Dictiornary-Farsi | bright lights | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 68 (5 milliseconds)

English	Persian
bright lights	شهربازیبزرگیکهدرآنوسایلبازیزیادیدرآنیافتمیشود


Other Matches

bright	باهوش
bright	درخشان بدون روکش
bright	براق
bright	تیزهوش
bright	درخشان
bright	زرنگ
bright	افتابی
bright	درخشان تابان
bright	روشن
bright	تابناک
bright red	قرمز روشن
bright anneal	روشنی ناشی از گداختن گداختن
bright anneal	ملتهب شدن
bright work	سطوح فلزی صیقلی و بدون رنگ
bright drawn	کشیدن در حالت التهاب
bright finish	صافکاری براق
bright luster	صیقل کاری کاملا" براق
bright with joy	بشاش
bright blue	لاجوردی
bright line spectrum	طیف خطی روشن
According to my lights .	تا آنجا که عقلم قد می دهد
lights	شش
lights out	ساعت خواب
lights out	علائم مخابرات بوسیله نور هنگام خاموشی
lights	ریه جانوران
indicator lights	نورهایراهنما
leading lights	چشم و چراغ
leading lights	شمع محفل
leading lights	عضو مهم
southern lights	شفق جنوبی
side lights	چراغ دریانوردی طرفین ناو
side lights	چراغهای طرفین ناو
pilot lights	افروزک
brake lights	چراغ های ترمز
polar lights	نورقطبی
pilot lights	پیلوت
pilot lights	شمعک
rear lights	چراغهایعقب
warning lights	چراغهشدار
front lights	چراغهایجلو
fairy lights	چراغهایتزئینیرنگی
According to his own lights , he was doing nothing wrong at all.	آن طور که عقلش قد می داد اعمالش صحیح بنظرش می آمد
running lights	فارهای شناور دریایی چراغهای راه دریایی
northern lights	سپیده شمالی فجر شمالی
riding lights	چراغ لنگر
traffic lights	چراغ راهنمایی
gas lights	چراغ گازی
gas lights	نور یا روشنایی گازی
tail lights	چراغ عقب ماشین
red lights	چراغ قرمز
red lights	چراغ سمت چپ
red lights	چراغ خطر
battle lights	چراغ پلیس
battle lights	چراغهای جنگی
battle lights	چراغ خاموشی شبانه
breakdown lights	چراغهای عدم کنترل
contact lights	چراغهای سفید در دو طرف باند موازی با خط مرکز ان
high lights	نکات مهم
high lights	موضوعات مهم مطالب مهم
list of lights	کتاب چراغها
northern lights	نور فجر شمالی
northern lights	شفق شمالی [که به علت برخورد ذرات گاز معلق در اتمسفر زمین با ذرات بارداری که از سمت خورشید ساطع میشوند در آسمان مناطق نزدیک به قطب شمال رخ میدهد]
The lights of the aircraft were blinking.	چراغهای هواپیما خاموش ؟ روشن می شدند ( چشمک می زدند )
To turn off the lights. (T. V. ,radio).	چراغ ( تلویزیون ؟ رادیو وغیره ) راخاموش کردن
Turn left at the traffic lights.	از چراغ راهنمایی به دست چپ بپیچید.
dimmed headlights [lights] [American English]	نور پایین [خودرو]
dipped headlights [lights] [British English]	نور پایین [خودرو]

bright lights

شهربازیبزرگیکهدرآنوسایلبازیزیادیدرآنیافتمیشود