English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 74 (4 milliseconds)
English Persian
breast-feeding تغذیه پستانی
Other Matches
breast feeding تغذیه پستانی
She is laying a guilt trip on [is guilt-tripping] me for not breast feeding. او [زن] به من احساس گناه کاربودن میدهد چونکه من [به او] شیر پستان نمی دهم.
feeding تغذیه
feeding خورش
feeding storm طوفانی که پیوسته برسختی ان افزوده میشد
serial feeding تغذیه نوبتی
serial feeding خورش پیاپی
feeding tube مخزنریزشتخم
multiread feeding خورش چند خواندنی
feeding-bottles بطری سرپستانک داربرای شیردادن بچه
feeding center مرکز تغذیه
force-feeding به زور خوراندن
feeding ground محلیکهبهپرندگانغذا دادهمیشود
force-feeding واخوراندن
feeding cloth پنبه رسان
force-feeding به زور به خورد کسی دادن
feeding group گروه تغذیه کننده
feeding group قسمت خوراک دهنده
feeding problem مشکل تغذیه
feeding cloth مایه رسان
ad lib feeding تغذیه ازاد
feeding bottle بطری سرپستانک داربرای شیردادن بچه
feeding-bottle بطری سرپستانک داربرای شیردادن بچه
spoon-feeding باقاشق غذا دادن
bottle feeding تغذیه با بطری
bottle-feeding تغذیه با بطری
magazine feeding attachment تجهیزات تغذیه مخزن
anti parallel feeding تغذیه مخالف
breast برخورد سینه قهرمان دو به نوار
breast باسینه دفاع کردن
breast برابر
breast نوک پستان هرچیزی شبیه پستان
breast وجدان
breast سینه
breast افکار
breast اغوش
breast پستان
breast نورد پایین
breast سینه بسینه شدن
breast زیر دار [قالی]
breast چوب افقی پایین دار [قالی]
breast-feed شیر پستان دادن
To beat ones breast. سینه زدن
breast-feeds شیر پستان دادن
Chicken breast. سینه مرغ (غذا )
chimney-breast [بالای دیوار شومینه به سمت دودکش]
breast-feeds با پستان شیردادن
breast-feed با پستان شیردادن
breast dart پیلی
breast collar بنداتصالاسببهگاری
breast beam میلهیبرابر
breast-fed با پستان شیردادن
breast-fed شیر پستان دادن
breast plate سینه بند اسب
breast plate زره سینه
breast pin سنجاق کراوات
breast drill نوعی دریل دارای مته بزرگ
breast bone استخوان سینه
breast board سینه بندی تونل
aft breast طناب شماره پنج
breast band پیش بند
breast work خاکریز تا ارتفاع سینه خاکریز جان پناه سنگرایستاده
chicken breast قوزسینه
chicken breast برامدگی عظم قص یا استخوان سینه
to breast the tape مسابقه دورابردن
pigeon breast برامدگی جناغ سینه
pigeon breast سینه کفتری
he beat his breast او به سینه خودزد
furnace breast سردر کوره
forward breast طناب شماره دو
breast bone عظیم قص
chimney breast سینه بخاری
envy rankled in his breast اتش رشک در سینه اش مشتعل بود
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com