Dictiornary-Farsi | broad welt side pocket | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (12 milliseconds)

English	Persian
broad welt side pocket	جیبپهنپهلو


Other Matches

welt pocket	جیبنواری
ast welt pocket	جیبپیشسینهای
welt	مغزی گذاشتن
welt	حاشیه چرمی دور چیزی مغزی
welt	تاول
welt	نوار ورم
welt	نوار باریک
welt	لبه
welt	شلاق زدن
broad	عریض
broad	گشاد
broad	قسمت پهن
broad	پهنا
broad	پهناب
broad	پهن
broad	پهناور زن هرزه
side by side columns	ستونهای پهلو به پهلو
To take someones side . To side with someone.	از کسی طرفداری کردن
broad shoulders	شانههای پهن
broad a wake	کاملا بیدار
In broad daylight.	درروز روشن
broad head	نوک پیکان با 2 یا 3 تیغه
broad band	پهن باند
broad band	باند پهن
broad leafed	پهن برگ
broad brimmed	دارای لبه پهن
broad gauge	ریل راه اهن خیلی دور از هم
broad interpretation	تفسیر موسع
broad irrigation	کوداب دادن
broad leafed	غیر سوزنی
broad jumper	پرش کننده طول
broad leaved	پهن برگ
broad leaved	غیر سوزنی
the broad of the hand	کف دست
broad bean	باقلا
broad tuning	میزانسازی زمخت
broad spectrum	طیف گسترده
broad shoulders	نیروی باربری یا طاقت تحمل مسئولیت
broad reach	حصولپهناور
broad jump	پرش طول
broad shouldered	شانه پهن
broad minded	روشن فکر
broad minded	دارای فکر وسیع
broad-leaved endive	ملچفرنگی
broad base tower	دکل فشار قوی
broad-leaved garlic	والک کوهی
broad-leaved garlic	پیاز خرسی
broad-leaved garlic	سیرخرس
broad arrow engine	موتور پیستونی با سه ردیف سیلندر که با زاویه کمتر از09 درجه نسبت به یکدیگرقرارگرفته اند
broad beam headlamp	نور افکن با تشعشع عرضی
broad ligament of uterus	عضلهعریضرحم
to broad cast information	خبری که درهمه جا منتشرشود
standing broad jump	پرش طول بدون دورخیز
broad day light	روز روشن
pocket	پیش رفتگی خط جبهه
she had him in her pocket	کاملابراواختیارمیکرد
pocket	کیسه یاجیبهای 6 گانه میز بیلیارد انداختن گوی به کیسه دربازی بیلیارد فاصله بین میلههای 1 و 3 برای بازیگرراست دست و 1 و 2 برای بازیگر چپ دست بولینگ
pocket	فرورفتگی
pocket	حباب
pocket	جیب
pocket	بجیب زدن
pocket	درجیب پنهان کردن
pocket	جیب دار درجیب گذاردن
pocket	پولی
pocket	نقدی
pocket	کوچک جیبی
pocket	پاکت تشکیل کیسه در بدن
pocket	کیسه هوایی
she had him in her pocket	خوب جلوش را گرفته بود
pocket	محاصره شدن
slash pocket	جیب عمودی درجهت درزلباس
bottom pocket	سوراخمیزبیلیاردبرایتوپ
batten pocket	بادبان
back pocket	جیبپشتی
the furniture of ones pocket	دارایی جیب
centre pocket	گودال
centre pocket	مرکزی
door pocket	جیبدر
exterior pocket	کیفبازشو
flap pocket	جیبلبهدار
foot pocket	قالب پا
watch pocket	جا ساعتی که به رختخواب اویزان کنند
watch pocket	جیب ساعتی
i am rials in pocket	سه ریال در جیب دارم
pocket lamp	لامپ کوچک
i am rials in pocket	سه ریال سود بردم
i am 0 rials out of pocket	05 ریال زیان
i am 0 rials out of pocket	کرده ام
Take your money out of your pocket.	پولت را از جیب دربیاور
vest pocket	جیبی
vest pocket	مخصوص
lime pocket	پوشش اهک
vest pocket	جیب جلیقه
fork pocket	محفظهانشعابی
front pocket	جیبجلو
pocket book	دفتر بغلی
pocket borough	حوزه انتخاباتی تحت نفوذ یک نفر یا یک خانواده
pocket computer	کامپیوتر جیبی
pocket edition	چاپ جیبی کتاب
pocket expenses	هزینه مختصر شخصی
pocket judgment	سند قطعی لازم الاجرا
pocket judgment	سنددینی که بلافاصله پس ازسررسید بدون هیچ تشریفاتی قابل وصول و اجرا است
pocket lamp	چراغ قوه
pocket meter	سنجه جیبی
pocket picking	جیب بری
pocket piece	سکه ازدواج افتاده یا چیزی مانندان که درجیب نگاه دارندتابرکت جیب باشد
pocket pistol	طپانچه جیبی
pocket pistol	بغلی عرق
pocket split	باقی ماندن میلههای 5 و 7یا 5 و 9 بولینگ
pocket veto	رد لایحه قانونی بوسیله معوق گذاردن ان
pocket book	کیف بغلی
pocket billiards	بیلیارد امریکایی با 51 گوی رنگی و 6 کیسه از شماره 1تا 51 بین 2 بازیگر
pocket battleship	رزمناو تندرو و سبک
gusset pocket	جیبپاکتی
hidden pocket	جیبمخفی
inset pocket	جیبمخفی
interior pocket	جیبداخلی
mock pocket	جیبساختگی
outside ticket pocket	جیبکوچکبیرونی
patch pocket	جیبرویسینه
seam pocket	جیبرویدرز
stake pocket	جیبتودهای
top pocket	حفرهفوقانی
vertical pocket	جیبعمودی
pocket-sized	جیبی
one pocket billiard	بیلیارد با 51 گوی هدف که هر بازیگر سعی دارد 8 گوی را در کیسه انتخابی خوداندازد
out of pocket expenses	هزینهای که از جیب شخص درامده باشد
out of pocket expenses	هزینه واقعی
They picked my pocket.	جیبم رازدند
pocket money .	پول تو جیبی ( مقرری روزانه ؟ هفتگه یا غیره )
pocket rule	خط کش تاشو [ابزار]
air pocket	بادگیر
air pocket	چاه هوایی
chip pocket	شیار دندانههای اره
trouser pocket	جیب شلوار
pocket handkerchief	دستمال جیبی
called pocket	کیسه تعیین شده از طرف بازیگر
air pocket	منفذ
pocket knives	چاقوی جیبی
pocket knife	چاقوی جیبی
pocket rules	خط کش های جیبی [ابزار]
pocket rules	خط کش های تاشو [ابزار]
pocket rule	خط کش جیبی [ابزار]
air pocket	دست انداز هوایی
pocket calculator	حسابگر جیبی
pocket calculators	حسابگر جیبی
pocket handkerchiefs	دستمال جیبی
pocket calculator	ماشین حساب جیبی
pocket watch	ساعت جیبی
empty pocket	ادم بی پول یا تهی کیسه
armature pocket	شیار ارمیچر
pocket money	پول جیب
poker pocket billiards	بیلیارد کیسهای دونفره یابیشتر با گوی اصلی و 61گوی شماره دار
hand warmer pocket	جیببقل
pants pocket [American E]	جیب شلوار
trousers pocket [American E]	جیب شلوار
to pocket a tidy sum <idiom>	پول خوبی به جیب زدن
To pick somebodys pocket.	جیب کسی را زدن
To put ones hand in ones pocket.	دست توی جیب کردن ( پول خرج کردن )
bottle pocket billiard	بیلیارد کیسه دار با 2 گوی ومهره بطری مانند
front top pocket	جیببالایجلویشلوار
hand-warmer pocket	جیبگرم کنندهیدست
burn a hole in one's pocket <idiom>	پولی که تومیخواهی سریعا خرج کنی
I was a thoussand tomans out of pocket in that transaction.	د رآن معامله هزارتومان هم از جیب دادم ( ضرر کردم )
money burns a hole in his pocket <idiom>	پول تو دستش بند نمی شود
Money burnes a hole in his pocket.	پول تو جیب اش بند نمی شود
He has feathered his nest. He has lined his pocket.	اودیگر بارش را بسته است ( ازنظر مالی تأمین است )
side	ضلع
side	جنب جانب
side	کناره
on the other side <adv.>	از سوی دیگر
side	پهلو
side out	خراب کردن سرویس
side	سمت
side	جهت
side	طرف
side	تیم
side	پهلو کناره
side	طرفداری کردن از
side	بر
on one side <adv.>	در یک طرف
side	سمت کنار
on the other side <adv.>	به ترتیب دیگر
on the other side <adv.>	طور دیگر
on the other side <adv.>	درمقابل
on the other side <adv.>	ازطرف دیگر
side by side	پهلو به پهلو
side	در یکسو قرار دادن
side out	خطای سرویس
on one side <adv.>	یکی انکه
side	سو
along side	در کنار
side with <idiom>	عاشق چیزی بودن
in side	سمت سرویس زمین اسکواش
in side	سمت سرویس زمین
over the side	خارج از ناو
near side	سمت چپ اسب
along side	پهلو به پهلوی
along side	تا کنار
along side of	درپهلوی