English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 96 (5 milliseconds)
English Persian
bread-boards تختهای که روی آن خمیر را ورز میدهند و نان را با چاقو میبرند
bread-boards تختهی نان بری
bread-boards لوحهای که مدارهای آزمایشی الکترونی راروی آن میآرایند
bread-boards تختهی آمادهی مدار سازی
Other Matches
boards برگشت توپ از تخته بسکتبال دیوار چوبی دور زمین
adapter boards برد تطبیق دهنده
bound in boards با مقوا جلد شده
to walk the boards بازیگری کردن
bulletin boards تخته بولتن
bulletin boards تابلوی اعلانات
bulletin boards board bulletin electronic
sounding boards تخته موجدصدا
sounding boards کمان ویولن وتار
division boards قسمت مسیر گوی بولینگ که تختههای سفید و سیاه بهم وصل می شوند
sounding boards عامل انتشار عقاید
diving boards دایو
diving boards تخته پرش
drawing boards میز نقشه کشی
drawing boards تخته رسم
diving boards تختهی شیرجه
to floor a room with boards اطاق راباتخته فرش کردن
thin boards for inlaid work لای بغل شیش
thin boards for inlaid work لای مثلث
bread alone نان خالی
we have no more bread دیگر نان نداریم
bread alone فقط نان
bread alone تنها نان
bread نان زدن به
bread قوت
bread نان
To lend each other bread. <proverb> نان به هم قرض دادن .
bread and butter وسیله معاش
bread and butter نان وپنیر
swine bread پنجه مریم
here is bread in plenty نان فراوان داریم
bread-board تختهی آمادهی مدار سازی
bread-board لوحهای که مدارهای آزمایشی الکترونی راروی آن میآرایند
bread-board تختهی نان بری
black bread نانسیاه
bread guide محلقرارگرفتنناندرتستر
Greek bread نانیونانی
If it has not water for me it certainly has bread . <proverb> آب براى من ندارد براى تو که دارد .
oat bread نان جو
To butter the bread . روی نان کره مالیدن
To bake bread. نان پختن
bread-bin ناندانی-جانانی
wholemeal bread نانحجیم
whole wheat bread انواعنانسفید
unleavened bread نانتخت
pumpernickel bread نانتکه
pitta bread ناننازک
milk bread نانشیرنی
bread-board تختهای که روی آن خمیر را ورز میدهند و نان را با چاقو میبرند
wheaten bread نان گندم
light bread نان سهل الهضم
duily bread روزی
light bread نان سفید
daily bread روزی
bread knife کارد نان بری
daily bread نان یارزق روزانه
leavened bread نان ور امده
here is bread in plenty نان بقدر کفایت هست
duily bread رزق
st john's bread خرنوب
dry bread نان بی کره
pull bread مغز نان تازه که دوبار به پزندتا سرخ شود
duily bread نان روزانه
wheat bread نان سفید
wheat bread نان گندم
bread and point سیب زمینی و نانش برای خوردن و بقیه اش برای نگاه کردن است
aerated bread نانیکه مصنوعابوسیله گازدرامده باشد
barley bread نان جوین
aerated bread نان گازدار
barley bread نان جو
know which side one's bread is buttered on <idiom> راه وچاه را بلد بودن
best thing since sliced bread <idiom> [یک ایده یا نقشه خوب]
best thing since sliced bread <idiom> [یک نوآوری یا اختراع خوب]
break bread with a person با کسی نان و نمک خوردن
Half a loaf is better than no bread . <proverb> نیم قرص نانى بهتر از بى نانى است.
I am the bread winner of the family . نان آور خانه ( خانواده ) هستم
His bread is buuttered on both side . <proverb> نانش از هر دو طرف کره مالى شده است .
Danish rye bread نانتکهجویدوسردار
to break bread with a person پیش کسی نان ونمک خوردن
to bake bread or bricks پخش اجریانان
small pieces of bread خرده یاریزه نان
American corn bread نانذرتآمریکایی
American white bread نانسفیدآمریکایی
to dine off bread and cheese ناهار خود را با نان و پنیربرگذار کردن
German rye bread نانشیاردارآلمانی
lndian chapati bread نانچپتیهند
lndian naan bread نانهندی
lrish soda bread نانسوادیایرلندی
Russian black bread نانسیاهروسی
caraway seeded rye bread نانگندم سیاهباتخمزیره
He eats bread at the ruling market price. <proverb> نان را به نرخ روز مى خورد .
He is on easy street . He is in clover. His bread is buttered on both sides . نانش توی روغن است
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com