خاطر
peace negotiations
مذاکرات صلح
armed peace
حالتی که دولتهابدون درگیری نظامی خود رابرای جنگ احتمالی اماده می کنند
armed peace
صلح مسلح
breaches of the peace
بهم زدن ارامش عمومی
peace negotiation
مذاکرات صلح
make peace
صلح کردن
May his soull live in peace.
روحش شاد باشد
international peace force
نیروهای حافظ صلح سازمان ملل
to make peace between two men
دو کس را با هم اشتی دادن
to knit peace between nations
ملت هاراباهم اشتی دادن صلح درمیان ملل منعقدکردن
peace keeping forces
نیروهای بازدارنده و حافظ صلح سازمان ملل
peace to his departed spirit
روانش شاد باد
peace time establishment
جدول استعداد مجاز زمان صلح
peace time complement
استعداد مجاز زمان صلح
He closed the door against the peace agreement.
تمام درها را بروی موافقتنامه صلح بست
These talks are crucial
[critical]
to the future of the peace process.
این مذاکرات برای آینده روند صلح بسیار مهم
[حیاتی]
هستند.
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com