English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
English Persian
broken home خانواده گسیخته
Other Matches
Please be (feel ) at home . Please make yourself at home . اینجا را منزل خودتان بدانید ( راحت باشید و تعارف نکنید )
The hotel was home from home . هتل مثل منزل خودمان بود ( راحت وکم تشریفات )
Home , sweet home . هیچ کجا منزل خود آدم نمی شود ( ازنظرراحتی وغیره )
broken-down ازپای درامد
broken down ازپای درامد
broken <adj.> شکسته [دستگاهی]
broken <adj.> خراب
broken نقض شده
broken منقطع منفصل
broken رام واماده سوغان گیری
broken شکسته
broken شکسته شده
wind broken خسته
wind broken ریوی شده
wind broken دچار پربادی
broken rock صخره
broken stowage فضای خالی اطراف امادها وبارها در داخل کشتی
Burglars have broken in. دزد ها [با زور] آمده بودند تو.
broken-hearted <adj.> دل شکسته
broken bricks پاره اجر
heart broken محنت زده
broken winded تنگ نفس
broken wind یلپپیک
broken stone سنگ شکسته
broken stone خرده سنگ
broken sleep خواب بریده بریده
broken money پول خرد
broken weather هوای بی قرار
broken marriage زناشویی گسیخته
broken hardening سخت گردانی شکسته
broken ground زمین ناهموار
broken field محوطه دفاعی فراسوی خط تجمع
broken fibres تار عضلانی پاره شده
broken english انگلیسی دست و پا شکسته
broken country زمین دوعارضه
broken country زمین مضرس
broken bricks سنگریزه
heart broken دل شکسته
a broken arm بازوی شکسته
The lamp is broken. لامپ خراب است.
My car has broken down. اتومبیلم خراب شده است.
to be broken on the wheel روی چرخ گاری مردن [نوعی مجازات اعدام در قرون وسطی]
broken stone سنگریزه
In my broken English . با انگلیسی دست وپا شکسته ام
broken homes خانواده گسیخته
broken hearted دلشکسته
broken-hearted دلشکسته
The socket is broken. پریز برق شکسته است.
The door – handle has broken off. دسته درشکسته است
The dog has broken loose . سگ زنجیرش را باز کرد وفرار کرده است
broken traffic line خط چین برای امد و شد
To speake broken French. فرانسه دست وپ؟ شکسته صحبت کردن
broken traffic line خط گسسته برای امد و شد
My face has broken with pimples. صورتم جوش زده است
he received a broken hand دستش شکست
He broken an Olympic record. رکورد المپیک را شکست
I had my car broken into last week. هفته پیش از ماشینم دزدی کردند.
He felt like he'd finally broken the jinx. او [مرد] این احساس را میکرد که بالاخره طلسم را شکنده بود.
That jar is broken and that measure spilt . <proverb> آن سبو بشکست و آن پیمانه ریخت.
The house next door was broken into/burgled/burglarized yesterday. دیروز دزد خانه همسایه را زد.
On my way home. . . سرراهم بمنزل ...
WI'll you take me home? مرا به منزل می رسانید ؟
home help کمکحالبیمار
home سرزمین پدر و مادر
home زادبوم
nobody home <idiom> فکرش جای دیگر است
On my way home. . . اگر سرم راببرند امضاء نخواهم کرد
home وطن
home like راحت
home like وطنی
at home <idiom> درخانه
Is there anybody at home ? Anybody home ? کسی منزل هست ؟
may i see you home? برسانم
may i see you home? اجازه دهید شمارابخانه
home like خانگی
home میهن
home محل زندگی کسی
home مرزوبوم
home اولین رکورد داده در فایل
home روش بررسی و حمل تراکنشهای باک به خانه کاربر به وسیله ترمینال یا مودم
home بازی
home میهن وطن
home اقامت گاه
home وطن
home شهر بخانه برگشتن
home زمین خودی
home جا به داخل لوله راندن
home خانه دادن
home بطرف خانه
home میهن
home وطن اسایشگاه
home نقط ه شروع چاپ روی صفحه
home که معمولا در بالا سمت چپ قرار دارد
It came home to me. به فکرم رسید.
It came home to me. به نظرم رسید.
come home کشیده شدن لنگر به طرف ناو
home ریز کامپیوتر طراحی شده برای مصرف خانگی که برنامههای کاربردی آن شامل آموزش
at home پذیرایی در ساعت معین
home خانه
home منزل
third home بازیگر مهاجم
home کلیدی که نشانه گر را به شروع خط متن می برد
home امور مالی شخصی و پردازش کلمه است
home منزلگاه
home plate صفحهبازی
take-home pay خالص دریافتی
home-grown خانگی
home towns زادشهر
take-home pay مزد پس از کسر مالیات و غیره
home-grown محصول خانه
take-home pay حقوق خالص
take-home pay مزد خالص
home towns خاستگاه
home stretch پایانراه
we sang them home ایشان را با اواز و سرود تامنزلشان همراهی کردیم
tumble home خم درونی
to pay home تلافی کامل کردن
to pine for home دلتنگی برای میهن کردن ارزوی وطن کردن
to make one's way home راه خانه را پیش گرفتن
home town شهر موطن
home town زادگاه
home town خاستگاه
home town زادشهر
home stretch مرحله نهایی
home towns شهر موطن
home towns زادگاه
home stretch گام های پایانی
home straight خطمستقیموسطبازی
home address آدرس منزل
Home appliances لوازم خانگی
to start for home رهسپار به [راه] خانه شدن
at home and abroad در داخل و خارج [از کشور]
to send home به خانه [از جایی که آمده اند] برگرداندن
home-made <adj.> خانگی
home-made <adj.> در خانه ساخته [تهیه] شده
Home appliances وسایل خانگی
You have my home address. شما آدرس من را دارید.
Theres no place like home . <proverb> هیچ جا مثل خانه نمى شود .
close to home <idiom> به احساسات شخصی نزدیک شدن
children's home محلنگهداریبچههاییکهپدرومادر خوبوشایستهایندارند
home ground آشنا بهمحیط
Home Secretary مسئولدفتر
home time زمانیکهمدارستعطیلمیشود
home truth حقایقیکهدربارهخودتاناز دیگریمیفهمید
stately home خانهاشرافی
Try to be home before dark. سعی کن قبل از تاریک شدن بیایی منزل
He came straight home. صاف آمد خانه
She lost her way home . راه خانه اش را گه کرد
What is your home address? نشانی منزلتان چیست ؟
He went home on leave . مرخصی گرفت رفت منزل
I'll be at home today . امروز منزل خواهم بود
home product محصولات ملی
home country محل تولید
home country کشور اصلی
home consumption مصرف داخلی
home consumption مصرف خانگی
home building ساختمان مسکونی
home born خانه زاد
home born طبیعی
home born بومی
home address نشانی مبداء
home address نشانی منزلگاه
home currency پول داخلی
home currency پول ملی
home front عملیات غیر نظامیان وشخصی ها در زمان جنگ
home product محصولات داخلی
home port پایگاه مادر
home port پایگاه اصلی
home page باز کردن صفحهای از وب سایت
home market بازار داخل کشور
home market بازار داخلی
home made ساخت بومی
home made ساخت داخلی
home key کلید Home
home hole اخرین بخش زمین یا یک دوربازی گلف
harvest home محل جمع اوری خرمن
harvest home پایان درو
harvest home اخر خرمن
mobile home خانه متحرک
home computers کامپیوتر خانگی
home computer کامپیوتر خانگی
Home Office وزارت داخله
Home Office وزارت کشور
nursing home اسایشگاه پیران
home economics تدبیر منزل
home economics اقتصاد منزل
home economics اقتصاد خانه داری
home-brew مشروبات خانگی
mobile home تریلی
home-made ساخت میهن
rest home اسایشگاه
funeral home محلی که دران مرده را جهت انجام مراسم تدفین یا سوزاندن اماده میکنند
funeral home مرده شوی خانه
home-made وطنی
delivery to the home تحویل در خانه
convalescent home نقاهت خانه
bound for home اماده رفتن به کشور میهن
at home and abroad در سفر و حضر
at home and abroad در درون و بیرون کشور
at home and abroad در داخله و خارجه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com